نام پدر : حسین جان
تاریخ تولد :1339/12/06
تاریخ شهادت : 1365/12/14
محل شهادت : شلمچه

وصیت نامه

*وصیت نامه شهیدحسن حمید رسولی*

 

بسمه تعالی

شروع وصیت نامه‌‌ام

... فصل علی مولا و سیّدی صاحب الزمان ما جعلنی من انصاره و اشیاعه والذابینِ عنه و اجعلنی من المستشهدین بین یدیه ... (زیارت امام زمان عج الله تعالی)

من المومنین رجال صدقوا ماعاهدو الله علیه

شهادت کارنامه تکاملی برای یک پاسدار می‌باشد. اینجانب حسن (حمید) موسوی فرزند حسین عضو سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در شب باسعادت شهادت فاطمه الزهرا علیه السلام به نیت رضای خداوند و خشنودی قلب آن محضره گرامی که به نام او دل‌های یک مومن باید بشکند وصیت نامه خود را بنا بر سفارش مولایم علی علیه السلام نوشته‌ام. هدف از نوشتن آن به دو منظور بوده است.

1-  که تکلیف خود را انجام داده باشم (به خاطر رضای خداوند)

2- دوستان و همسرم وخانواده‌ام و ... بدانند چه بودم و تکلیفشان در برابر امورات محوله چیست؟

وصیت نامه

سلام من به تمامی دوستانم. اعم از گذشتگان، آشنایان و خانواده‌ام. ان‌شاالله که مرا عفو می‌کنید و در درگاه خداوند برایم طلب مغفرت و درجات عامی را تقاضا می‌نماید.

چند صباحی است از آغاز جنگ تاکنون روح ما غم‌زده است. اما نه غم شکست، نه غم عزیز از دست رفته و نه غم یاران از دست داده، غم حسرت مانده است. غم فاسد شدن است. غم دلبستن است. غم اجابت نشدن است. غم شهید نشدن است. غم شرم است. از همه بالاتر، غم ترس از غیر خدا رفتن است. خداوندا می‌ترسم، می‌لرزیم، وحشت و خوفناکیم. گریانیم، غصه داریم، درد دل داریم، عظمت وامانده‌ایم، مملوک و بیچاره‌ایم، ناتوانیم.  فریادمان رسا نیست. دیگر عبادت‌ها از روی خلوص نیست. و ای خدای بزرگ نکند که دل به دنیا بسته‌ایم و خودمان غافلیم. عشق به این معشوق عصیان‌زده و این عروس شیطانی که تا صبح با کسی به مهربانی سر نزند، ما را از در گاه عشق به لقایت بازداشت می‌ترسم، زیرا ترس از فشار قبر داریم. می‌لرزیم از لحظه های حساب در روز مقدس موعودت. وحشت از آن داریم که نکند نامه اعمال‌مان سیاه باشد. خوفناک از زبانه‌های جهنمت هستیم گریان از فراق روی تو آل محمد (ص) هستیم.

غصه از آن داریم که با حسین علیه السلام محشور نشویم. درد دل به درگاه تو داریم که شاید با التجاء و تضرع ما را عجابت کنی غافل از اعمال خود هستیم زیرا اهمیت زیادی برای عبادت و ترک محرمات قائل نیستیم و ناتوانیم چون شیطان ما را به هر سوی می‌کشاند و فریادمان رسا نیست زیرا حرفمان، حرف دلمان نیست حرف نفس است و غیر تو.

پروردگار من، به نظرم می‌آید در درگاه تو در روز محشر ایستاده‌ام.  آخرش چه دارم که بگویم. به من می‌گویی بنده‌ی من، ای غرق در گناه، در دنیا چه کردی. و من فقط می‌لرزم و در انتظار رسیدن علی هستم تا مرا شفاعت کند. خداوندا می‌گویند که شهدا حق شفاعت دارند. ای خدای من، واقعاً تو چطور بر این بنده گنهکارت حق شفاعت می‌دهی آخر چقدر تو رحیمی.

 درود بی‌پایان خودت به ذات خودت که هیچکس جز خودت ذات خود را سپاس گویی نیست.

 الله و اکبر در سراسر عمرمان خالص نبودیم اما تو بخشیدی ما را.

تو را سپاس، اولین آرزویم این است که مرا در مکتب عشق زودتر بسوزان زیرا دنیا مرا خراب‌تر می‌کند و اصلاح نمی‌کند.

چند ماهی است که اصلاً احساس گناه می‌کنم، از ماندن نمی‌دانم که چه بکنم واقعاً متحیرم، آن‌قدر بی مغز شدم که خود را تهی حس می‌کنم. یاران هم سوی مرگ رفتند. ترسم از راه ماندن است ترسم از غرور بیجا است وقتی که یاران حسین (ع) می‌روند انسان به فکر می‌افتد که حالا ماندن دیگر برای پست، برای پول، زن و فرزند میز و مقام. جاه و فرصت آخر برای چی؟

 خدایا دومین آرزویم این است که قیل از امام امت بروم.

 وسومین آرزویم از ظهر شنبه تا ظهر جمعه رفتن است.

 چه می‌توان کرد، کار ما خواستن است و کار ذات اقدست اجابت.

 آنقدر دنیا ماتمسراست که غصه در آن بی‌معنی است. ماندن گریه دارد و وحشتناک‌تر ماندن همراه با گناه و غرور عجب تکبر و رفاه طلبی و و غفلت است. هرچه بیشتر عاشق می‌شوم، دلم می‌خواهد قفسه سینه‌ام را بازتر کنم و گناه و معصیت خود را که شرمسارم می‌کند را بیشتر در درگاه تو بنمایم.

 اگر گویم تو وادی عشق جملات همراه با کفر است اصلاً عشق مطلقی.

 خدای من عاشقی هستم مثل عشاق دیگر که با تنها فرق که از هم گناهکارترم ولی ای خدا اجابت دعایم برسان شهادتم را.

 سلام به خانواده عزیز.

 درود بر پدر و مادرم که برایم زحمت کشیدند و بزرگ نمودند مرا تا از من استفاده نمایند ولی هیهات که جز نمکدان شکستن چیزی یاد نگرفتم. خدایا مرا بیامرز و دل پدر و مادرم را از من راضی دار. مثل دیگران نمی‌گویم گریه نکنید گریه بکنید منتهی بر حسین علیه السلام و فاطمه سلام الله علیها بگریید. از برادر و خواهران می‌خواهم کمتر به فکر زندگی دنیا باشند که راهی جز جهنم نیست و تعارف هم نداریم. خدایا فقط خالصان را می‌برد مرا حلال کنید و امام را دعا کنید.

 اما دوستانم، سلام به همه شما و درود به همه‌تان که اکثر اوقات زندگی را بعد از خانواده، همسر و فرزند خودم با شما بودم خیلی چیزها از شما یاد گرفتم که یکی آن سادگی بود. دوستدارتان خواهم بود فقط چند کار از شما تقاضا دارم.

1- پارچه‌ای که چهل مومن باید در آن امضا نمایند را کنار قبرم در داخل آن قرار دهید (هنگام نماز میت امضاء را جمع کنید).

2- بر من فاتحه بخوانید و بر محمد و آل او صلوات بفرستید و اجر آن را برای من منظور دارید. به سر قبر من فراوان قرآن بخوانید اگرچه سه آیه باشد.

3- مراسم سوم و چهارم و ... با حفظ حرمت انجام دهید. نکند قلب امام ناراحت شود ولی در مجالس من مخالفین خط امام را راه ندهید.

4- سعی کنید مراسم را در منزل پدر زنم یا منزل شخصی خودم انجام دهید البته غیر از آستانه که جای خود دارد. اگر مادرم توانست طاقت بیاورد در منزل آنها هم اشکال ندارد.

5- یکی از برادران متأهل همسرش در مورد امورات با عیالم در تماس باشد که همسر من وصی من است.

6- همه شما راشاهد می‌گیرم که کلیه اختیارات زندگی را همسرم به عهده دارد اعم از فرزند و خانواده.

7- حتماً برایم دعا کنید تا خدا از من فشار قبر را بگیرد.

8- روزه برایم بگیرید که من به علت مریضی کم روزه گرفتم. درود بی‌پایان بر خمینی بزرگ که ما را از جهالت به سوی نور رهنمون ساخت و سالک کوی حسین ساخت. تن و جانم فدای راه او امیدوارم در هیچ لحظه ای امام عزیزمان را تنها نگذارید که او مبارز بزرگی بر علیه جهان ستم و دشمنان داخلی انقلاب اعم از از ناکثین و قاسطین و عارفین تشیع به دستان عابدان می‌باشد و خداوند کور نماید مقدس نمایان ضد ولایت فقیه را.

به امید وصال همه دوستان یا کربلا یا شهادت

که هر دو حسین علیه السلام است و محضر عشق الله

درود بی پایان بر منجی بشریت مهدی موعود سال 1362

پایان وصیت نامه‌ام ماه بهمن

 


زندگی نامه

شهید «حسن (حمید) رسولی»

فرزند: حسین

در اسفند 1339 بود که شهید حسن رسولی فرزند حسین در یکی از محله‌های قدیمی بابل، و در یک خانواده مذهبی دیده به جهان گشود.

به دلیل استعداد و هوش فراوانش، دوران دبستان و دبیرستان را با موفقیت کامل پشت‌سر گذاشته، در سال 1358 موفق به اخذ دیپلم شد.

دوران نوجوانی و جوانی‌اش، با درگیری‌های خونین مردم علیه رژیم پهلوی مصادف شده بود. او با الهام از فرامین پیامبرگونه امام خمینی(ره)، در تمامی فعالیت‌ها و راهپیمائی‌های علیه رژیم طاغوت حضور مستمر و پر شوری داشت.

با پیروزی انقلاب، حفظ و صیانت از دستاوردهای نظام اسلامی به آرمان بزرگش بدل گشت. از این‌رو، طی یک دوره آموزش بسیج، به صورت نیمه‌فعال، وارد سپاه شد. تا اینکه در آبان 1359، رسماً به عضویت سپاه در آمده، لباس مقدس پاسداری را بر تن کرد.

در دی‌ماه 1360 ازدواج کرد؛ اما یک ماه از ازدواجش نگذشته بود که درگیری‌های آمل آغاز شد. لذا، حسن برای پاسداری از حریم اسلام و انقلاب، به مانند دیگر رزمندگان غیور و جان برکف، برای سرکوبی مزدوران منافق، رهسپار شهر آمل شد. در همان درگیری‌ها، او از ناحیه پا، مجروح و به مدت یک‌ماه در بیمارستان بستری گشت.

او از آنجا که از همان دوران کودکی، به بیماری کم‌خونی مبتلا بود، از نظر جسمانی، بسیار لاغر و نحیف به نظر می‌رسید. لذا بعد از مدتی، پزشکان به این نتیجه رسیدند که او باید از ناحیه طحال مورد عمل جراحی قرار گیرد. با انجام آن عمل سنگین،حسن مشهور به حمید می‌بایست از کار و تلاش سخت، دوری کند. اما او که روحی ناآرام داشت، علی‌رغم ممانعت خانواده و پزشک معالجش برای نبرد با دشمن زبون، عازم جبهه‌های نبرد گشت و در منطقه عملیاتی فاو، در اثر شلیک گلوله تانک، دچار موج‌گرفتگی شدید شد؛ و این‌بار در یکی از بیمارستان‌های مشهد بستری شد.

حسن دشمن منافقین و همه خطوط انحرافی بود. او مسئله بدحجابی و بعضاً بی‌حجابی و رفاه‌طلبی را، همواره به عنوان یکی از مهم‌ترین معضلات جامعه مطرح می‌کرده، مبارزه با این مفاسد را یک امر مهم انقلابی و شرعی می‌دانست.

با اینکه به دلیل ناتوانی جسمانی و مسئولیت‌های شهری، با حضورش در جبهه، مخالفت می‌شد، ولی او به طور مخفیانه، با یکی از مسئولین جنگ تماس گرفته، توانست نظر مسئول ذی‌ربط را جلب کند؛ و بالاخره با ماموریت دو ماهه‌اش برای حضور در جبهه موافقت شد.

یک ماه از حضورش در جبهه گذشت؛ اما او به منزل برنگشت.

او همچنان در انتظار عملیات بود که سرانجام، در 14 اسفند 1365، در منطقه شلمچه، شهد شیرین شهادت را نوشید.

پیکر مطهرش، به مدت یک ماه در همان منطقه باقی ماند و سپس حسین‌وار و ابوالفضل‌گونه، بی‌سر و دست، به‌وسیله دوستان و هم‌سنگرانش تشییع شد.

از حسن، دو یادگار به نام‌های «کمیل و محمدامین» باقی مانده است.