نام پدر : قدرت
تاریخ تولد :1344/10/02
تاریخ شهادت : 1364/11/21
محل شهادت : اروندرود

وصیت نامه

 

 

***بسم الله الرحمن الرحیم***

من المؤمنین رجال صدقوا ما عاهدوالله علیه و منهم من قضا نحبه و من ینتظر ما بدلو تبدیلا.     (قرآن کریم)

با درود بی پایان به ولی عصر امام زمان منجی عالم بشریت(عج) و نائب بر حقش امام خمینی و با سلام و درود به ارواح مقدس و پر فتوح عموم شهدای صدر اسلام و شهیدان انقلاب اسلامی و جنگ تحمیلی من وصیت نامه ام را آغاز می کنم.

دنیا محل آزمایش هست و انسان هم بیشتر از هر موجودی دیگر در نزد خداوند آزمایش می گردد و پس از مدتی از این جهان رخت می بندد و به دنیای آخرت هجرت می کند بنابراین مرگ و مردن حتمی است. خیلی از افراد به جنبه های مختلف می میرند، بعضی در بستر، بعضی در امراض و بیماریها، همه عاملی است برای رفتن به آخرت و خداوند مرگ با سعادت و عزت را برای ما مشخص کرده، مرگی که مرگ نیست بلکه تن رفتن و روح، بیداری و زنده شدن است و آن هم شهادت که بزرگترین درجه است که خداوند تبارک و تعالی بر بندگان با خلوص و پاک عطا می فرماید و شهادت و شهید در راه او به سادگی به دست نمی آید، که عامل آن جهاد کردن در راه خدا و مهمان شدن در رسیدن به اوست. جهاد کردن در راه خداوند از افتخارات یک فرد مسلمان است. اگر به صدر اسلام بنگریم می فهمیم که پیامبران و خصوصاً اولیاء خداوند، چگونه مجاهده کردند و در این راه بسیار به شهادت رسیدند و بعضی معلول شدند. و می گفتند ما پیرو اسلام هستیم که جنگیدن در راه خداوند را از بزرگترین امور می دانیم و ما نیز از امام حسین(ع) و علی(ع) و علی اکبر و قاسم آموختیم که چگونه کشته شویم.  و ما نیز در این برهه از زمان در موقعیتی قرار گرفتیم که شباهت های زیادی با عاشورای حسینی و صدر اسلام دارد.

 بر ما تکلیف است این جنگ تحمیلی را با آخرین قدرت و با بهای جان تک تک مسلمین باشد که به پیروزی برسیم و هرگز تن به صلح ندهیم که صلح کردن با ابرقدرتها، باعث رفتن آبروی اسلام و سرپوش گذاشتن به خونهای شهیدان است. ما باید عنایت مسلمین را به تمام جنایتکاران جهان بفهمانیم که دیگر فکر تجاوز در حریم نظام جمهوری اسلامی را نکنند. و ما نیز بایستی همواره پیروی از ولایت فقیه نمائیم، که ولایت فقیه، امت اسلام را از منجلاب و ظلمت به نور هدایت سوق می دهد. و رهبریت امام را با جان و دل ما می باشیم و زمزمه و دسیسه های منافقین و ضد انقلاب را در نطفه خفه کنیم، تا اینکه وعده و خواسته های تمامی شهیدان جامعه عمل بپوشانیم و آخرت در مقابل انها خجل نباشیم و در پیشگاه خداوند سرافکنده نباشیم.

 

خدایا، خدایا، تا انقلاب مهدی، خمینی نگهدار.

"والسلام علی من التبع الهدی"

***شبانعلی رستگار نسب***

******************************************


زندگی نامه

شهيد شعبان­علي رستگارنسب

فرزند: قدرت

دوّمين فرزند خانواده بود و چشم و چراغ «قدرت و هاجر» كه در 2/10/1344 قدم به كاشانه آن­ها نهاد. «شعبان­علي» تا سه سالگي در روستاي قاديكلا (نوكنده­كا) به سر بُرد. سپس به همراه خانواده راهي قائم­شهر شد و در سنّ هفت سالگي به دبستان «تربيت» اين شهر راه يافت. تحصيلات وي به مقطع راهنمايي ختم مي­شود. پدر، تقيّدات ديني فرزندش را اين­طور برمي­شمرد:

«زماني كه مي­خواستيم به مسجد يا مراسم عزاداري برويم، او را با خود مي­برديم. شعبان­علي به انجام كارهاي تبليغاتي در محافل مذهبي علاقه داشت، براي همين در آن شركت مي­كرد.»

در اوصاف اخلاقي وي بايد چنين گفت كه فردي خوش­خلق و رئوف بود و در برخورد با بزرگ­ترها نهايت ادب و احترام را به كار مي­برد.

اين نوجوان آگاه انقلابي كه هم­پاي ديگر انقلابيون خواستار براندازي حكومت طاغوت بود، با توزيع اعلاميه­هاي امام خميني سعي در بيداري افكار ديگر مردم داشت.

او از سال 1361 الي 1363 بارها به طور داوطلبانه راهي جبهه­هاي نبرد با دشمن شد و در كِسوت پيك گردان صاحب­الزمان، تك­تيرانداز و فرمانده دسته انجام وظيفه كرد.

شعبان­علي كه پيش از آن، دوره آموزش نظامي گروه ضربت را در سقّز و آموزش بهداري را در بيمارستان ولي­عصر قائم­شهر طي كرده بود، در عمليات والفجر 2 و 6 به ترتيب به عنوان رزمنده در گردان جندالله در پيران­شهر و امدادگر گردان صاحب­الزمان در دهلران و كوشك به انجام خدمت پرداخت.

وي در 25/10/1364 با پوشيدن جامه پاسداري به سِمَت فرماندهي گروهان گردان صاحب­الزمان منصوب شد. علاوه بر آن، مدّتي عهده­دار سِمَت فرماندهي گروهان 2 جندالله از گردان مالك نيز بود. ناگفته نماند كه اين شيرمرد خستگي­ناپذير در بازسازي سوسنگرد هم حضور داشت. در نهايت، شهيد رستگارنسب در 21 بهمن ماه سال 1364، طي عمليات غرورآفرين والفجر 8 در اروندكنار، شربت شيرين شهادت نوشيد. جسم پاك­اش، اينك سال­هاست كه در گوشه­اي از گلستان شهداي «امام­زاده اسماعيل» قائم­شهر آرام گرفته است.

بشنويم از «روح­الله عليزاده» درباره همرزم شهيدش:

«با اين­كه وزن­اش بالا بود، امّا همراه بچه­ها در تمام آموزش­هاي نظامي قبل از عمليات حضور چشمگيري داشت و جلوتر از آن­ها بود. به گونه­اي كه احساس خستگي نمي­كرد.»