نام پدر : علی
تاریخ تولد :1341/03/10
تاریخ شهادت : 1364/02/19
محل شهادت : بین چنگوله و مهران

وصیت نامه

*وصیتنامه شهید محمد اسفندیاری*

 

 

«و لئن متم او قتلتم لالی الله تحشرون».

                                                                                              سوره آل عمران آیه 158

اگر در راه خدا بمیرید یا کشته شوید غم ندارید که برحمت ایزدی در پیوسته و به سوی خدا محشور خواهید شد پس از حمد و ثنای پروردگار عالمیان و با درود بر پیامبر اکرم (ص) وصیتم را به نام پروردگار جل و جلاله آغاز می کنم.

در ابتدای وصیتم شهیدان راه حق و حقیقت را یاد می کنم همان شهیدان صدر اسلام و شهیدان انقلاب اسلامی اند و من از خدای بزرگ و سبحان می خواهم که در جنگ با کفار بعد از اینکه مدتها جنگیدم و کفار را به هلاکت رساندم اگر مصلحت دید و این لیاقت را در من دید آنوقت مرا به درجه رفیع شهادت که آنهم بزرگترین درجات نزد اوست برساند و ما را به سید شهیدان حسین بن علی (ع) محشور بگرداند انشاء الله. از کلام خداوند است که می فرماید: هر که را من عاشق او شوم او را به درجه شهادت نائل می گردانم و شهادت را نصیب او می گردانم. «الا بذکر ا... تطمئن القلوب» از خداوند بزرگ می خواهم که وضع مرا طوری قرار داده که در خدمت اسلام و مسلمین باشم و جانم را که در این کالبد جسم خاکی است فدای اسلام و قرآن کنم چون همه چیز از اوست فقط امانتی بود نزد ما و ما هم تنها بوسیله شهادت می توانیم این امانت را بدون خیانت بدست صاحب اصلی اش بپردازیم مگر نه این است که سند اصلی ما قرآن می فرماید « انالله و انا الیه راجعون»

« همه ما از خدائیم و به سوی خدا باز می گردیم» پس چرا صبر کنیم چرا به سوی صاحبمان باز نگردیم مگر در این راه شک و تردید داریم اگر شک نداریم پس به گفته خداوند بزرگ که در قرآن گفته است « درآیه 217-218 می فرماید:(البته در سوره بقره آمده است)

آنان که بدین اسلام گرویدند و از وطن خود هجرت کردند و در راه خدا جهاد کردند اینان امیدوار و منتظر رحمت خدا باشند که خدا بر آنها بخشاینده و مهربان است. 

در قرآن آمده است:

«ان ا... اشتری من المومنین انفسهم و اموالهم بان لهم الجنه یقاتلون فی سبیل الله فیقتلون و یقتلون ... ذلک هوالفوز العظیم « سوره توبه آیه 1»

همانا خداوند جان و مال مؤمنین را به بهای بهشت از ایشان خریداری نموده که در راه خدا جهاد می کنند پس می کشند و کشته می شوند و این پیروزی عظیمی است آخر اگر ما برای مقصد اسلامی برای مقصدی که انبیاء خودشان را به آب و آتش زدند اولیاء عظیم خودشان را به کشتن دادند علماء بزرگ اسلام را به خاطر آن حبس کردند تبعید کردند حبسهای طولانی کردند اگر چنانچه برای این مقصد بزرگ بترسیم دین نداریم. دیندار هم برای اینکه از اینکه خرقه از این عالم خاکی کند، می ترسد. اگر ما برای این که به ماوراء این عالم اعتقاد داشته باشیم باید شکر کنیم که در راه خدا کشته بشویم و به صف شهداء ملحق گردیم می ترسیم؟ از چه می ترسیم؟ آنان باید بترسند که غیر از این عالم جایی ندارند. الحمد ا... خدای تبارک و تعالی به ما وعده داده که چنانچه به دین من رفتار کنید جای خوبی داریم و ما امیدواریم که رفتار کنیم.

 برنامه اسلام از عصر وحی تاکنون بر شهادت توام با شهامت بوده. قتال در راه خدا و راه مستضعفین در رأس برنامه های اسلام است. « و ما لکم لاتقاتلون فی سبیل ا... والمستضعفین من الرجال و النساء و الولدان».

اینان شکست و مرگ خود را لمس نموده و با این رفتار غیرانسانی می خواهند انتقام بگیرند یا به خیال خام خود مجاهدین اسلام را بترسانند آنها گمان نکردند که از هر خون شهیدی که به زمین می ریزد انسانهای مصمم و مبارزی به وجود می آید ما برای فداکاری حاضر و برای شهادت در راه خدا مهیا می باشیم آنکه ایمان و عقیده دارد و بپا خواسته است که جهاد کند در راه ایمان و عقیده و اعتقاد به این دارد که فداکاری در راه خدای تبارک و تعالی پیروزی است و رسیدن به مقام شهادت پیروزی دیگر است یک همچنین ملتی شکست ندارد ما باید این توجه را هیچ وقت از خود بیرون نکنیم از مغز خود بیرون نکنیم که ما بندگان خدا هستیم.

و در راه او در سبیل او حرکت می کنیم و پیشروی می کنیم اگر شهادت نصیب شد سعادت است. ما از هیچ چیزی نمی ترسیم وقتی که خدا با ما باشد برای اینکه اگر کشته بشویم و با خدا باشیم سعادتمندیم و اگر بکشیم هم سعادتمندیم ما تنها یک چیز را می دانیم و می گوئیم و آن را سرمشق زندگی خود می کنیم و آن اینکه امام ما در راه خدا کشته شد که آن هم شهید شده است و سید شهیدان هم می باشد که حسین بن علی (ع) می باشد. وقتی رهبر چنین باشد امت باید چنین باشد تا پیروزی نصیب گردد.

 مردم! این امام عزیز را تنها نگذارید این مرد خدا، این پیرجماران را تنها نگذارید که اگر تنها بگذارید قهر خدا شما را دامن گیر می شود و این نعمت بزرگ را از شما می گیرد از او اطاعت کنید که خیر همه شما در اطاعت از اوست اطاعت از او اطاعت از دین خداست و هر که دین خدا را اطاعت کند در دو جهان سعادتمند است.از دودستگیها و تفرقه اندازی ها جدا بپرهیزید وحدت خود را حفظ کنید از مواضع تهمت دوری کنید که هر عمل ناشایست بازگشت به خودتان می کند و ضررش به شما می رسد.

 با دشمنان اسلام و قرآن به جنگ و ستیز برخیزید تا بر آنها پیروز شوید که همانا دست خدا شما را نصرت می دهد اهل ایمان در راه خدا و کافران در راه شیطان جهاد می کنند پس شما مؤمنان با دوستان شیطان بجنگید و از آنها هیچ بیم و اندیشه نکنید که مکر و سیاست شیطان بسیار سست و ضعیف است. (سوره نسا، آیه های 75-76)

مردم! بر همه ماست که خمس و زکات را بپردازیم این مسائل را ساده نپنداریم خیلی مهم هستند. تذکر می دهم که نماز شب را حتماً بخوانید که سعادتمند می شوید. انفاق کنید در راه خدا به یکدیگر اذیت و آزار نرسانید باتقوا باشید تا خودت را نساختی پی عیب دیگران نگرد و غیبت نکنید.

ای کسبه ای بازاریها! عرصه زندگی را بر مردم شهید پرور تنگ نکنید با گران فروشی و احتکار مردم را از انقلاب بدبین نکنید با این مردم خوب تا کنید که اگر چنین نکردید فردای قیامت ما شهداء دامن شما را خواهیم گرفت و خون خود را از شما می خواهیم ما می دانیم که افرادی در بازار مسلمین هستند که در لباس دین و متدین بودن خود خون این مردم شهیدپرور را می مکند که خدا اینگونه افراد را لعنت کندانشاالله.

وصیت می کنم به خانواده ام به مادرم به همسرم و به خواهرانم که بر جنازه ام گریه نکنند که من راضی نیستم چون من خودم چنین خواستم. گریه برای کسی کنید که دین ندارد گریه برای خود کنید که مسئولیت شما در این مملکت بیشتر شده است. چون شهیدان که راه خود را انتخاب کردند و سعادتمند شدند و شما باید جواب شهیدان را که خون خود را برای احیای اسلام دادند بدهید، اگر حفظ نکردید انقلاب را.

مادر! بر سر جنازه ام گریه و زاری نکن می دانم تنها پسر تو بودم تو جز من کسی را نداشتی تنها مرد خانواده من بودم این را درک می کنم ولی خواهش دارم به خاطر زینب (س) و مقام او برای من گریه نکن چون فردای قیامت اگر من راضی نباشم باید جواب زینب (س) را بدهی زینب (س) در صحرای کربلا چقدر شهید داد تو که یکی دادی پس گریه مکن انشاءالله خدا قربانی تو را در راه خودش قبول می کند .

خداوند در سوره آل عمران آیه های 91-92 می فرماید:

شما هرگز به مقام نیکوکاران و خاصان خدا نخواهید رسید مگر آنکه از آنچه دوست می دارید و بسیار محبوب است در راه خدا انفاق کنید و هر چه انفاق کنید محققاً خدا بر آن آگاه است.

 از فامیلها و آشنایان و دوستان می خواهم که به خاطر خدا اگر ناراحتی از من دیدند و داشتند مرا عفو کنند چون یک مؤمن باید گذشت هم داشته باشد من هم اگر از شما ناراحتی داشتم شما را می بخشم.

 از برادران سپاه پاسداران می خواهم که مرا ببخشند اگر بدی که از من دیدند از همین جا که وصیت مرا گوش می دهید و این قسمت را خواندید توی دلهایتان زمزمه کنید و مرا عفو کنید تا فردای قیامت پیش خدای خود و ائمه اطهار روسفید باشم انشاءا...

وصیتی دارم باید حتماً عمل شود اگر عمل نشود من از مسئول خانواده ام راضی نمی شوم باید پسرم علی (ع) را به حوزه بفرستید تا درس طلبگی بخواند اگر خودش نخواست و راضی نشد راه مرا ادامه دهد و پاسدار بشود و خدمت به اسلام و مسلمین کند. دخترم کلثوم را هم به یک فرد مؤمن و مذهبی شوهر دهید. باید درس خود را حتماً بخواند او را خوب تربیت کنید تا در دامن اسلام بزرگ شود.

 مادر! مرا عفو کن و با شهادت من تو پیش زینب (س) روسفید شدی. بیشتر به فکر یتیمان باشید چون مسئولیت یتیم مسئولیت بزرگی است. مرا هم در آرامگاه معتمدی بابل دفن کنید در کنار قبور شهداء.

این انقلاب به انقلاب جهانی حضرت مهدی (عج) ختم می شود هوشیار باشید و بیدار فکرهای بیهوده نکنید چون آنچه از روایت می آید باید این انقلاب تا آن زمان ادامه داشته باشد و این سربازان در رکاب پسر فاطمه (س) شمشیر بزنند (انشاء الله).

بار الها من نمی خواهم که در بستر بمیرم                              یاریم کن تا به راهت در دل سنگر بمیرم

دوست دارم تشنه لب باشم به هنگام شهادت                             جرعه ای نوشم ز دست ساقی کوثر بمیرم

دوست دارم چهره مهدی زهرا را ببینم                                 با تبسم بر آن حجت اکبر بمیرم

خدا انشاءالله همه شهدا را با سید شهیدان حسین (ع) محشور بگرداند و مرا هم با او و شهدای دیگر محشور بگرداند (انشاء الله).

مرگ بر آمریکا، مرگ بر شوروی، مرگ بر اسرائیل، مرگ بر ضد ولایت فقیه، مرگ بر صدام مرگ بر منافق.

                                                                                           

والسلام علیکم و من ا...التوفیق


زندگی نامه

*زندگی نامه شهید محمد اسفندياري*

 

 

نام پدر: علی

10 روز از خرداد 1341 گذشته بود كه «محمد» در يكي از محله­هاي شهر «بابل» و در کاشانه «علی و نوابه» پا به هستي نهاد.

علی كارگر ساده­اي بود. این زوج، سه دختر داشتند و محمد، تك پسرشان بود.

محمد دوران كودكي­اش را در آغوش خانواده­اي پر از مهر و محبت سپري كرد.

محمد،کودکی بیش نبود که با صلاحدید والدین، جهت آشنایی با احکام و معارف الهی، راهی مکتبخانه شد.

او با طی دوره ابتدائی، به مدرسه راهنمایی «آيت­الله مطهري» زادگاهش راه یافت. دانش‌آموز سال دوم دبیرستان بود که به دلیل انقلاب فرهنگی و تعطیلی مدارس از ادامه تحصیل بازماند. از این‌رو، به شاهرود رفت و دو سالي را نزد خواهرش «صغري» ماند. اما در همان­جا به حرفه مكانيكي روی آورد.

«گلی» از تقیدات دینی برادرش می‌گوید: «صوت قرآنش خیلی قشنگ بود. هر وقت مشغول قرائت قرآن بود، پشت در اتاقش می‌نشستم و از گوش دادن به صدایش لذت می‌بردم. او در ادای نماز شب هم مقید بود. حتی اسم چهل مومن را روی تکه کاغذی نوشت و با سنجاق، روی پرده اتاق نصب کرد تا یادش بماند.»

محمد همچنین با الگوپذیری از سیره اهل‌بیت(ع)، همواره در پی کسب کمال معنوی و فضایل انسانی بود.

مادرش می‌گوید: «يك بار به اتفاق هم به مشهد مقدس رفتيم. بار اوّلي كه زيارت كرديم، حرم خيلي خلوت بود. محمد وقتي حرم آقا را ديد، اصرار كرد كه حتماً بايد خادم آقا شود. به او گفتم: پدرت همراه ما نيست. بدون تو برگردم، چه بگويم. در اين چند روزي كه مشهد بوديم، محمد فقط شام و ناهار كنارمان بود و بقيه­ روزها را در حرم مي­ماند.»

در بیان خلق‌وخوی محمد باید گفت که در ادب و تواضع نسبت به پدر و مادر، زبانزد بود و در اطاعت‌پذیری از آنان، پیشتاز. با دیگران نیز، در نهایت گشاده‌رویی و ملاطفت رفتار می‌کرد و نزدشان از محبوبیتی وافر بهره‌مند بود.

نوابه از بُعد دیگر تعهدات اخلاقی فرزندش چنین یاد می‌کند: «اگر دو روز در جايي مي­نشست، حرفي نمي‌زد. يك روز به او گفتم: پسرم! چرا ساكتي؟ چيزي بگو! گفت: مادر! سوالي داري، از من بپرس؛ وگرنه من چيزي براي گفتن ندارم. چرا غيبت ديگران را بكنم؟!»

محمد كه در خانواده­اي بااصالت و مذهبي بزرگ شده بود، نمي­توانست فضاي مسموم و آلوده آن روزهاي ايران را تحمل كند. از این‌رو، وقتي فرياد انقلاب در شهرها پيچيد، پا به پاي جوانان غيور، در راهپيمائي­ها حضور فعّال پیدا کرد.

محمد در سال 59 با «فاطمه اسفندياري» ازدواج كرد که حاصلش دو فرزند به نام­هاي «فرشته و علي» بود.

با شروع جنگ تحميلي، دوران پُرتب­وتاب زندگي محمد  ادامه يافت و خيلي زود عازم جبهه­ها شد.

در 21/9/61 به عضويت سپاه در آمد و تا سال 1363 بارها در مناطق نبرد با دشمن حاضر شد.

حضور در جمع خانوده‌های شهدا و جمع‌آوری کمک های مردمی جهت یاری رزمندگان، از جمله اقدامات محمد در جبهه فرهنگی به شمار می‌رود.  

«گلي» در ادامه سخنش اذعان می‌دارد: «يك بار كه به مرخصي آمده بود، برايش غاز كشتيم؛ امّا او به غذا لب نزد. گفتم: چرا چيزي نمي­خوري؟ گفت: خواهر جان! در جبهه، رزمنده­ها چيزي براي خوردن ندارند. آن وقت من در اين­جا اين غذا را بخورم؟!»

و سرانجام، محمد در آخرين اعزامش در 19/2/64، در جاده بين چنگوله و مهران بر اثر اصابت تير به سر، به درجه رفيع شهادت نائل آمد. پيكر پاكش نیز پس از تشييع در گلزار شهداي «معتمدي» بابل آرام گرفت.  

بانو اسفندیاری از آخرین اعزام همسرش می‌گوید: «آخرین بار دو قطعه عکس خود را به من داد و گفت: هر وقت که سپاه از تو عکس خواست، این را به آن‌ها بده و بدان که شهید شدم. اطرافیان و آشنایان از من خواستند که جلوی رفتنش را بگیرم. اما من با آن‌ها مخالفت کردم و گفتم: مگر خون محمد از خون امام حسین و دیگر شهیدان رنگین‌تر است؟ همیشه موقع اعزام به منطقه، فقط یک بار دخترم را می‌بوسید؛ ولی آن روز از سر کوچه برگشت و دوباره او را بوسید. بعد به من گفت: من برایت کاری نکردم. حلالم کن!»