نام پدر : عیسی
تاریخ تولد :1341/02/18
تاریخ شهادت : 1364/11/24
محل شهادت : اروندرود

وصیت نامه

* وصیت نامه شهید علی رحیمی*

 

« الذین آمنوا و هاجروا و جاهدوا فی سبیل الله به اموالهم و انفسهم اعظم درجه عند الله اولئک هم الفائزون »

(( کسانی که ایمان آورده اند و از دیار خود هجرت نموده اند و در راه خدا با اموال و جانشان جهاد نموده اند، بزرگترین درجه را نزد خدا دارند و آن گروه ظفرمند و پیروزند و پروردگارشان به رحمت بی منتهای خود بشارت دهد. به مقام رضا و خشنودی خویش و بهشت هایی که در آنها را نعمت جاودانی است. ))

بار خدایا! تو را سپاس می گذارم که مرا در خط خود قرار دادی و مرا از لشکریان پیروز خود قرار دادی و شهادت را نصیبم گردانیدی. بار خدایا جانم را فدای تو کردم و از پدر و مادر و همسر دست کشیدم و به ندایت لبیک گفته ام و با دشمنان تو جنگ کردم و تنها جان ناقابلم را فدای اسلام کردم. از درگاهت تشکر می کنم که فکرم و عقیده ام را تو موجود کردی و راه شیطان را برنگزیدم.

بار خدایا! به یگانگی ات ایمان دارم و هیچ شریکی نداری و به این عقیده ام ایمان دارم، و به پیغمبرت ایمان دارم و شهادت می دهم محمد (ص) فرستاده توست و جانشینان پیغمبرت را ایمان دارم. اولش علی بن ابیطالب و 11 فرزند معصوم اش و آخرش بقیه الله اعظم ارواحنا له الفدا حضرت مهدی، و به کتاب قرآن اعتقاد دارم، که راهنمای عالم بشریت قرآن است.

به غیبت امام زمان ایمان دارم. او خواهد آمد و جهان را پر از عدالت خواهد کرد. در غیبت امام زمان چهار نایب را بعد از خود انتخاب کرد به آنها ایمان قلبی دارم و در این زمان به نایب او الامام روح الله الموسوی الخمینی ایمان دارم و اعتقاد دارم که امام خمینی نایب بر حق امام زمان هستند و باید از امام تبعیت کنیم. ملت ما باید از فرمان او اطاعت کنند. در این زمان هر کس خودش را مسلمان و شیعه دوازده امامی می داند باید از امام خمینی در مسائل مختلف اطاعت کند. جهان اسلام به وجود مبارکش افتخار می کند. امام اسلام را دوباره زنده کرد. ملت ایران و جهان اسلام و جوانان برومند ملت ما را زنده کرد. جوانانی که جبهه های جنگ را با کمال قدرت اداره می کنند و جانشان را فدای اسلام می کنند.

پدر عزیزم! خدمت شما سلام عرض می کنم.

پدرجان! زحماتی که برای من کشیده ای خیلی زیاد است. متاسفانه نتوانستم جبران آن زحمات شما را بکنم. از زحمات خالصانه پدرانه اما با دست خالی ام تشکر می کنم. امیدوارم حلالم کنی اما از شما می خواهم و استدعا دارم صبر و استقامت خود را از دست ندهی. چند پسر داشتی یکی را فدای خدا و اسلام کرده ای. افتخار کن آنچه خدا خواست فرزندت را مهمان خود کرد. از شما می خواهم و فقط از امام بزرگوارمان بگویی. امام را دعا کن. برای پیروزی رزمندگان اسلام دعا کن و خوشحال باش و هیچ وقت ناراحت نباش چون من فدای خدا شده ام. از شما درخواست می کنم برادرانم را همیشه تشویق کنید.

برای خدمت به اسلام و انقلاب اسلامی برادرانم را تشویق کن به جبهه بروند. تقاضا می کنم تا به حال جلوی ما را نگرفته ای، جلوی برادرانم را نگیری. تشویق کنید برای خدا و اسلام خدمت خالصانه کنند. پدرجان مرا در قبرستان شهدا مسجد امام سجاد کنار شهید کریم آزادی دف کنید. در مجالس زیاد خرج نکنید. در مراسم سوم و هفتم حاج آقا [ ] را دعوت کنید و از برادر قلی تبار دعوت کنید در مجلس نوحه بخواند.

و اما مادر عزیز و مهربانم! زحمات شما آنقدر زیاد است که نمی توانم بر زبان بیاورم. فقط برای من بس است در دامن شما تربیت یافته ام و قدم در خدمت اسلام گذاشته ام. می دانم کاری در این دنیا برایت نکرده ام. خیلی متأسفم. امیدوارم حلالم کنید. از شما می خواهم مرا ببخشی. از شما تشکر می کنم. مادرجان چگونه بر زبان بیاورم، هیچ وقت از آمدنم به جبهه مخالفت نمی کردی، بلکه تشویقم می کرده ای. مادرجان بر شهادت فرزند خود گریه نکن. هر کس برای دیدن شما می آید، برای پیروزی اسلام و انقلاب و رزمندگان و سلامتی امام دعا کنید. مادر عزیزم، از شما می خواهم برادرانم را تشویق کنید در خدمت اسلام باشند. نماز جمعه و جماعت را هیچ وقت ترک نکنید. انشاءالله شهادت نصیبم شد تو را شفاعت می کنم. همه کسانی را که اذیت کرده ام و از من ناراحت هستند و حقی بر گردن من دارند می خواهم مرا ببخشند.

اما همسر جوانم! می دانم برایت خیلی سخت است تا که 16 روز از ازدواجمان که گذشته است از هم جدا شده ایم. می دانم خیلی ناراحت هستی، خیلی رنج می کشیدی و حفظ اسلام واجب تر از همه چیز است. باید برای حفظ اسلام جان خود را فدا کرد. اسلام واجب تر از همه است از پدر و مادر و همسر و فرزند.

باید یک روزی می مردیم، چه بهتر در راه اسلام جان خود را بدهیم. دوری تو به این زودی خیلی سخت است. باید به جبهه می رفتم و در این راه قدم می گذاشتم و اما باز می دانم برای شما خیلی سخت است در این مدت خیلی کم در 16 روز از ازدواجمان از هم در این دنیای مادی جدا شده ایم، باز چه کنم که باید می رفتم. همسر جوانم! از شما می خواهم زیاد گریه نکنید. زیاد به خود فشار و ناراحتی نیاورید. در اجتماع مردم گریه نکن. در خلوت با خدایت گریه کن. از شما تقاضا می کنم شهادت من باعث نشود که خداوند بزرگ را فراموش کنید. همیشه به یاد خداوند باشید و توکل بر خداوند کنید. همسرم، بدان جهاد در راه خداوند تنها جنگ با عراق و آمریکا نیست. بزرگترین جهاد، جهاد با نفس است، خودسازی است. از شما می خواهم خودت را برای خدمت به اسلام بسازی. در خط امام خمینی باش و صبر و استقامت را پیشه خود قرار بده. فقط توکل بر خداوند بکن. زینب وار زندگی کن و در برابر مشکلات و نارسائی ها مبارزه کن و در همه کارها از خداوند بزرگ کمک و یاری بخواه.

همسرم! از شما می خواهم بعد از شهادت ام هر وقت خواستی ازدواج کن. باز می گویم شهادت من باعث نشود از خداوند بزرگ غافل باشید. با هر کس خواستی مختاری ازدواج کنید. مؤمن، معتقد به اسلام و در خط اسلام و امام باشد.

هیچ کس حق ندارد مانع شما بشود، چون امام بزرگوارمان خطاب به همسرران شهدا فرموده اند که ازدواج کنند. حتماً ازدواج کن که خدا از شما رضایت داشته باشد. قرآن زیاد بخوانید و امام را دعا کنید. خداوند یارتان باشد.

وصیت به برادرانم: برادران عزیزم محمود، مهدی، عسکری، زین العابدین، جعفر، تقی، خدمت شما سلام عرض می کنم. از شما می خواهم همیشه در خدمت اسلام باشید. در خط امام باشید. پاسداران انقلاب باشید.

برادران عزیزم! همیشه به خداوند توکل کنید، به خدا امید داشته باشید، در نماز غافل نباشید. در جلسات مذهبی، اجتماعی، سیاسی شرکت فعال داشته باشید. در برابر جریانات ضد انقلاب بایستید، زیرا خداوند شما را امتحان می کند. همیشه در صحنه باشید. در نماز جماعت و جمعه فعالانه شرکت کنید. قرآن بخوانید، در دعای کمیل و توسل شرکت کنید. از شما می خواهم فعالانه در بسیج برای خدمت اسلام و انقلاب باشید. به زندگی دنیا و مال و منال اهمیت ندهید. اینقدر به دنیای مادی توجه نکنید. همیشه قدم شما در راه خداوند باشد. به جبهه بروید از جبهه خسته نشوید. هر چه بیشتر خدمت کنید، ثوابش زیادتر است.

از غیبت، تهمت، افترا بپرهیزید، چون خداوند غیبت کنندگان را دوست ندارد. از وسوسه شیطانی در هر لحظه در هر مورد به خداوند بزرگ پناه ببرید. در هر مشکلی از خداوند کمک و یاری بخواهید.

چند جلد کتاب دارم، می بخشم به برادرانم، حتماً مطالعه کنند. خداوند یارتان باشد.

خواهرانم! از شما می خواهم برای من گریه نکنید. از شما می خواهم حجاب اسلامی را کاملاً رعایت کنید. در نماز جمعه و جماعات شرکت کنید.

امت قهرمان اسلام! امام را تنها نگذارید. در خط امام باشید. برای اسلام خدمت کنید. نارسایی ها باعث نشود شما از اسلام بدبین باشید. چون این انقلاب، انقلاب اسلام است. از شما می خواهم در برابر منافقین و ضد انقلاب قاطعانه بایستید و نگذارید توطئه کنند. جبهه هی جنگ را فراموش نکنید. به جبهه ها کمک کنید. انشاءالله موفق باشید.

اما وصیتی دارم به همرزمانم: اگر شهید شدم در تشییع جنازه ام شرکت کنید بدانید من در راه خداوند جان خود را فدا کرده ام. در خط اسلام و امام باشید. یاور انقلاب اسلامی باشید. همیشه در صحنه حضور داشته باشید. در مقابل منافقین و ضد انقلاب قاطعانه بایستید. دوستان من شما را به تقوا سفارش می کنم. جبهه ها را فراموش نکنید. از خون شهدا پاسداری کنید. پشتیبان امام باشید. طرفدار روحانیت باشید. با سپاه پاسداران همکاری کنید. در بسیج شهری شرکت کنید. برای حفظ امنیت انقلاب و مردم در نیروهای مقاومت، نگهبانی بدهید تا دشمنان اسلام بدانند شما همیشه شبانه روز از اسلام و انقلاب پاسداری کنید.

همرزمانم! من در کردستان مظلوم شهید شده ام. مظلومانه به دست منافقین، کومله یا دمکرات شهید گشته ام. دوستانم واقعاً کردستان مظلوم است. شهدای کردستان مظلومند. من به شما توصیه می کنم اگر می خواهید برای خداوند خدمت کنید به سرزمین خونبار کردستان بروید و در آنجا آن همه خون ها به ناحق ریخته شهدای مان خدمت کنید. الان کردستان به شما جوانان برومند احتیاج دارد. هیچ جایی مثل کردستان مظلوم نیست. شهدای کردستان را مثل قاسمیان حسین سرشان را از بدن جدا می کنند. دست ها را می زنند. چه جنایت ها که این کومله – دمکرات نکرده اند. ن هم به دست همین کومله یا دمکرات شهید شده ام. از شما می خواهم شب های جمعه دسته جمعی به مزار شهدا بروید و بر سر قبر شهدا دعای فرج بخوانید.

همه شماها را شفاعت می کنم. خداوند یارتان باشد انشاءالله.

30/3/1363 برابر است با شب 21 ماه مبارک رمضان

خدایا! خدایا! تا انقلاب مهدی، حتی کنار مهدی، خمینی را نگه دار.

با تقدیم بهترین احترام علی رحیمی.

****************************************

 


زندگی نامه

شهید علی رحیمی کناری

فرزند: عیسی

پاسدار شهید علی رحیمی کناری در سال ۱۳۴۱ در شهرستان فریدونکنار،از توابع استان مازندران به دنیا آمد.

همزمان با دوران انقلاب در گروه های چند نفری به تشویق و تبلیغ اعلامیه های امام (ره) و دین مبین اسلام می پرداخت.

 با پیروی انقلاب، به منظور مبارزه با افراد مفسد اخلاقی و ضدانقلاب در " کمیته انقلاب"عضویت یافت. همزمان با شروع جنگ تحمیلی با کسب تجارب زیاد از مبارزه با اشرار وطن فروش، در قالب نیروی سپاه، جهت مبارزه با منافقان و گروه های ضدانقلاب به مناطق غربی کشور اعزام شد.
در مدت حضور ۳ساله در این مناطق چندین بار مجروح شدند. در آخرین مجروحیت، به فریدونکنار برگشته و در اردیبهشت۶۴ ازدواج کرد. ثمرۀ این ازدوج پسری است که بعد از شهادت پدر به دنیا آمد و نامش را علی گذاشتند.

طی این مدت حضور در فریدون کنار، ضد انقلاب هایی که قبلا از ایشان ضربات مهلک دریافت کرده بودند، از در تلافی در آمدند و در یکی از شامگاهان که ایشان عازم نماز صبح بودند، در کمین وی نشسته و به ایشان حمله می کنند تا ایشان را ترور کنند که با حضور به موقع همسایه ها نتوانستند به نیت شوم خود برسند. علی عزیز در این حمله به شدت از چند ناحیه مجروح می شود.

بعد از این کمین و ترور نافرجام به دستور شهید بزرگوار « حاج حسین بصیر »(قائم مقام لشکر ۲۵کربلا) به مناطق عملیاتی جنوب عازم می شود تا هم از شر این اشرار دور بماند و هم بتواند تجربیات خودش را در اختیار نیروی های جوان قرار بدهد.

این حضور تا ۲۵ بهمن سال ۱۳۶۵ ادامه پیدا می کند تا این که در عملیات غرورآفرین « والفجر۸»(منطقه اروندرود ـ شهر فاو ) بعداز ۷سال خدمت در رده های مختلف به انقلاب و مردم انقلابی، بر اثر حمله شیمیایی نیروی دشمن به آرزوی دیرینه اش می رسد و به درجه رفیع و آسمانی شهادت نائل می شود.

بعداز شهادت علی عزیز هم، آن افراد نامرد و خدانشناس نتوانستند کینه نحس خود را از وی بردارند. تا جایی که می خواستند انتقام خودشان را از پیکر پاک و مطهر شهید عزبز بگیرند.

از این رو تا مدت زمان زیادی، قبر و پیکر مطهر این شهید عزیز توسط دوستان و همرزمانش محافظت می شد.

در شهریور ۶۵ "علی" یادگار آن شهید عزیز به دنیا آمد تا بتواند جای خای پدر را برای مادر جوان و رنجیده خود پر کند.

"علی کوچک"شش ماهه بود که ،۲ عموی جوان خود را نیز که از غواصان به نام لشکر ۲۵کربلا استان مازندران بودند، در عملیات کربلا۵ (منطقه عملیاتی شلمچه) از دست می دهد و آن دو عزیز هم به برادر بزرگتر خود می پیوندند و به شهادت می رسند.