نام پدر : قاسم
تاریخ تولد :1340/12/01
تاریخ شهادت : 1361/02/18
محل شهادت : اهواز

زندگی نامه

*زندگی نامه شهيد بهروز رحمتي*

 

نام پدر: قاسم

همگام با آغازين طلوع اسفند 1340، چونان آفتاب در تقدير «قاسم و ليلا» درخشيد. زوج كشاورز و زحمتكشي كه در روستاي «قلعه­گردن» از توابع «خرم­آباد» تنكابن، گرم گذراندن عمر بودند.

«بهروز» با اتمام مقاطع ابتدائي و راهنمايي در زادگاهش، وارد دبيرستان «سنايي» تنكابن شد. او دانش‌آموز پايه سوّم اين مقطع در  رشته بهداشت هنرستان «شهيد رجايي» اين شهر بود كه به قصد دفاع از وطن، جامه رزم به تن كرد و راهي جبهه جهاد شد.

«محمدعلي» از تقيّدات ديني برادرش مي­گويد: «وقتي وارد دوره تحصيلي راهنمايي شد، شخصيت معنوي­اش به‌گونه­اي خاص شكل گرفت. نسبت به انجام واجبات، پایبند و در ترك محرّمات، كوشا بود. هميشه توصيه مي­كرد كه اهل ايمان باشيد و اين راه را با معرفت طي كنيد؛ چون اگر راه خدا را پيدا كنيد، شيطان به شما ضربه نمي­زند. او علاوه بر آن، ما را به اداي نماز اوّل وقت نيز توصيه مي‌كرد و می‌گفت: نماز اول وقت را با اشتیاق بخوانید؛ مثل گرسنه‌ای که با ولع غذا می‌خورد و آن غذا برایش لذت‌بخش است. از این‌رو، نماز با اشتیاق هم، روح شما را سیراب می‌کند.»

حضور در جلسات سياسي و راهپيمائي ضدّ طاغوت، از جمله فعاليت­هاي بهروز در ايّام انقلاب به شمار مي­رود.

با تشكيل بسيج، به عضويت اين نهاد مردمي در آمد و بعد از طي دوره آموزش عمومي بسيج در پادگان گهرباران ساري، به سمت فرماندهي پايگاه مقاومت منصوب شد.

بهروز، اوّلين بار در هفده سالگي با پوشيدن جامه بسيجي، راهی جبهه نبرد با دشمن شد. سپس به عضويت سپاه تنكابن در آمد و در واحد روابط عمومي اين نهاد به انجام خدمت پرداخت.

در 15 فروردين 1360 جهت دفاع از خاك ميهن، مجدّد راهي جنوب كشور شد. ضمن اين­كه در درگيري­هاي داخلي جبهه كردستان نيز حضور داشت.

کاظم پورصدیق در روایتی از دوستش می‌گوید: «سال 61 عملیات بیت‌المقدس به همراه محمدرضا ابراهیمی و چند نفر دیگر، به سنگر بهروز رفتیم. او در حال شستن لباس‌هایش بود و با همان لبخند همیشگی‌اش گفت: لباس انسان باید پاک باشد. دارم لباسم را می‌شویم تا زمان شهادت پاک باشد. ایشان سه روز پس از این دیدار به شهادت رسید.»

 در نهايت، شهيد رحمتي عزيز در 12/2/1361 با حضور در عمليات غرورآفرين بيت­المقدس، در خرمشهر به درجه والاي شهادت نائل آمد. ده روز بعد نيز با بدرقه اهالي شهيدپرور قلعه­گردن، در بوستان شهداي اين روستا آرام گرفت. و امّا روايتي از مادرانه­هاي ليلا:

«در آخرين ديدار، خيلي برايش بي­تاب بودم. او برايم شعر مي­خواند و مي­خنديد، ولي من گريه مي­كردم. با زبان شعر به من گفت:  بي­تابي نكن مادر! من در جبهه، حال و هواي ديگري دارم. آسمان جبهه برايم آسمان ديگري است! مگر تو نمي­خواهي كه من بانشاط باشم!؟ گفتم: چرا عزيزم! بعد ادامه داد: وقتي در جبهه، صداي توپ و تانك مي­آيد، دست­هايي را در آسمان مي­بينم كه مشغول دعا هستند. تو هم دعا كن مادر! هرچه خدا بخواهد، همان مي­شود.»

بشنويم از «علي­رضا كيادلبري» در باب همرزم شهيدش:

«چند ساعت قبل از آغاز عمليات بيت­المقدس، همه جيره شخصي دادند. يكي از رزمنده­ها كه سهم آب خود را تمام كرده بود، تقاضاي آب كرد. شهيد رحمتي جيره آب خود را به او داد و در همين عمليات شربت شهادت نوشيد.» 


وصیت نامه

*وصيتنامه شهيد بهروز رحمتي*

 

 

بسم الله الرحمن الرحيم

وصيت نامه اينجانب بهروز رحمتي

افما نحن بميتين الا موتتنا الا ولي و ما نحن بمعذبين ان هذا هو الفوز العظيم يمثل هذا فليعمل العاملون ذالك خير نزولا ام شجره الزقوم (سوره الصافات آيه 57 الي61)

آيا ديگر ما را مرگي خواهد بود. جز همان مرگ اول و دگر هيچ رنج و عذابي بر ما نخواهد بود. اين همان است همان سعادت و رستگاري بزرگ. آنان كه سعي و عملي مي كنند بايد مثل اين كنند. آيا اين مقام عالي بهتر است يا درخت زقوم جهنم.

حال كه اين وصيت نامه را مي نويسم با سلامتي كامل و آگاهي تمام و اعتقاد به راه انبياء و ولايت فقيه مي باشم اولاً اگر كه شهيد شدم راهي بود كه خود آگاهانه انتخاب كردم و اميدوارم خداوند بزرگ اين شهيد شدن مرا قبول كند و گناهان مرا ببخشد پروردگارا هر چه زودتر شهادت را نصيب ما كن چون آرزوي من اينست كه روزي زندگي من در ميدان جهاد به پايان رسد و همچون شهداي خونين كفن، كفن خونين نصيب من گردد اگر اين آرزوي را در دل نمي پروراندم هرگز با اين دولتهايي كه خوي مردمي ندارند و بويي از جوانمردي[] نبرده اند بسر نمي بردم پروردگارا خودت از همه بهتر مي دانيد كه تمدنم به صحنه پيكار براي خشنودي و رضاي تو بود نه براي جاه و مقام و پست دنيائي در برابر مردم كسب كنم معبودا خود مي دانيد كه هدف ما از جنگيدن در جبهه استقرار شعار نه شرقي و نه غربي، جمهوري اسلامي و حكومت الهي در كل جهان و با طنين الله اكبر چيزي ديگري نيست و ما در راه تو جهاد مي كنيم و تنها به تو اميد داريم معبودا تو شاهدي كه ما پاسداران انقلاب اسلامي تنها براي پيشبرد دين خداست.

از انقلاب شرف و عزت[] مسلمين به فرمان امام امت اين بنده مخلص تو به جبهه شهادت تاختم و چه مظلومانه بدست اين دژخيمان سر سپرده امپرياليزم آمريكا، بخون مان مي غلطيم آن هم بخاطر اسلام، چون در سينه هاي مان جز عشق تو و لبهايمان جزء ذكر تو نمي باشد و لاتقولوا لمن يقتلوا في سبيل الله اموات بل احيا ولكن لا تشعرون: كساني كه در راه خدا كشته شدن نگوئيد كه مرده اند بلكه زنده هستند ولي شما درك نمي كنيد.

اي شرق و غرب! ما از حمله نظامي و سلاحهاي مدرن خود نترسانيد كه به گفته روح خدا ما مرد جنگيم و از كشته شدن باكي نداريم چون مرگ در راه خدا يكي از آرزوهاي بزرگ ماست كه هر روز در دعاهايمان مي خواهيم.

به خداي حسين (ع) سالار شهيدان پيرو خط امام به مرگ علاقه زيادي دارد تا آن دامادي كه به حجله عروسي فرا خواند براي شاگردان امام حسين كه مكتبمان شهادت مي باشد مرگ پايان كار نيست بلكه كشت و كار و آغاز و درو كردن و مشاهده محصول است مرگ براي شهادت طلبان مقدمة ديدار خداست چون خود مرگ به كلي نامفهوم است زيرا كيست كه از پلي كه از روي آن براي ملاقات محبوبش عبور خواهد كرد بيم و هراس داشته باشد.

پدر و مادر عزيزم! امروز هر جواني كه در خون خود مي غلطد برادر من است و هر اشك زلالي كه بر صورت مادري ريخته مي شود مادر خويش احساس مي كنم، مادرجان من وقتي شب در جبهه در بارش باران گلوله توپ و تانك و خمپاره قرار مي گيرم در آسمان صداهائي را مي شنوم و دست هائي را مي بينم كه به دعا پرداختند.

مادرجان! امروز وقتي به جبهه مي رويم هر زن و[] همچون فرزندي با نگاهش بدرقه مان مي كند و خواهري با ايمان لباس جنگ مي دوزد و من در غذا و وسايل جبهه هميشه اثر انگشت خواهران و برادران را مي يابم[]

پدر و مادر عزيزم آن پيرمرد و پيرزن روستائي كه سرمايه زندگي اش را به جبهه جنگ مي فرستد و همچنان احساس مي كند كه براي فرزندش مي دهد مادر جان قلبم پيش آنهاست و قلب آنها پيش من، سنگر من خانه آنهاست و خانه آنها سنگر من است با اينكه فاصله هاي مان دور مي باشد ولي قلبهايمان بخاطر هم مي تپد.

پدر و مادر عزيزم! هيچگونه ناراحتي نداشته باشيد چون[]گسترش اسلام[]و پيروزي آن احتياج به فداكاري افرادي همچون من دارد بس بگذار پيكرهاي سرخ به اميدمان جاي اين خاكهاي تيره و سرد گردد كه تا دين محمد (ص) برقرار گردد.

پروردگارا! شربت مرگ را در كام ما شيرين فرماي و عروس مرگ را در چشم ما مانوس جلوه گر ساز چنان كن كه هميشه تشنه اين شربت باشيم و اين شربت شيرين را نصيب ما بگردان.

حضور تمام برادران و خواهران مسلمان و متعهد انقلابي ايران و تمام جهان مخصوصاً به مادران سلام عرض مي كنم. مادران شهيدپرور ايران! فرزندانتان را خوب تربيت كنيد چون مسئوليت بزرگي در حقتان وجود دارد چون اين مادران هستند حسينها و زينبها و عباسها و خمينيها و بهشتيها و طالقانيها[]و دستغيبها و مدنيهاي تاريخ را به بشريت اهدا كرده و باز اين مادرها هستند كه يزيدها و صدامها و كارترها و برژنوها و بگين و رجويها و خياباتيها و حزب توده كثيف و ... را از دامن خود يا دامن []بسر جان و مال و ناموس مظلوم بي پناه مسلط كرده است و به جنايتهاي فجيع اي دست مي زند پس اي مادران براي انسان روشن است كه نيك و بد جامعه مادران است و آنها براي بشر جهنم مي سازند و يا بهشت مي آفرينند اميدوارم كه مادران در تربيت فرزندان خود كوشا باشند و براي خودتان همچون مادران شهيد داده روسفيد در پيش حضرت فاطمه (س) و فرزندش حسين (ع) باشيد و تمام برادران و خواهراني كه در نماز دشمن شكن جمعه شركت مي كنند سلام عرض نموده و توفيق شما را از درگاه خداوند خواستارم و از شما مي خواهم كه مسلمان واقعي و انقلابي باشيد و صداي شهيدان را به جهانيان برسانيد سفارشم اينكه هميشه در هر حال خدا را در نظر داشته باشيد و هميشه براي سلامتي و طولاني بودن عمر امام و دعا كردن براي سلامتي مسئولين مملكت منجمله رئيس جمهور و نخست وزير و نمايندگان مجلس باشيد.

سلام به رهبرم كه سرباز اويم و سرورم منتظري كه اميد امام و امت است و اطاعت از آنها بر فرد فرد مسلمانان واجب مي باشد ما گرچه به جهاد اصغر آمديم شما بدانيد تا جهاد اكبرتان خوب نباشد جهاد اصغرتان همچنان دلچسب نخواهد بود برادران و خواهران اميدوارم در جهاد نفس كوشش كنيد و پيروز شويد اگر كوششتان براي خدا باشد يقيناً بدانيد خداوند هم شما را در اين كار كمك مي كند اميدوارم كه دشمن متجاوز را در خاكمان دفن كنيم و برگرديم چنانچه شهادت هم به ديدارمان آمد شما صبر كنيد و استقامت نمائيد كه حق پيروز است و شما برادران، اميد دارم هميشه يار و ياور امام عزيزمان باشيد و هم اكنون در كربلاي غرب، در جبهه هاي كردستان با دشمنان خدا پيكار كنيد و به پيكارتان ادامه دهيد برادران نماز را سبك نشماريد و به آن اهميت زياد قائل شويد و سلامم را به بهزاد برسانيد و به او بگوئيد كه نمازش را ترك نكند.

در آخر از شما پدر و مادر خوبم خداحافظي مي كنم. مادر! مي دانم كه نتوانستم فرزند خوب براي تو باشم از شما مي خواهم كه از من راضي باشيد و مرا ببخشيد و حلالم كنيد انشاءالله خداوند شما را صبر عنايت فرمايد.

به اميد برافراشته شدن پرچم خونين اسلام در بلندترين نقطه جهان پيروز باد انقلاب اسلامي ايران.

تمام عمرم فداي يك لحظه عمر امام، پروردگارا عمر امامم را به درازي آفتاب بگردان و انقلابش را به انقلاب مهدي (ع) متصل بگردان.

خدايا خدايا تا انقلاب مهدي خميني را نگهدار.

والسلام