نام پدر : شوکت الله
تاریخ تولد :1339/09/09
تاریخ شهادت : 1367/01/29
محل شهادت : فاو

زندگی نامه

*زندگی نامه شهيد محمّد رحمتي سرخي*

 

 

نام پدر: شوكت­الله

پاييز 1339 به نُهمين طلوع آذر رسيده بود كه آفتاب زندگاني­اش در تقدير «شوكت­الله و لیلا» تابيدن گرفت. زوج سختکوش و كشاورزي كه علي­رغم مرارت­هاي روزگار، سعي در تربيت صحيح فرزندان­شان داشتند.

«محمّد» دوّمين فرزند خانواده بود و چشم و چراغ پدر و مادر.

دوره ابتدائي محمد در دبستان «شاه­عباس» سابق زادگاهش «سرخ­كلا» از توابع سوادکوه سپري شد. سپس با گذر از مقطع راهنمايي، موفق به اخذ مدرك ديپلم رشته حسابداري در قائم­شهر شد.

این فرزند نیک‌سیرت که هماره خود را به زیور فضائل اخلاقی می‌آراست، در صدق گفتار و گشاده‌روئی زبانزد بود. علاوه بر آن، نسبت به والدین نیز، نهایت ادب و تواضع را به خرج می‌داد و در همه حال، رضایت‌شان را مد نظر داشت.

در بیان تقیدات دینی وی، همین بس که در ادای فرائض واجب و مستحب می‌کوشید و از انجام محرمات اجتناب می‌ورزید. قرآن، این مصحف روح‌بخش را نیز پیوسته به گوش جان می‌سپرد و در عمل به فرامین آن، جدیتی وافر داشت.

خانم «فاطمه رضازاده كارسالاري» دفتر خاطرات آن روزهای با همسرش را اين‌گونه ورق مي­زند: «در مدت دو سال‌ونیم که با هم زندگی کردیم، در کارهای خانه کمک‌حالم بود. او در امور زندگی، با من مشورت می‌کرد. ساده‌زيستي را دوست داشت و مي­گفت: ما پيرو حضرت علي(ع) هستيم و بايد همچون ايشان زندگي كنيم.» 

شركت در تظاهرات ضدّ طاغوت و محافل سياسي، از جمله فعاليت­هاي انقلابي محمد در روزهای پرشکوه انقلاب به شمار مي­رود.

بعد از عضويت در بسيج و انجام فعاليت­هاي متعدّد در اين راستا، جامه پاسداري را به تن كرد.

او در سال­هاي 1362 الي 1366 رهسپار جبهه­هاي مريوان و فاو شد.

محمد در کسوت مسئول آموزش نظامی سپاه سوادکوه نیز، خدمات ارزنده‌ای از خود ارائه نمود.

و در نهايت، او در 29/1/1367 در منطقه فاو به جمع هم‌سنگران شهيدش پيوست. پيكر پاكش نیز با گذشت نُه بهار، با بدرقه همسر و يادگارانش «حمزه و زينب»، در بوستان شهداي زيرآب به خاك سپرده شد.

 


وصیت نامه

 

                                                                          *** بسم الله الرحمن الرحیم ***

با درود و سلام به آقا امام زمان و فرمانده کل قوا حضرت امام. اینجاب محمد رحمتی فرزند شوکت الله عضو سپاه پاسداران انقلاب اسلامی(پایگاه سوادکوه)

چند کلمه ای را به عنوان نصیحت به خودم و وصیت به دیگران و دوستان می نویسم با توجه به اینکه شاید این چندمین بار باشد که نامه ای به عنوان وصیت نوشته شود و کهنه گردد و پاره شود می نویسم.

اگر ما به اصل نوشتن وصیت توجه کنیم آن است که سفارشی را که شخص نویسنده بخواهد انجام بشود را به دیگران بگوید تا زمانی که در حیاتش باشد خودش به زبان می گوید و یا عمل می کند و در موتش به دیگران می گوید که عمل کنند و آن هم بستگی به سفارش وصیت کننده دارد. حالا که من می خواهم به دیگران یا به دوستان سفارش کنم چیست. چون خودم در حیاتم نتوانسته ام انجام بدهم یا دیگران را آگاهی دهم. اگر دقت کنیم و به زبان حیات خود در این گروه خاکی بنگرم می بینم جهان با این همه وسعت خاکی و آبی اش و این همه مردمش و با این همه مذاهبش (آسمانی- زمینی) مطالعه می کنیم و به این نتیجه می رسیم که جهانی می خواهد بر جهانی دیگر سبقت بگیرد.

مردم را به جهان یک و دو سه تقسیم کرده اند و قاره ای می خواهد بر قاره ای دیگر حاکمیت داشته باشد و کشوری    می خواهد بر کشور دیگر سلطه پیدا کند و همچنین به مردمان هم نگاه کنیم می بینیم هر نفری دنبال منافع خود      می دود و از دیگران سبقت می گیرند و می خواهند همیشه بامش بر بامهای دیگران بیشتر باشد و غافل از آن که برفش بیشتر از برف دیگران می باشد.........!

و اما مذهب و دین دیگران را بنگریم می بینیم آنهائی که زمینی اند از نظر ما رد هستند مانند کمونیستها و دیگر نشستها.

و آنچه آسمانی است را دنبال کنیم آنهائی که از ابراهیم پرسیدند آمدن محمد(ص) را به آنها می داد و کسانی که از موسی(ع) گفتند آدرس پیامبر خدا را می داد. و حداوند که همه پیامبران را الهام کرده که بعد از همه شما کسانی هستند که رسول من در زمین و همه مردم باید از او پیروی کنند و حال در جهان می بینیم حتی به گفته رسولمان هم عمل  نمی شود چرا؟ چون آنها آگاهند و نمی خواهند که مردم به حقیقت برسند.

و اما انهائی که پیرو محمد(ص) هستند چرا؟

آری پیروان حضرت محمد(ص) مسلمانان این جهانند. بعد از گذشت هزار و اندی سال حکومت رسول خدا در کشوری که حتی در وجود رسول خدا شاهنشاهی بوده و به لطف خداوند انقلاب شده آن هم انقلاب اسلامی و ما هم پیرو اسلام نتوانیم به وظیفه اسلامی خود عمل کنیم. حال برویم دنبال وظیفه مان. چرا در حکومت اسلامی باشیم و اسلام را قبول کنیم و مسلمان نباشیم و اگر هم باشیم مسلمان اسمی نه مسلمان رسمی.

آری دوستان! بیائیم به وظیفه مان عمل کنیم چرا که در کشور اسلامی قرار گرفته ایم.

و هر چه خلاف کنیم گناه است گناه. چرا که از قانون سرپیچی کرده ایم و آن هم قانون جمهوری اسلامی که این را هم بارها حضرت امام گفته که هر چه خلاف قانون جمهوری اسلامی ایران باشد حرام است. حالا به خودمان در داخل برف یخ می زنیم و مرده مان در مقابل گرمای شدید تابستان قرار می گیرد و فاسد می گردد.

بیائیم بام جهانی فانی را کمتر کنیم و بام جهان باقی (آخرت) را گشاده نگهداریم که به حدیث رسول خدا: دنیا را مزرعه آخرت خود قرار بدهیم و اینجا بکاریم و آخرت درو کنیم. حالا به دوستانم بگویم. مواظب باشید که شیطان گولتان نزند و گناه در شما وارد نشود و شماها باید در همه حال معلمی خوبی برای دیگران باشید چه در عمل کارتان و چه در شهر و روستاهای خود و از پیشتازان کار خیر باشید چرا که همیشه بوده اید. به بسیجیان می گویم که واقعاً بسیجی باشید چرا که بسیجی بودن و بسیجی عمل کردن و بسیجی فکر کردن موجب آن می شود که نفوذ گناه در انسان کمتر و یا اصلاً وارد نمی شود. چرا که می گویند گناه در انسان مانند آن است که در دل شب سیاه و روی یک سنگ سیاه یک مورچه سیاهی حرکت کند. گناه هم همینطور در انسان نفوذ می کند، که خود انسان هم متوجه آن نمی شود.

برادران بسیجی! افتخار کنید که بسیجی هستید و همیشه در پایگاههای بسیج حضور یابید خجالت نکشید که وارد پایگاه می شوید با تمام وجودتان وارد پایگاه شوید انگار که وارد مسجد می شوید و عبادت می کنید وارد پایگاه شدن هم عبادت است و مبارزه و حضور شما در پایگاههای مقاومت مانند ان است که در خط مقدم جبهه تیری بر دشمن زبون شلیک می کنید و قلب او را نشانه گرفته و سوراخش می کنید.

در آخر از همه دوستان و آشنایان می خواهم که مرا عفو کنند و بگویند خدایا من این بنده تو (محمد رحمتی) را بخشیده ام و تو هم او را ببخش.

خدایا! خدایا! تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار.

وصیت نامه به خانواده ام:

پدر و مادرم! هر چند شاید فرزند خوبی برایتان نبوده ام و به وظیفه فرزندی خود عمل نکرده ام چرا در دنیا همیشه زبان دراز و دست کوتاه است و حالا که زبان کوتاه و دست دراز شده است می خواهم که مرا ببخشید و برایم طلب عفو و مغفرت نمائید. چرا که رضایت شما رضایت خداوند است.

و همچنین از همسرم که می داند هیچوقت رضایتش را شاید نتوانسته باشم جلب کنم چرا که شاید بر اثر مشکلات کاری و یا غیره بود، خدا می داند که دلم می خواسته که شما همیشه خوش و مشکلی نداشته باشد اما نشده مرا ببخشید و از فرزندان انشاءالله خوب پرستاری کنید و حمزه را مثل حمزه و زینب را مثل زینب ببار بیاوریده.

ضمناً مراسمات مرا از ضعیفترین مراسمات انجام بدهید که شاید این سفارش من در دیگران اثر کند و فشاری بر خانواده ها نیاید.

*** محمد رحمتی ***

16/11/1366

******************************************