نام پدر : حسن
تاریخ تولد :1334/03/12
تاریخ شهادت : 1363/12/21
محل شهادت : جزیره تبور

وصیت نامه

 

 

*وصیت نامه شهید اسحاق رحمانی*

 

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام علیکم و رحمه الله وبرکاته

و اعدوا لهم ماستطعتم من قوه

روز حساب بسیار نزدیک است و مردم سخت غافلند. رضایت پدر ومادرتان راجلب کنید، که رضایت خداست. جدا از قانون اسلام حرکت نکنید بیاد خدا باش ودر راه قدم بردارید. این مکتب اسلام است که در آن شکست و اسارت معنی ندارد. خدایا هر گلوله ای که به طرف دشمن شلیک می کنیم به نام تو خواهد بود.

با چند بار ماموریت به جبهه های جنگ به مدت یک سال در جبهه های داخلی و خارجی با برادران بودم ولی امروز بار دیگر به جبهه می روم و هر بار هم اگر جبهه نیاز باشد ما آماده ایم. ما روز اول انقلاب تعهد اسلامی و مکتبی داده ایم با خون خود تعهد اسلامی را امضاء کردیم. هیچ گاه فراموش نخواهیم کرد. هرگاه اسلام نیاز به خون داشته باشد آماده ایم. امیدواریم که خداوند این بار جان ناقابل مرا بپذیرد. پدر بزرگم شما هم خوشحال باشید  که فرزندی مثل من داشتی در راه خدا دادی. امیدوارم که خداوند بزرگ به شما توفیق ببخشد. پدرم! امیدوارم که برادران مرا خوب تربیت کنی که خط ولایت  فقیه را بروند. همه شما و خانواده ام امام امت امام خمینی کبیر را تنها نگذارید. امیدوارم همسرم فرزندان مرا خوب تربیت کند. که بعد ها فقط به خدا واسلام فکر کنند. ما در برابر مسئولین خاضع وخاشع هستیم.

برادران حزب الله وخواهران اسلامجو! اتحاد و وحدت را حفظ کنید. تقوا را پیشه کنید هر چه داریم از اسلام داریم. برادران وخواهران شهید پرور بهشهر شما الگوی مازندران  بودید و هستید وحدت و هم بستگی شما اسلام را تقویت می کند.  نماز جمعه را فراموش نکنید. نماز جمعه دشمن را ذلیل می کند اسلام را تقویت می کند. نماز جمعه کمر شرق و غرب  را خواهد شکست. تقویت  روحانیت  آگاه، تقویت خط ولایت فقیه است.

برادران حزب الله! جبهه ها را پر کنید امام را تنها نگذارید. به تعهدات اسلامی خود عمل کنید. مبادا امام خمینی کبیر را مثل حسین شهید تنها بگذارید. اگر امام امت را تنها بگذارید خدا شما را نخواد گذشت. در برابر خدا مسئولید این انقلاب بزرگ در جهان پهناور پیروز خواهد شد، امیدوارم که رهبریت را فراموش نکنید. تمام مردم متوجه عملکرد شما هستند. اگر شما قدری کوتاه بیائید اسلام شکست خواهد خورد اسلام تا انقلاب مهدی نیاز به خون دارد. خدا را شکر می کنم در بهترین دوران زیست می کنم. امیدوارم که شما برادران اختلاف سلیقه ها را فراموش کنید.و این دوران را قدر بدانید اگر ناشکر باشید خداوند متعال برای شما عذابی دردناک خواهد فرستاد. همه شما هر دم روزه خوان ها بالای منبر می رفتید می گفتند حسین تنها بود کسی نبود او را یاری کند. امروز حسین زمان خمینی کبیر برای اسلام فریاد می زند. نماز مرا امام جمعه محترم شهرستان بهشهر سید صابر جباری بخواند و یک سخنرانی در مجلس ایراد نماید.

 به مردم حزب الله بهشهر نصیحت می کنم آقای جباری را تنها نگذارید. فردای آن روز مثل آقای بهشتی آرزو خواهید کشید.

 مرا در مسجد ملا محله دفن نمائید.

سلام بر خمینی    درود بر شهیدان

والسلام علیکم ورحمه الله و برکاته

خدایا! خدایا! تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار


زندگی نامه

*زندگی نامه شهید اسحاق (حسين) رحماني خليلی*

 

نام پدر: حسن

دردانه «حسن و اشرف» اگرچه «اسحاق» نام گرفت، اما اغلب «حسین» صدایش می‌کردند. نورسیده‌ای برخاسته از طبیعت زیبای «خليل‌محله» بهشهر، که دوازدهمین طلوع خرداد 1334 را به نام خود رقم زد. حسین، هفت ماهه بود كه از نعمت مادر محروم شد؛ از این‌رو، در دامان مادربزرگ پرورش یافت.

او پس از پايان  مقطع دبستان، به خاطر مشكلات اقتصادي از  ادامه­ تحصيل باز ماند و كمك‌‌حال پدر در امر كشاورزي شد.

این فرزند نیک‌سیرت که هماره خود را به زیور فضائل اخلاقی می‌آراست، در ادب و تواضع نسبت به والدین، زبانزد بود و در اطاعت‌پذیری از آنان، پیشتاز. گذشته از آن، به سبب گشاده‌روئی و صدق گفتار، نزد دیگران از محبوبیتی خاص بهره داشت.

در بیان تقیدات دینی او، همین بس که در ادای فرائض واجب و مستحب می‌کوشید و از انجام محرمات امتناع می‌ورزید. با قرآن، این سرچشمه حکمت و معرفت نیز مانوس بود و در عمل به فرامین آن، کوشا.

حسین با اتمام دوره سربازی در بیرجند و تهران، وارد جريانات انقلاب شد. حضور در راهپیمائی، توزیع اعلاميه­ و نوارهاي امام‌خمینی، از جمله اقدامات این مبارز آگاه در آن ایام به شمار می‌رود.

با تشکیل بسیج و کمیته، فعالیت‌هایش را در این راستا از سر گرفت.

خانواده‌اش از مهربانی حسین چنین می‌گوید: «بعد از انقلاب، برای تهیه ذغال به جنگل می‌رفت. می‌گفت: شما در این‌جا چراغ نفتی برای گرم شدن دارید، اما مردم شهرهای دیگر چیزی ندارند. ما باید ذغال درست کنیم و برای‌شان ببریم.»

حسین مدتی در کارخانه سیمان مشغول به کار بود. تا این‌که در 20 آذر 1358، هم‌زمان با عضویت در سپاه، در کسوت پاس‌بخش در واحد اطلاعات ـ عملیات بهشهر به ادای تکلیف پرداخت.

او در سال 1359، با وجود به عهده داشتن مسئولیت زندان منافقین در عباس‌آباد بهشهر، به عنوان تک‌تیرانداز گردان جندالله، راهی تکاب شد؛ و یک‌سال بعد نیز در کسوت تیربارچی، راهی بانه شد. علاوه بر آن، در سمت مسئول انبار در واحد تدارکات سپاه بهشهر و مسئول دسته نیز، خدمات ارزشمندی از خود ارائه نمود.

بانو «آمنه رحمانی خلیلی» از همسرش چنین می‌گوید: «در انجام تمام کارهای خانه کمکم می‌کرد. وقتی در منزل بود، من اصلا سرِ زمین نمی‌رفتم. خودش کاشت سبزیجات را انجام می‌داد. هر صبح هم قبل از رفتن به سپاه، میوه‌های باغ را می‌چید، می‌شست و در یخچال می‌گذاشت.»

و سرانجام، حسین در 21/12/ 1363، طی عملیات بدر در حزیره تبور، به فیض عظیم  شهادت نائل آمد. پيكر پاكش نیز با بدرقه یادگارانش «مریم، میثم، حمزه و اسحاق» در گلزار شهداي «مسجد ملّامحله» به خاك سپرده شد.