نام پدر : صفر
تاریخ تولد :1338/11/15
تاریخ شهادت : 1365/01/31
محل شهادت : جاده گنج افروز - بابل

وصیت نامه

                                               ***بسم الله الرحمن الرحیم***

                                                     اِنّا لِلّه وَ اِنّا اِلیهِ راجِعُون

با امید به رحمت بی منتهای حضرت ربوبی جل جلاله و با استمداد از محضر ولی الله العظم امام زمان(عج) روحی له الفدا و با استعانت از ارواح مطهر شهدا به خصوص سرور و سالار شهیدان حضرت اباعبدالله الحسین(ع) مرقومه زیر به عنوان وصیت بنده حقیر خداست که جهت اطلاع عزیزان نوشته می شود.

عصاره رسالت پیامبر خدا خاتم النبیا محمد مصطفی(ص) را خداوند متعال در این آیه ترسیم می نماید: هُوَ الَّذی اَرسَلَ رَسُولَهُ بِالهُدی وَ دینِ الحَقِّ لِیُظهِرَهُ عَلَی الدّینِ کُلِّهه وَ لَو کَرِهَ المُشرِکُونَ. (توبه33)

یعنی خداوند متعال رسولش را فرستاد تا با هدایت و دین حق در اینجا مفسرین می گویند: با، مصاحبت است یعنی رسالت پیامبر همراه با هدایت است، لذا هدایت و دین حق به همراه پیامبرانند.

و در ادامه خداوند وعده داده که دینش بر همه مرام ها و دینها و نظامی پیروز گردد، این عصاره رسالت نبی گرامی اسلام است که جامعه را به روند هدایت حق اداره کند، نه تنها اداره یک جامعه را بلکه جلوی جامعه ستمگر را بگیرد .

وَ لَقَد بَعَثنا فی کُلِّ اُمَّهٍ رَسُولاً اَنِ اعبُدُوا اللهَ وَجتَنِبُوا الطّاغُوت و...(آیه 36 سوره نحل). پس رسالت پیامبر، هدایت را تثبیت کردن و طاغوت را نفی نمودن است.

لذا با این منطق، دین، حکومت و دولت می خواهد. آنجا که دستور می دهد و اجرای حدود الهی را می طلبد و برخورد با متخلف را متذکر می گردد.

لازمه اش حکومت است. پس وظیفه تمامی مؤمنین طریقت حق این است که در برپائی حکومت الهی بکوشند، چرا که بدون حکومت و برپائی دولت دین، احکام دین قابل پیاده شدن نیست. اسلام که دین فردی و عبادی صرف نیست بلکه این گوشه ای از اسلام است. با توجه به مطالب فوق تمامی سعی و کوشش باید این باشد که دین خدا به دست ما احیا و پیاده گرد. لازم به ذکر است که خدا دین خود را حفظ می کند.اِنّا نَحنُ نَزَّلنا الذِّکرَ وَ اِنّا لَهُ لحافِظُون. (آیه 9سوره حجر)

وَ یُریدُونَ لَیُطفِوُا نُورَ اللهِ بِافواهِهِم وَ اللهَ مُتِمُّ نُورِهِ وَ لَو کَرِهَ الکافِرُونَ. (آیه 8سوره صف). نه خدا، دست از دین خود می کشد و نه کسی را توان آن باشد که دین خدا را نابود کند. اگر کسی در روی زمین نباشد از دین خدا حمایت کند جز حجتش، او به وسیله حجت خود دین خود را، خود حفظ خواهد کرد.

چون (لَو لا اَلحُجَّهِ لَساحَتِ الاَرضِ بِاَهلِها) اگر در جهان کسی نباشد جز ابراهیم خلیل خداوند به وسیله او دینش را حفظ می کند، اگر کسی نباشد جز موسی کلیم، حضرت ربوبی دینش را به وسیله او حفظ می کند. اگر در جهان کسی نباشد جز نبی خاتم، خداوند به وسیله محمد مصطفی(ص) دین خود را حفظ می کند. و اگر نباشد... لذا با توجه به منطق فوق که خداوند دین خود را، خود حافظ است.

درخواست مؤمن از درگاه خداوند ذوالجلال باید این باشد: ای پروردگار رحمت، حال که خودت حافظ دینت هستی، به ما توفیق ده که دین تو به دست ما احیا گردد، این توفیق را از ما سلب نکن که ما نظارهگر باشیم و دین تو به دست دیگران احیا گردد. لذا مؤمن خود را همیشه بدهکار می داند نه طلبکار، آن کسانی که خود را طلبکار می دانند، مؤمنان به خدا نیستند، آن کسی که از حکومت اسلامی، خودش را طلبکار می داند و مطرح می کنند که حکومت اسلامی برای ما چه کرده است، نه اینکه ما برای حکومت اسلامی چه کرده ایم، او در ایمانش مسئله دارد، او به خدا مؤمن نیست. او به این اعتقاد ندارد که باید در راه خدا، تمامی وجود خویش را داد، آن خسته شدگان از انقلاب باید در خود غور و بررسی کنند، نه به دنبال دریافت مواجب. آنهائی در خدائی خدا، شک دارند، آنها ایمانشان در حد تصوراتشان است. آنها دنیا را با خدا و قیامت اشتباه گرفته اند. آنها باید در خود تجدیدنظر کنند، ببینند که خدا را می خواهند یا خدا را برای خود می خواهند. آنها که خدا و دین را با منافع ظاهری او مغایرت پیدا کرد، باید خدا را رها کرد؟ یا منافع را؟ این سوالی است که باید خسته شدگان جوابگو باشند. با این منطق، رزمندگان بدهکارند، حزب الله بدهکار است، خانواده های معظم شهدا بدهکارند، باید در جهت احیای دین خدا حرکت کرد. مبارزه و مجاهده نمود، در جائی که اجرای حکم خداوند متعال ایمنی ندارد نباید دست، چشم، اعضا و جوارح انسان مؤمن به خدا ایمنی داشته باشد.

محور حکم خدا امانت و رهبری است، باید در خطاب حضرت ابوالفضل العباس(ع) به عمربن سعد، آن زمانی که امان نامه برای او آورده بود، بیشتر تأمل کرد، پاسخ حضرت ابوالفضل چگونه است؟ (در جائی که دین خدا امان ندارد، حجت خدا امان ندارد، جان من چه ارزشی دارد) این درسی است که باید شاگردان مکتب امام حسین(ع) بیاموزند که:

اِنّی لااَریَ المَوتَ اِلّا سَعادَهً وَ الحَیوهَ مَعَ الظّالِمینَ اِلّا بَرَماً، اِن کانَ دین محمد(ص) لم یستقم الا بقتلی فیا سیوف خذینی    ( خطبه امام پس از ورود به کربلاص191 سخنان حسین(ع) از مدینه تا شهادت)

شیعه باید خط امام حسین(ع) را پیگیری کند و تا زمانی که خط امام حسین(ع) در جامعه پیاده نگشت و حاکم نگردید هیچ حکومتی نپذیرد، مگر نه این است که مومنان طریقت حسین(ع) شعار یا لیتنی کنت معک سر می دهند و فریاد بر می آورند، ای کاش با تو بودیم و جانمان را چون تو ، در جهت احیای دین خدا فدا می کردیم . و بر شهادت امام حسین (ع) می گرید مگر نه اینست که گریه بر امام حسین(ع) تأیید و امضاء حرکت امام حسین(ع) است.

و گریه کنند در حال بیعت با امام حسین(ع) است. اگر با این دید به مسائل نگریسته شود، هضم مشکلات آسان بلکه گوار خواهد بود و هر چقدر مشکلات بیشتر و تلاطم و امواج بلا سهمگین تر باشد چهره ها بازتر می گردد.در وصف سید الشهداء نقل می کنند هر چه زمان از روز عاشورا می گذشت چهره حضرتشان برافروخته تر می گردید با توجه به این حقیقت است که زینب کبری مصیبت بزرگ عاشورا را تحمل می کند.

ادای وظیفه در برابر دین خدا کوشش در جهت احیای دین خدا مبارزه با دشمنان دین خدا جهت حاکمیت قانون خداست که تحمل مشکلات را آسان می کند.

مرگ اجتناب ناپذیر است دیر یا زود به سراغ همه خواهد آمد چه بخواهیم چه نخواهیم اگر ما به سراغ مرگ نرویم او به سراغ ما خواهد آمد چه بهتر که این مرگ توأم با شهادت در راه خدا و جهت احیای دین خدا و برپائی حکومت او باشد سری به قبرستانها بزنیم حکایتها دارند گوش دل که شنیدنی است نگاهی به گذشته بیاندازیم با تاریخ آبا و اجدادمان نگاهی به حال خودمان شاید که متنبه گردیم خدایا گناهان باعث گردیدند تا قلب ما در حجاب قرار گیرد، تو را به عزت و جلالت پرده جهل و غفلت را از قلب ها بردار تا بتوانیم از آینه قلب همیشه تو را ببینیم.

فریادش بلند است. الهی لا تکلنا الی نفسی طرفه عین ابدا، ما غرق شدگان در وادی ضلالت و گمراهی چه کنیم؟

خدایا! نه به مصالح خویشم، و نه قادر به آن. بار الها! آنچه را که مورد رضای توست به من اعطا کن. اگر شهادتم موجب رستگاری من است به من عنایت کن. اگر زنده ماندم موجب متنبه شدنم، مفید است، همان کن.

خدایا! به من آن بصیرتی عطا کن و ایمانی عنایت فرما که جز رضای تو نخواهم. (اُدعُونی اِستَجِب لَکُم)((آیه 60سوره غافر))

الهی! می دانم که مطرود و مردود در گاهم، از آنجائی که خود فرمودی، هیچ گناهی بالاتر از ناامیدی از رحمتت نیست، پس بار خدایا! جرم و گناهم را به احسانت ببخش.

و اما بعد، اگر خداوند شهادت را نصیبم فرمود از شما عزیزان، پدر و مادر گرامیم، همسر و فرزندانم و سایر عزیزان می خواهم که خدا را، و رضایت او را مدنظر بگیرید.

مبادا به خدا شکایت برید، مبادا خدا را فراموش کنید، همیشه به یاد خدا باشید. مطمئن باشید با یاد خدا، دلها آرام      می گیرد. ( اَلّا بِذِکرِ اللهِ تَطمَئِنُّ القُلُوب). من هر چه فکر کردم بعد از شهادتم، فرزندانم را به چه کسی بسپارم، فکرم به جائی نرسید تا اینکه استادی در کتاب راهنمایم گردید، لذا فرزندانم را به خدا می سپارم.

بار خدایا! در این عالم کسی را نیافتم که فرزندانم را به او بسپارم. وقتی تو خواستی فرزند اول را به من عنایت کنی، امام رضا(ع) را واسطه قرار دادم و در رابطه با فرزند دوم، حضرت معصومه(س) را، که تو عنایت کنی فرزندان منحرف تحویل به جامعه ندهم. لذا فرزندانم را به تو می سپارم، تو خود ولی آنها باش. چرا که خود فرمودی: (الله ولی الذین امنوا.......)

از پدر و مادر بزرگوارم، می خواهم که همیشه مشوق آنها باشند و در جهت نیل به اهداف الهی و فریده را در تربیت بنت الهدی و مهدی، یار و یاور باشید و فریده را در کارها آزاد بگذارید. تا آنجائی که به خاطر دارم، به کسی بدهکار نیستم، اگر از روی فراموشی، به کسی بدهکار بوده و ادای دین نکردم به نحوی جبران نمائید. تا آنجائی که من در خاطر دارم، چیزی ندارم، جز یک عدد دوربین و یک عدد رادیو، رادیو هدیه سپاه به من است لذا او را به فرزندم مهدی هدیه می کنم و دوربین را هرچه مصلحت می دانید عمل کنید. مقداری لباس است که بعد از من مربوط به سپاه است، به سپاه تحویل دهید. اگر مایملک دیگری باقی مانده در جهت تربیت فرزندانم مصرف نمائید، تا خود مکلف شوند.

از همه شما عزیزان می خواهم که همیشه پشتیبان ولایت فقیه باشید، امام را فراموش نکنید. مبادا از مشکلات شکایت کنید، بدانید که تحمل مشکلات باعث خشنودی آقا امام زمان(عج) و نائب بر حقش امام امت است.

همه شما را به خدا می سپارم. امیدوارم، همه فامیلان، دوستان و ..... بنده را حلال کنند. بنده به جز شرمندگی و بدی چیز دیگری نداشتم و ندارم. امیدوارم به بزرگواری خودشان حقیر را مورد لطف قرار دهند و از همه برای حقیر حلالیت بطلبید، و در دعاها، راز و نیاز با خدا را هرگز فراموش نفرمائید که سخت بدان نیازمندم.

"والسلام –عبدالعاصی- عبدالفانی"

***موسی رجبی آهنگری***

اربعین امام حسین(ع) 20صفر 1406 هجری قمری برابر با 13 آبان 1364

******************************************

 

 

 

 


زندگی نامه

شهید موسي رجبي

فرزند: صفر

موسی، در سال 1338 در يك خانواده كشاورز و مذهبي در روستاي گاوان‌آهنگر از بخش بالاتجن قائم‌شهر ديده به جهان گشود. دوران ابتدايي نبوغ فكري و ذكاوت و تيزهوشي و اخلاق والاي او بروز نمود و علاوه بر آن در فراگيري علوم از شاگردان ممتاز و زبانزد عام و خاص از جمله اساتيدش بوده است. از دوره‌ي راهنمايي در جلسات هفتگي كه در محل تشكيل مي‌شد، حضور فعّال داشته و اساتيد بزرگوار كه اعزامي از جامعه‌ي روحانيت بابل بودند، به خاطر ذكاوت و تيزهوشي و علاقه‌ي وافر به مسايل اسلامي شهيد بزرگوار، به او علاقه‌ي خاصي داشتند. از وقتي كه براي ادامه‌ي تحصيل به شهرستان بابل رفته بود، در جلسات مذهبي كاظم‌ بيك و چهارسوق و جلسه‌ي خصوصي يكي از روحانيون مبارز شركت مي‌كرد و از محضر اساتيد معظم بهره مي‌برد.  در همان دوران، سخنراني‌هاي او در جلساتي كه شركت مي‌كرد، بسيار تحسين برانگيز بود. وی بعد از فارغ‌التّحصيل شدن از هنرستان، در خردادماه 1356 در همان سال در انستيتو تكنولوژي بابل در رشته برق قبول و در نهايت در سال 1358 به عنوان فوق ديپلم برق از انستيتوفارغ‌التحصيل شد. در اين دوران رابطه‌ي او با جامعه روحانيت قطع نشده بود و هر موقعي كه فرصتي به‌دست مي‌آورد از خرمن پرفيض‌شان خوشه‌اي مي‌چيد. بالاخص ايام ماه مبارك رمضان و محرم‌الحرام و صفر كه پدر بزرگوارشان ميزبان روحانيّت معظم بود. وي شخصي مستعد و آماده جهاد في سبيل ا… بوده است. .

چيزي كه قابل توجّه است عشق و علاقه او به سرور آزادگان حسين بن علي(ع) است كه شور و حال خاصّي در او داشت. ايشان به سخن امام امّت كه فرموده بودند « همين گريه‌ها و عزاداري‌ها و همين ذكرها نمي‌گذاشت كه آن ذكر اكبر براي هميشه فراموش شود و باطل يكسره كار حق را بسازد»، اعتقاد راسخ داشت و مي‌گفت: «چگونه ممكن است تمامي ستمي كه بر مولايمان حسين(ع) رفته با آن همه ايثار و مظلوميت كسي بشنود، ولي بر ظلم نشورد؟ و چگونه ممكن است كسي يادآور شود كه در گذشته‌ها خون بر شمشير پيروز شده و بر اين يقين و باور نرسد كه اگر او هم براي خدا بپاخيزد خونش بر شمشير جلّادان عصر پيروز خواهد شد؟»

هم‌چنين مطالعه و دريافت كتاب‌هاي مذهبي من جمله كتاب‌هاي ممنوعه مذهبي ( در دوران ستم شاهي ) همانند كتاب دكتر و پير شهيد هاشمي‌نژاد و « حكومت اسلامي و كشف‌الاسرار » حضرت امام خميني(ره) و « رساله‌ي عمليّه‌ي » حضرت امام در سال 1353 و … و نوارهاي مذهبي از جمله سخنان حضرت امام(ره) و سخنراني‌هاي پر شور شهيد هاشمي‌نژاد و مراسم چهلم قم و تبريز و يزد و … از برنامه های همیشگی اش بود. بعد از مطالعه کتب و گوش دادن اوليّه به نوارها، مطالب مهم را یادداشت کردع، بين دوستان و محلّي‌ها پخش مي‌كرده تا از جريانات سياسي اطّلاع يابند. بعد از اتمام دوران تحصيل در انستيتو، در سال 1/2/1359 جذب سپاه پاسداران قائم‌شهر شد و تا مورّخه‌ي 26/7/1361 به عنوان مسؤول تبليغات و انتشارات سپاه قائم‌شهر و از تاريخ 27/7/1361 الي 26/7/1364 به عنوان قائم مقام فرماندهي سپاه قائم‌شهر و از مورخ 27/7/1364 الي 31/1/1365 با حفظ سمت به عنوان رئيس ستاد سپاه مريوان مشغول انجام وظيفه بود.

در اين دوران با توجّه به تلاش شبانه روزي‌اش در سپاه در سازندگي اماكن عمومي در محل، لحظه‌اي كوتاهي ننموده و غافل نبود. اثراتش در محل با همكاري مردم در جهت احداث اماكن عمومي بالاخص حمام، مسجد، حسينيه و …مشهود است. كم‌تر كسي پيدا مي‌شود كه پا به چنين جاهايي بگذارد و به شهيد بزرگوار درود و سلام نفرستد. گاهي ديده مي‌شود كه بيل مي‌زدند گاهي سيم‌كشي برق مي‌كردند، طرح مي‌داد، مشورت مي‌كرد و در نهايت بنا مي‌شد. جذبه‌ي عشق، دريادلي بي‌قرار از او ساخته بود چون پروانه‌ي سبكبال به هر سو پر مي‌كشيد و آن‌چه داشت در طبق اخلاص نهاده و تقديم جلوه‌ي حق مي‌ساخت. واقعاً بايد از ته دل بگويم كه كالبد كوچكش تحمّل شور و هيجان و جنبش و حركت روان پاكش را نداشت و براي همين بود كه سرگشته به هر سو مي‌شتافت و آن ذهن جستجوگرش به قول شاعر گران‌مايه اقبال لاهوري، آرامش و آسودگي را موجب نيستي و عدم خود مي‌دانست كه آرامش و سكون هيچ‌گاه زمينه‌ي مناسب رشد و بقاي جامعه نبوده‌اند.

« ما زنده به آنيم كه آرام نگيريم                          موجيم كه آسودگي ما، عدم ماست. »

مسجد را كانون و پايگاه و محور تمام حركت‌ها و برنامه‌هاي انسان‌هاي مؤمن مي‌دانست كه اين مطلب را در روز عروسي‌اش سال 1360 در مسجد محل صريحاً بيان فرموده‌اند.

مباحثه با گروهك‌ها، سرپرستي بسيج محل و … خلاصه همواره با مردم بوده و براي آن‌ها در راه رضاي خدا، گام برمي‌داشت. علاوه بر همه‌ي اين‌ها بيان شيوا و بلاغت سخن او همگان را به تحسين وا مي‌داشت و در هر جا كه، زمينه را مناسب مي‌ديد، از اسلام سخن مي‌گفت و مشكلات و گره‌ها را مي‌گشود و در بعضي مواقع آن‌چنان سخنانش جذاب و هيجان انگيز بوده كه اگر ساعت‌ها سخن مي‌گفت كسي‌احساس خستگي نمي‌كرد. چون سخن از دل برمي‌خاست لاجرم بر دل مي‌نشست، چندين نوار سخنراني از او به مناسبت‌هاي مختلف موجود است و به يادگار مانده است.

علاوه بر سخن، در عمل هم پيشتاز و جلودار بود. زماني كه از ظلم ستم شاهي « رژيم گذشته » سخني به ميان مي‌آمد، خود در پيشاپيش حركت مي‌كرد. شاهد عيني آن افراد محل ( در محرم سال 1357 و سال‌هاي قبل از آن ) مي‌باشند. با سخنراني و بحث و گفتگوهايش پرده از چهره كريه و زشت دودمان ستم‌شاهي برمي‌داشت و در اين مدت از طرف دستگاه ستم‌شاهي و نوكران خفّاش گونه‌شان تهديدهاي فراواني من جمله چندين بار تهديد به مرگ شده بودند. ولي او كسي نبود كه با اين بادها بلرزد، بلكه هم‌چون كوه، نستوه و استوار بوده و خم به ابرو نياورده و بارها مطرح مي‌نمود كه انسان حيف است وقتش را به بطالت بگذراند و در اين باره فكر كند. عجبا! او را تهديد به مرگ مي‌كردند كسي كه در آغوش مرگ غوطه‌ور بود، نمي‌دانستند او در لطف و آرامش مرگ خرسند است و سعي و كوشش او اين بود كه بميرد ولي هرگز تسليم ظلم و كفر نشود و تا زنده است آزاده باشد، جز حق كسي را نپرستد، جز حق سخن نگويد و جز حق نخواهد. بعد از پيروزي انقلاب شكوهمند اسلامي، در حفظ و حراست اموال مردم در محل فعّاليّت چشمگيري داشت. به طوري كه تنها با يك نفر از افراد خيرخواه و دلسوز، پاسي از شب و حتّي تا به صبح، در محل به گشت‌زني سپري مي‌كرد. بارها اتّفاق مي‌افتاد كه يكي دو ساعت بيش‌تر نمي‌خوابيد و آثار خستگي روزها در چهره‌ي نوراني‌اش نمايان بود ولي هرگز كسي به ياد ندارد كه اظهار خستگي كرده باشد. براي آرامش و وحدت كلمه بين اقشار مختلف مردم، سعي وافر داشت، ستاره‌اي بود كه همواره براي احياي دين خدا به هركجا مأموريت مي‌يافت مي‌رفت و حركت‌هاي او الهي و شناختش خداگونه و حركتش در صراط مستقيم بود و هر روز و هر لحظه سريع‌تر مي‌شد و چنان در پيروزي و يكه‌تار پيروز بود كه همگان را دچار حيرت مي‌كرد.عاقبت روح بلند او، اوج گرفت و در تاریخ 31/1/1365 از اين فناآباد ناپايدار، به ابديّت جاويد و به درگاه ربوبيّت راه يافت و به محفل شهداي تاريخ بشريّت پيوست و همان‌گونه كه مظلوم زيست. مظلومانه هم به ديار دادار شتافت. روحش شاد و راهش پر رهرو باد. از او دو يادگار بجاي مانده كه ادامه دهندگان راه پدرشان هستند.