نام پدر : علی اصغر
تاریخ تولد :1342/03/20
تاریخ شهادت : 1365/10/23
محل شهادت : شلمچه

وصیت نامه

*وصیتنامه شهید کریم رجب پور*

 

بسم الله الرحمن الرحیم

فلیقاتل فی سبیل الله الذین یشرون الحیوه الدنیا بالاخره و من یقاتل فی سبیل الله فیقتل او یغلب فسوف توتیه اجرا عظیما

مومنان باید در راه خدا با آنان که حیوه مادی دنیا را بر آخرت برگزیدند جهاد کنند و هر کسی در جهاد به راه خدا کشته شد یا فاتح گردید زود باشید که او را (در بهشت ابدی اجری عظیم دهیم.)

حمد و سپاس فراوان و بی پایان رب العالمین را سزاست که اوست بدون آنکه پیش از او اولی باشد آخر است بدون اینکه پس از او آخری باشد خدائی که دیده های بندگان از دیدنش فرو مانده و اندیشه های توصیف کنندگان از وصفش عاجز شده درود و سلام بی پایان بر جمیع رسولان او خصوصاً به روان پاک حضرت خاتم الانبیاء (محمد بن عبدا... حبیب ا... (ص) که تنهایی قیام کرد و تا آخرین ساعات زندگی با کفار ظلم پیشه به جنگ برخاست و از کمی عده ننالید و سلام جاویدان بر ائمه مسلمین این راه گشایان پیکارگر علیه ستمکاران مستضعفان نما و جباران غاصب حقوق ا... و حقوق الناس و کج فهمان داغ بر پیشانی.

درود بی پایان بر علی بن ابی طالب (ع) که با دژخیمان به صورت مسلمان و مؤمن نماهای بدتر از کفار جنگید و از هیچ قدرتی نهراسید و سلام بر حسین بن علی (ع) که با یاران محدود خویش برای برچیدن بساط ظلم غاصبان خلافت بپا خاست و راه و رسم مردانه زیستن را به جوامع بشری آموخت.

خدایا چه سخت است وقت وداع وقت رفتن و برنگشتن شاید فرصت پید نشود که در آینده توانسته باشم. جمله ای در قالب وصیتنامه نوشته و بعد از خودم بجای بگذارم ولی فرصت را غنیمت شمرده و بهر حال حرف آخرم را روی کاغذ می آورم.

الان نیمه های شب است درست اینکه همه در حال استراحت و باز هم عملیاتی در پیش است و امیدوارم که این دیگر نوشته ام در باب وصیتنامه باشد.

خدایا هر چه فکر می کنم در این دنیا فانی در نزد تو بنده ای شایسته نبودم بنده ای خالص نبودم به ندای رها شده از بنده ها نبودم آری چشم داشتم ولی کور بود دست داشتم ولی برای سعادت شکسته بود پا داشتم ولی برای نجات محرومان و مظلومان قدم نگرفته بود در این دنیای لجن و بی ارزش و فانی هدفم را فکر می کنم خوب پیدا کردم ولی کم پیروی از آن کردم خودم را شناختم ولی یاریش نکردم رهبرم ندا داد ولی به فکر دنیا بودم و فرمانروا را اطاعت نکردم.

دشمن را فهمیدم چه کسی است ولی همت و قاطعیت به خرج ندادم و با او به جهاد برنخاسته ام خدایا بنده ای گناهکار در این ظلمت شب آمدم با دلی گریان و نالان و با دلی گرفته و شکسته در غم یاوران و متفکرانه ترا صدا می زنم که جز تو هیچ فریادرسی ندارم. فریاد می زنم خدا خیلی گناه کردم خدایا به قسم طلب کردم خدایا از دینم پیروی نکردم خدایا من به امیدی آمده به جبهه

خدایا از هر طرف دنیا به من حمله ور شد ولی من تو را فقط دارم از خدایا دلم گرفته دیدگانم گریان است از مشکلات زینب خدایا این چه زینبی است که این همه مصیبت دیده در غم برادر و فرزندان، خدایا چه سخت است وقت وداع و چه با ارزش است وقت وداع خدایا هر وقتی که از جبهه به پشت جبهه بر می گردم دیدگانم به فرزند و مادران شهدا خصوصاً در سر مزار عزیزانشان می افتد خیلی خجالت می کشم و ناراحت می شوم. خدایا درست است بنده ای خوب درگاهت نبودم ولی ای قادر متعال بیشتر از این مرا خجالت زده و شرمنده نکن خدایا من تسلیم اراده و خواست تو هستم من مخلوق تو به سوی تو باز می گردم من نیازمند به توام کلی من ناراحت هستم یا ا... یا ا... یا ا...

خدایا به توحید و یگانگی و به آن عظمت کبریایی ات که شریکی نداری و به محمد (ص) بنده و فرستاده ات و به آئین حق (اسلام) که از سوی خودت برای جهانیان و به بهشت و دوزخ که حق است و برای اجر نیکوکاران و عذاب بدکاران مهیا کرده ای و به حق روز جزاء که در چنین روزی همه انسانها را زنده خواهی کرد قسم ات می دهم ای خدا اول مرا ببخش و بعد بمیران با شهادت در راهت و برای دینت.

ای خدائی که مقامت بلند نیرویت بالاتر از هر نیرو تو که از مخلوقات خویش مستغنی هستی و در کبریا و عظمت فراگیر به آنچه بخوانی توانا رحمتت به بندگانت نزدیک و برای آنچه آفریدی. احاطه داری و هر کسی که از در توبه درآید پذیرایی و برای آنچه را که اراده کنی توانائی آنچه را که بخواهی درک توانی کرد کسی را که شکرگذار تو باشد شکرگذاری یاد کنند را یادآوری من نیاز به تو دارم و از تو مدد می طلبم که ناتوانم خودم را به تو وا می گذارم که بنده ای گناهکارم. ای الهی عاملنا بعضلک و لا تعاملنا بعدلک...

خدایا مرا از اهل توحید و ایمان بخود و تصدیق به پیغمبر و امامانی که طاعتشان را واجب کردی قرار بده خدایا یاریم ده تا در نابودی و قطع کامل ید دشمنان تو دشمنان اسلام و در نتیجه دشمنان خود که مانع رسیدنم به اعلا شود کوشا باشیم من گر چه گاهی علیرغم میل باطنم و برخلاف فطرتم از اطاعت تو سرپیچیده ام ولی ای خدا هیچ وقت و هیچ لحظه ای غافل از تو نیستم و مرا همیشه از غفلتها بر حذر دار.

تن آدمی شریف است بجان آدمیت                                    نه همین لباس زیباست نشان آدمیت

اگر آدمی به چشم است و گوش و بینی                               چه میان نقش دیوار و میان آدمیت

رسد آدمی به جائی که بجز خدا نبیند                                  بنگر که تا چه حد است مکان آدمیت

طیران مرغ دیدی تو زپای بند شهوت                                  بدر آی تا ببینی طیران آدمیت

در مکانهای مقدس انسانهای شریفی قدم می گذارند که وقتی آنان را نگاه می کنی تو گوئی آنها از همه بنده ها و زنجیرها رها مانده اند و اینجا مکان پرواز و اوج به عرش اعلاء شده و چه باصفا است در جمع دوستان بودن خدایا از ما قبول بفرما و جزء اعضای خالص ما قرار بده.

 


زندگی نامه

شهید کریم رجب پور بیشه

فرزند: علی اصغر

كريم رجب‌پور به تاريخ بيستم خرداد1342 از خانواده‌اي مذهبي و كشاورز در روستاي بيشه‌‌سر همزمان با آغاز قيام15 خرداد42 به رهبري امام خميني كه به گفته حضرتش يارانش در گهواره هستند و يا به دنيا خواهند آمد، ديده به جهان گشود. وي قرآن كريم را در مكتب خانه فرا گرفته و در سن7 سالگي وارد دبستان بهشت آئين بيشه‌ سر شد، جهت ادامه تحصيل به مدرسه راهنمائي آغوزبن كه مقارن با تظاهرات مردمي عليه رژيم ستم شاهي بود رفت، ايشان ضمن فراگيري علم و دانش، در راهپيمايي‌ها حضور فعال داشت. او ضمن درس‌خواندن جهت كمك به بخشي از مخارج زندگي خانواده به كارگري مي‌پرداخت و در كار كشاورزي نيز به پدرش كمك مي‌نمود.

پس از پيروزي انقلاب شكوهمند اسلامي و صدور فرمان حضرت امام خميني برتشكيل ارتش20 ميليوني، ايشان از جمله كساني بود كه نقش بسزايي در تأسيس پايگاه مقاومت محل ايفا نموده است، و همچنين توجه ويژه‌اي به جوانان و نوجوانان داشته و فعاليتهاي آنان را در قالب بسيج زير16 سال سامان دهي نموده و با بيان معارف ديني و اعمال مديريت معنوي در جلسات توانسته بود نيروهاي بسياري را در مسير اسلام و انقلاب قرار دهد. سعي و تلاشش اين بود كه هميشه نمازش را در اول وقت و به جماعت در مسجد بخواند. در جلسات بسيج و مراسم مذهبي بويژه دعاي كميل و حضوري فعال داشت.

آقاكريم در پايه دوم نظري(دبيرستان حمزه سيدالشهداي بابل) بود كه جنگ تحميلي عراق عليه ايران اسلامي شروع شد. وي سنگر مدرسه را رها و به نداي حسين زمانش(امام خميني) لبيك گفته و پس از آموزش نظامي در پادگان المهدي چالوس به منطقه عملياتي غرب كشور اعزام شده و مدت سه ماه به دفاع از جبهه به عضويت سپاه پاسداران انقلاب اسلامي منطقه 3 گيلان و مازندران درآمد.

ايشان در سال62 و61 با گذراندن6 ماه آموزش‌هاي تخصصي مسؤليت نيروهاي شمال در محور سردشت را پذيرفت.

در همين سال بود كه وي سنت نبوي( ازدواج) را انجام داد و ثمره آن يك پسر به نام مهدي بوده كه در حال حاضر دانشجوي رشته پزشكي مي‌باشد.

او پس از بازگشت از جبهه غرب بعنوان مربي تخريب در پادگان‌هاي المهدي چالوس، گهرباران ساري، شهيد بيگلوي اهواز و.. به امر آموزش نيروهاي بسيجي و سپاهي پرداخت. وي ضمن حضور مستمر در جبهه‌هاي غرب و جنوب كشور در عملياتهاي متعدد حضور داشته و در عمليات غرورآفرين كربلاي پنج جهت مأموريت ويژه برون مرزي بهمراه جمعي از همرزمانش در تاريخ22/10/65 به فيض عظيم شهادت نائل آمده و پيكر مطهرش پس از8 سال در حالي كه پلاكي و استخواني بوده، جهت تبرك براي خانواده‌اش به ارمغان آورده شد و توسط امت حزب الله تشييع و در گلزار شهداي سيدميرزا به خاك سپرده شد.