نام پدر : سید واحد
تاریخ تولد :1339/04/10
تاریخ شهادت : 1360/09/25
محل شهادت : ارتفاعات شیاکو

زندگی نامه

روحانی شهید: سیدمحمدرضا اسدی فرزند: سید واحد

استان: مازندران شهرستان: آمل

تولد: شیاده- آمل شهادت: 24/ 9/ 1360- شیاکوه

 

پیر ما گفت شهادت هنر مردان است
عقل نامرد در این دایره سرگردان است
پیر ما گفت که مردان الهی مردند
که به دنبال رفیق ازلی می گرد

 

خدایا! در این هرزه بازار قلب ها ونگاه ها، دل ما را از خودت و چشم ما رانگران خودت کن. خدایا! چه کسی می تواند ادعا کند که بیش ازتو خلایق را دوست دارد؟ اعتماد به دوست داشتن خودت را در ما پدید بیاور. خدایا! نعمت های معقول را با ستاندن یادآوری مکن. خدایا! به که باید گفت جز خودت که هجران محبوب، ریشه طاقتمان را سوزانده است و درخت وجودمان رابه خشکی نشانده است.خدایا! به ما یاری ده قدردان تمام جوانمردی های شهدا باشیم و بدانیم هر نعمی که اکنون ما از آن بهره مندیم، مرهون خون پاک جوانان عزیزمان است. ای خدای صبار! به قلب پدران و مادران شهدا صبر عنایت فرما و ما را پیرو حقیقی راه آنها قرار ده.

یکی از جوانمردانی که تمام جوانی اش را در طبق اخلاص گذاشت و به جانان تقدیم نمود، شهید
«محمدرضا اسدی» بود که در ساال 1339 در میان خانواده ای مذهبی و فقیر در «شیاده» از توابع آمل دیده به جهان گشود. دوران کودکی بسیار سختی را پشت سر گذاشت. به محض فراغت از تحصیل در تابستان ها، به دنبال کار می رفت و به کارهایی از قبیل: کارگری و کار در معدن ذغال سنگ و... مشغول می شد. او همیشه جزء شاگردان ممتاز کلاس بود و جوایز متعددی دریافت می نمود. بعد از اتمام سال دوم نظری دبیرستان به خاطر علاقه زیادی که به مسائل دینی داشت پای در مسیر زیبای طلبگی نهاد و با هجرتی روحانی به مدرسه رضویه قم آمد و به جمع طلاب علوم دینی پیوست. دوران طلبگی نیز در کنار درس، گاه گاهی به کارگری می رفت. در هنگامه انقلاب نقش فراوانی در راهپیمایی ها و فعالیت های انقلابی داشت. با پیروزی انقلاب، به جماران رفت وتوفیق داشت چند صباجی را پاسدار امام باشد. با آغاز جنگ تحمیلی، دیگر تاب ماندن نداشت. توسن سرکش روحش آرام نداشت و هیچ حرفی او را قانع نمی کرد. می خواست برود و حماسه بیافریند و نهایتا در شکل سربازی آن هم سربازی امام زمان -عجل الله تعالی فرجه- در لباس طلبگی و در قالب سربازی شجاع، به جبهه شتافت و دلیرمردی خود را به نمایش گذاشت. خستگی ناپذیر بود و دریای وجودش با هرحمله دشمن طوفانی تر می شد. می خواست تا تمامی صدامیان را به کام مرگ بکشد و لو جان شیرین خودرا از دست بدهد.

سرانجام در تاریخ 24/ 9/ 1360 در حمله شیاکوه در اثر اصابت تیر به شکمش و ناتوانی از حرکت، همان جا ماند وعارفانه با دوست عشقبازی کرد و روح بزرگش به آسمان ها پر کشید. پس از 75 روز،  جسد مطهرش به شهرش منتقل شد و در گلزار همیشه معطر شهدا در 19 رمضان به خاک سپرده  شد.

او رفت تا بگوید هیچ چیز حتی باغ ها و جنگل های سرسبز شمال و آب و هوای خوبش و تمامی نعمات نمی تواند انسان را از رسیدن به هدف واقعی اش باز دارد. او بهشت را برگزید و روح پاکش در آن جا سکنی گزید.

«روحش شاد و راهش پررهرو باد»

 


وصیت نامه

اسکن وصیتنامه درقسمت تصاویرموجودمی باشد