نام پدر : فغان
تاریخ تولد :1342/02/01
تاریخ شهادت : 1361/11/24
محل شهادت : مریوان

زندگی نامه

شهيد «شعبان راسخ چلمردي»

نام پدر: فغان

در اول ارديبهشت 1342، در روستاي سرسبز «چلمردي» از توابع نكا، در دامن «فغان و عمّه‌نسا» پا به عرصه هستي نهاد.

كودكي بيش نبود كه قرآن آموخت. بعدها نيز تعاليم قرآني و مفاهيم ديني را در مسجد، به كودكان و نوجوانان آموزش مي‌داد. علاوه بر آن، با صوت زيبایش، براي برادران بسيج و اهالي محل، قرآن قرائت مي‌كرد و آن‌ها نیز از گوش فرا دادن به آيات الهي، بهره مي‌بردند.

دوران تحصيلي «شعبان»، به مقطع ابتدائي در روستاي «خيرآباد» نكا ختم شد.

او به خاطر علاقه به پدر و مادر، تمام وقت خود را در اختيار آن‌ها مي‌گذاشت تا باري از دوش‌شان بر دارد.

انقلاب كه به روزهاي اوج خود رسيد، شعبان نيز همگام با ديگر انقلابيون، جهت مبارزه با حكومت ستمشاهي، فرياد تظّلم سر داد. خواهرش «زهرا»، در اين رابطه مي‌گويد: «با ورود امام خميني، برادرم به ساري رفت و چند روزي را در آن‌جا مستقر شد، تا در راهپيمائي‌هاي ضد رژيم شركت كند. بعد با خوشحالي تمام، شيريني خريد و آن را بين اهالي محل پخش كرد تا همه مردم را از اين موضوع خبردار كند و آنان نيز خوشحال شوند.»

شعبان در 12/4/61 به عضويت سپاه پاسداران در آمد و رهسپار ميدان‌های نبرد شد.

برادرش «ولي‌الله»، نقل مي‌كند: «زماني كه در مريوان بود، به خاطر نبود حمّام، يك بشكه 220 ليتري را گرفت و براي رزمندگان، حمّام صحرايي درست كرد تا همه بچه‌هاي آن منطقه، از آن استفاده كنند.»

و «رسول» درباره اعزام برادرش این‌گونه می‌گوید: «آخرین‌بار با هم راهی جبهه شدیم. هر دو در مریوان مشغول خدمت بودیم و آماده حمله به دشمن. به من می‌گفت: شما زن و بچه دارید و همین‌جا بمانید. گفتم: شما جوان‌تر هستید و باید بمانید و ازدواج کنید. ولی قبول نکرد. او رفت و من در مریوان ماندم.»

و سرانجام، شعبان در 24/11/61 در منطقه مريوان، هنگامي كه نوزده بهار از عمرش سپري شده بود، به دست منافقان كوردل، به درجه شهادت نائل آمد و در گلزار شهداي زادگاهش آرام گرفت. هم‌او که از عشق شهادت، این‌گونه به خانواده‌اش سفارش می‌کرد: «این جنگ حق و باطل است. کشور ما مورد تجاوز قرار گرفت  و بر ما تکلیف است که از خاک و ناموس خود دفاع کنیم. اگر خداوند لیاقت شهادت را به من داد، در عزایم لباس سیاه نپوشید و گریه نکنید. به جای خرما، به مردم شیرینی بدهید؛ چرا که آرزویم جز شهادت نبود.» 


وصیت نامه

*وصیت نامه شهید شعبان راسخ چلمردی*

 

بسمه تعالی

بسم رب الشهدا و الصدیقین

شهادت هدیه ای است الهی برای کسانی که لایق آن باشند.

                                                                                                                                           (امام خمینی)

وَ لاَ تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُواْ فِي سَبِيلِ اللّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْيَاء عِندَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ

مپندارید کسانی را که در راه خدا کشته می شوند، مرده اند بلکه آنان زنده اند و در نزد پروردگارشان روزی می خورند.

حمد و سپاس بر خدای تعالی و درود بر محمد (ص). درود بر مهدی (عج)، و سلام بر نائب بر حقش روح خدا، سلام بر شهیدان و معلولین انقلاب جهانی اسلام.

پدر و خانواده عزیزم، برای من گریه نکنید، و طاقت بیاورید، همچون امام که فرزند خود را از دست داد و در خود لرزشی ایجاد نکرد.

و برادران و خواهران عزیز جامعه ای که بخواهد، حکومت الله نگهدارد، باید خون بدهد، باید شهید بدهد، با دادن فرزندان خود درخت اسلام را آبیاری کند. مکتب ما سراسر مبارزه می باشد، مبارزه حق علیه باطل این مبارزه از اول زمان آدم و حوا وجود داشته و تا آخر قیامت ادامه خواهد داشت، پس چه بهتر انسان قدمی بر دارد که برای آخرت خود توشه ای بر دارد.

ما که همه به این امید می جنگیم، می رزمیم، و به این امید هم طالب شهادتیم که بعد از شهادت آقایمان برسد و بر بالیمان خواهد آمد، و گنه کارانی چون مرا شفاعت خواهد نمود. اما شما ای پدر صالح اگر اولاد حقیرتان سعادت شهادت داشت، هیچ آزرده نباشید و افتخار نمائید که، فرزندتان سعادتی را یافته و از هیچ کسی تسلیت نگیرید، و به همه بگوئید که، به شما تبریک بگویند. چرا که من تولد یافتم، به مردم خرما ندهید، به جای خرما شیرینی بدهید. چرا که من نمرده ام بلکه به گفته خدا زنده ام. چرا که مرده آنست که او را نکشند.

ضمناً مگر خون ما از خون بهشتی ها، رجائی ها و باهنرها و ... رنگین تر می باشد. من و امثال ما و شما همه در این دنیا امانتی هستیم از جانب خداوند و باید این امانت را به صاحب امانت پس بدهیم، و جبهه بهترین محل آزمایش برای پس دادن امامت است و این را هم بدانید که وقتی انسان می خواهد با خدا معامله کند باید بهترین چیز را که دارد تقدیم کند، و امروز ما غیر از جان ناقابل چیزی دیگری نداریم. و امیدوارم که خدا قبول کند و از سر تقصیرات و اشتباهات ما بگذرد.

برادرانم، اگر می خواهید روح من از شما راضی باشد مرا ببخشید، حلالم کنید، و سپس من به همه برادران و خواهران، توصیه می کنم که، تابع دستورات امام و روحانیت باشید نگذارید امام تنها بماند قدر، امام عزیزمان را بدانید، و همیشه نسبت به خون تمام شهیدان خیانت کرده اید.

خدایا ای کاش هزاران جان داشتم و به خاطر رضای تو در راه امام خمینی که همان راه اسلام است می دادم.

خدایا خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار.

محل دفن من بغل قبر مادرم و برادرم.

                                      ************************************