نام پدر : غلامعلی
تاریخ تولد :1342/10/15
تاریخ شهادت : 1362/07/28
محل شهادت : مریوان

وصیت نامه

*توصیه نامه شهید رجبعلی ذکریاپور*

 

سفارش من به شما این است که نسبت به انقلاب و رهبر عزیزمان وفادار باشید. از روحانیون متعهد پیروی کنید. در انجام واجبات و ترک محرمات بکوشید. حق الناس را رعایت کنید. با قرآن مانوس باشید و نماز جمعه و جماعت را ترک نکنید. دعاهای کمیل و توسل را هرچه باشکوه تر برگزار کنید. و از خواهران عزیزم می خواهم که در حفظ حجاب خود کوشا باشند.

 


زندگی نامه

شهيد رجب­علي ذكرياپور

فرزند: غلام­علي

نامش «رجب­علي» بود و چشم و چراغ «غلام­علي و زهرا» كه در فقيه محله جويبار روزگار مي­گذراندند. نو رسيده­اي كه در سال 1342 با قدومش، كانون زندگي اين زوج زحمتكش و كشاورز را غرق شادي ساخت. رجب­علي با اتمام مقاطع ابتدايي و راهنمايي، تحصيلاتش را تا پايه سوم متوسطه در دبيرستان «اميد» جويبار در رشته اقتصاد اجتماعي ادامه داد. مادر از فرزندش، اين­طور روايت مي­كند:

«وقتي از كار كشاورزي برمي­گشتيم خانه، پاهايم به خاطر گِل­ولاي زخم مي­شد. او با ديدن اين صحنه، دلش مي­شكست. بعد مي­رفت داروخانه، دارويي مي­خريد و آن را روي زخم پايم مي­گذاشت.»

صداي انقلاب كه در گوشه و كنار شهر پيچيد، اين نوجوان آگاه نيز به جمع تظاهرات­كنندگان پيوست و هم­پاي آنان فرياد تظلّم سرداد. علاوه بر آن به شعارنويسي و توزيع اعلاميه­هاي امام خميني نيز مبادرت داشت. در اوصاف تقيّدات ديني وي، همين بس كه به جهت آشنايي با آموزه­هاي قرآني در 4 سالگي، اغلب اوقات با اين كتاب انسان­ساز همنشين بود و در عمل به فرامين الهي، كوشا. در اداي نماز اوّل وقت نيز اهتمامي خاص داشت و حتي­المقدور در صفوف جماعت حضور مي­يافت. بنا به گفته «حسن»، خصوصيات اخلاقي برادرش را مي­توان چنين توصيف كرد:

«با تك تك اعضاي خانواده به شيوه­اي خاص و با كوچك­ترها از طريق بازي و زبان كودكانه ارتباط گرم و صميمانه برقرار مي­كرد. علاوه بر آن نسبت به پدر و مادر، متواضع و مهربان بود و هرگز ناراحت­شان نمي­كرد.»

رجب­علي، نخستين بار در كِسوت بسيجي به جبهه كردستان عزيمت كرد و به مدت 3 ماه در آن­جا به سر بُرد. سپس با طي دوره آموزشي در پادگان المهدي چالوس و شيرگاه به عضويت سپاه درآمد. اين رزمنده دلاور در سِمَت تك­تيرانداز، جانشيني و فرماندهي دسته، خدمات بي­شاعبه­اي از خود ارائه نمود. ناگفته نماند كه وي در طول مدّت حضورش در دوران دفاع مقدس، چند باري دچار جراحت شد ازجمله در عمليات والفجر 3.

حسن در ادامه، آن روزهاي برادرش را، اين­طور مرور مي­كند:

«مي­گفت: من زنده باشم و به فرمان امام خميني پاسخ ندهم!؟ هر وقت كه ايشان دستور بدهند، بايد به جبهه رفت. هرگاه از منطقه برمي­گشت، دو يا سه روز نشده بود، شور عجيبي پيدا مي­كرد، براي رفتن!! آن­گونه كه هيچ بهانه­اي براي نگه داشتن­اش كارساز نبود. حتّي زماني كه مجروح شده بود، در مقابل مقاومت خانواده مي­گفت: سلامتي و نشاط من در آن­جا خلاصه مي­شود.»

شهيد ذكرياپور بزرگوار، عاقبت در 28/7/1362 در مريوان به فيض والاي شهادت نائل آمد. سپس با حضور پرشور اهالي جويبار، در گلزار «بالا محله» اين شهر به خاك آرميد.