نام پدر : ابوالفتح
تاریخ تولد :1342/12/11
تاریخ شهادت : 1363/12/22
محل شهادت : بصره

زندگی نامه

*زندگی نامه شهيد محمّد دهقان­كار*

 

نام پدر: ابوالفتح

«در آخرين مرخصي، قصد داشت كتاب­هاي مدرسه را با خود ببرد و در اوقات فراغتش در جبهه بخواند و در آزمون كنكور شركت كند؛ من هم عكسش را پُست كنم. امّا نمي­دانم شب آخر چه خوابي ديد كه فردايش منصرف شد. كتاب­هايش را با خود نبرد. حتّي به من گفت: عكس­هايم را پُست نكن. گفتم: تا ديروز قصد داشتي كه براي كنكور بخواني، حالا چه شده است؟! سكوت كرد و فقط خنديد.»

ردّپاي دلتنگي­هاي خواهرانه «زهرا» را كه بگيريم، به يازدهمين طلوع اسفند 1342 می‌رسیم و تولد نورسيده­اي که خانواده‌اش او را «محمّد» نامیدند. پدرش «ابوالفتح»، كاسب و مادرش «فضّه­خاتون»، بانويي خانه­دار بود.

تحصيلات محمّد به ديپلم اقتصاد در دبيرستان «حافظ»، واقع در زادگاهش «تنكابن» ختم مي­شود.

زهرا در ادامه، گذري به تقيّدات و تعهدات ديني برادرش می‌زند: «از كودكي، يادگيري قرآن را دوست داشت و روخواني آيات را مي­آموخت. سیزده ساله بود که كتاب اصول دين شهيد مطهري را به ما ياد مي­داد. وقتي نه ساله شدم، مراقبم بود كه نمازهاي يوميه را فراموش نكنم. مي­گفت: الان نماز و روزه به تو واجب است و نبايد در انجام آن كوتاهي كني. اگر در بین خانواده کسی با صدای بلند می‌خندید، می‌گفت: آرام‌تر بخند! چرا که خنده بلند، دل را می‌میراند. کلامش همیشه کلام حق بود. حتی در بازی‌ها هم مراقب بود تا در آن رنگ و بوی حق باشد. کارت‌هایی درست کرده بود و در آن، بعضی از صفات ر ا نوشته بود. در بازی از ما می‌پرسید: کدام صفت خوب وکدام بد است؟ ما هم جواب می‌دادیم.»

در بیان خصوصیت اخلاقی‌اش، همین بس که بسیار امانتدار و حافظ اسرار دیگران بود. همواره لبخند بر لب داشت و در برابر مشکلات صبور بود. هرگز مستقیم به چهره دیگران نگاه نمی‌کرد. نسبت به حق‌الناس بسیار حساس بود.

(نام راوی؟؟؟): «زمان انقلاب بعضی اجناس، از جمله ماهی را، دفترچه‌ای به مردم می‌دادند. مسئول پخش، همسایه محمد بود و آن‌ها را می‌شناخت. برای همین وقتی ماهی رسید، به در منزل آن‌ها آورد. محمد وقتی به منزل آمد و ماهی را سر سفره غذا دید، از مادرش پرسید: ماهی را از کجا گرفتی؟ مادر هم جریان را تعریف کرد. او اعتراض کرد که چرا قبول کردی؟ مادرش گفت: من دفترچه و پول را دادم. محمد گفت: از کجا معلوم حق دیگری را به تو نداد؟! برای همین، او آن روز ماهی را نخورد.»

 

زهرا با مرور خاطرات گذشته، فصل انقلاب زندگاني برادر را اين­طور ورق مي­زند: «او اعلاميه­هاي امام خميني را كه از طريق پدرم مي­گرفت، شبانه در سطح شهر توزيع مي­كرد. علاوه بر آن، در تظاهرات ضدّ رژيم هم حضور داشت.»

پدرش می‌گوید: «از کودکی با اندیشه‌های امام آشنا بود. یک‌بار در مدرسه از آن‌ها خواستند تا قاب عکس‌هایی با ابعاد مشخص درست کنند و به‌عنوان کاردستی به مدرسه ببرند. اما او در ابعاد گفته شده، قاب را درست نکرد و آن روز که از مدرسه برمی‌گشت، می‌خندید و می‌گفت: قاب عکس‌های همه را گرفتند تا عکس شاه را در آن بگذارند، الا مال من. من عکس‌های شاه را در دفتر مدرسه دیده بودم؛ برای همین کاردستی خودم را طوری درست کردم که عکس شاه را در آن نگذارند.» 

محمّد با تشكيل بسيج، در پايگاه عباس­آباد، تنكابن، شيرود و خرّم­آباد، به سِمَت فرماندهي پايگاه منصوب و مشغول خدمت شد.

او در 24/3/1363 به واحد اطلاعات‌عمليات سپاه پيوست و در لشكر نجف اشرف حضور يافت.

و سرانجام، محمد در 22 اسفند 1363 در بصره (الإماره) به فيض والاي شهادت نائل آمد و سپس با گذشت هفت بهار از تقويم روزگار، به آغوش خانواده بازگشت و در گوشه­اي از گلستان شهداي تنكابن آرام گرفت.

زهرا در ادامه می‌گوید: «گاهی می‌دیدم گوشه‌ای می‌نشیند و چیزی روی کاغذ می‌نویسد و منگنه می‌کند. روزی پرسیدم: من می‌توانم نوشته‌هایت را بخوانم؟ گفت: نه! و بعد آن‌ها را قایم کرد. بعد از شهادتش، به سراغ نوشته‌هایش رفتم و یکی‌یکی بازشان کردم. محمد هر روز اعمالش را بررسی می‌کرد و به خودش نمره مثبت و منفی می‌داد. او داخل کاغذ می‌نوشت که چه کارهایی انجام داده است.» 


وصیت نامه

*وصيتنامه شهيد محمد دهقان كار*

 

بسم الله الرحمن الرحيم

با درود به ارواح طيبة پاك شهيدان اسلام كه با دادن جان خود افتخاري براي اسلام آفريدند و براي هميشه از اين قفس تنگ (دنيا) بسوي ملكوت اعلي به پرواز در آمدند. شهيداني كه هر كدامشان نشانه اي از حقانيت اسلام و انقلاب مي باشند.

و با درود به رهبر كبير انقلاب اسلامي كه با رهبري هاي پيامبرگونه، ما را از ميان ظلمت بسوي نور به حركت در آورده است.

و با درود و سلام به امت اسلام كه از هيچگونه كاري جهت پاسداري از انقلاب دريغ ندارند.

هم اكنون كه فرصتي برايم پيش آمد، يعني در زماني كه مشغول سازندگي جسمي و روحي خود جهت حركت بسوي فتح هستم. وصيت نامه خود را بنگارش در مي آورم، هر چند كه كوچكتر از آن خود را مي بينم كه خواسته باشم وصيت آن چناني براي برادران و خواهران عزيزم داشته باشم. ولي در هر حال از آنجا كه هر خوني پيامي دارد و همين پيام است كه خون را به قيام تبديل مي كند و از آنجا كه خون بدون پيام بي محتوي است و همچنين به علت پيشگيري از سوءاستفاده هاي احتمالي از خون، وظيفه خود مي دانم كه قلم را بر دست گرفته و در اين سرزمين مقدس جنوب بر روي كاغذ به حركت در آورم به اين اميد كه راه كم رهرو، پررهرو تر گردد.

قبل از هر چيز خداوند را سپاس مي گويم كه نعمت هاي زيادي را نصيب ما فرموده از يك طرف نعمت نور و خروج از ظلمت از طرف ديگر نعمت رهبري، وحدت، حقيقت، اسلام و كتاب و ...

خداوندا! هر چند كه ما با اين قلب سياه و حجاب گرفته و با اين زبان الكن و با اين قلم شكسته و ... نمي توانيم شكر نعمت تو را بجا آوريم و گاهي هم نعمت تو را درك نمي كنيم.

خداوندا! آخر ما بندگان ضعف النفس و حقير و ذليل و[]هستيم و تو بخشنده اي و تو رحماني چه بسی نعمت هائي را بسوي ما فرستادي ولي ما غافل بوديم و آنرا درك نكرديم و چه بسي نعمت هاي زيادي را نصيب ما كردي ولي ما آنرا با عذاب اشتباه گرفتيم، اي رحمان! اي رحيم! اي ستار! اي غفار! و اي اله العالمين! چگونه مي توانيم شكر نعمت تو را بجا آوريم چگونه؟ با كدامين زبان؟ و با كدامين دل؟

پس ای خداوند بزرگ! اين سپاس ها و شكرها را از ما بپذير، خداوندا ترا شكر مي گوئيم كه چنان توفيقي را نصيب من فرمودي كه بتوانم با همكاري دوستان و استادانم بر صراط مستقيم قدم بر دارم و از دامن ظلمت و كفر بيرون آمده و در مسير نور قدم بردارم.

خداوندا! ترا شكر مي گويم كه نعمت جهاد با ظلمت را نصيبم نمودي و نعمتي كه نصيب هر فرد نخواهد شد مگر آنكه ساعت ها و روزها در پيشگاه خداوند به راز و نياز به پردازد و از اعماق وجود از خداوند درخواست نمايد.

خداوندا! من اين نعمت را به اين سادگي بدست نياوردم و خود شاهد هستي كه چه اشك ها ريخته شد و چه نالها كه بلند گرديد و چه راز و نيازها و التماس ها صورت گرفت كه به اين نعمت دست يافتم،

خداوندا! اي كاش كه چنان نيروي داشتم... اي كاش... كه مي توانستم شكر نعمت تو را بجا آورم.

خداوندا! اگر اين شكرها و سپاس ها را از ما نپذيري چه عذابي برايمان خواهد بود پس از خداوند هر چند كه ما قدرت شكر نعمت هاي بيكران تو را نداريم، ولي از تو مي خواهيم كه چنان نيروئي به همة ما (امت من) عنايت بفرما كه بتوانيم از نعمت هاي تو پاسداري نموده و در راهي كه تو صلاح مي داني هدايت نماييم.

انقلابي كه در كشور اسلامي ايران، در 22 بهمن ماه به پيروزي رسيد، انقلابي نيست كه نطفة آن در مدتي قبل بسته شده باشد بلكه نشأت گرفته از اهداف انبياء است و نطفة آن در حركت انبيا بسته شده است.

انقلاب اسلامي ما انقلابي نيست كه به اين سادگي نصيب ما شده باشد بلكه ثمرة خون شهيدان و غنچه هاي نونهالي است از صدر خلقت انسان تاكنون بخون غلطيده اند و حقيقت اين است كه چشم اميد مستضعفين جهان به انقلاب ما دوخته است، انقلاب ما نوري بود كه در كشور ايران درخشيد و قسمتي از جهان را از ظلمت تهي نمود و وظيفة ماست كه با فعاليت هاي فراوان و عاشقانه و خالصانه اين نور را به كشورهاي ديگر صادر نماييمف وظيفه شرعي ماست كه در صحنه حضور داشته و حركات انقلاب را با چشمي باز تحليل نموده و آنرا از خطوط انحرافي نجات داده و در پاسداري آن همت كنيم.

از آنجا كه انقلاب ما نوري است و از آنجا كه شب پرها و جغدهاي شوم نمي تواند در ميان نور ادامه حيات دهند، توطئه هاي رنگارنگي جهت نابودي انقلاب ريخته مي شود و در زماني كه ما مشغول كارهاي شخصي و يا شب ها به خواب غفلت فرو رفته دشمن بيدار است و از هيچ توطئه اي عليه انقلاب دريغ ندارند.

و در اينجاست كه نقش پاسداري اهميت خود را نشان مي دهد، وظيفه شرعي ماست كه پاسدار واقعي انقلاب بوده و مسلح به 2 بال «صلاح» و «سلاح» بوده و در خط ولايت فقيه گام بر داريم.

برادران و خواهران! دشمن از هيچ نيروئي در نابودي انقلاب دريغ ندارد چرا ما در حفظ اسلام و انقلاب عزيزكوشش نكنيم؟

پاسداري وظيفة مقدسي است كه بر دوش تمام ماست، پاسداري كار انبياست انبياء انقلابي كه مي كردند خودشان از انقلاب پاسداري مي كردند و در كنار درخت انقلاب خون پاك خودشان را نثار مي كردند.

انقلاب نوري است كه در قرن بيستم در خاورميانه طلوع كرده است از آنجا كه هر نوري نياز به سوخت دارد سوخت نور انقلاب ما خون است و انقلاب هيچگاه نمي تواند بدون خون به حيات خود ادامه دهد.

در اينجا فرصت را مناسب دانسته و بر ارواح پاك شهيداني كه در پاسداري از انقلاب و اسلام خون پاك خودشان را خالصانه و عاشقانه نثار كردند درود مي فرستم.

بر امت ماست كه عَلَم خونين شهيدان را بر دوش كشيده و تا به اهتزاز در نياوردن آن بر قله هاي پيروزي از پا ننشينند. بر امت ماست كه گوش به فرمان امام دهند و فرمايشات ايشان را سرمشق امور خويش قرار دهند.

به تمام برادران و خواهرانم وصيت مي كنم كه در خودسازي خود كوشا بوده و بر روي خود سرمايه گذاري كرده تا بتوانند براي اسلام و انقلاب مفيد باشند و همچنين وصيت مي كنم كه در مسير خط امام قدم برداشته كه همانا خط امام استمرار حركت انبياء است.

راهي كه در آن گام زده ام راهي نيست كه آنرا بدون تفكر و انديشه انتخاب كرده باشم مسيري كه در آن گام بر مي دارم مسيري است كه انتهاي آن به شهادت منتهي مي شود و اين راه را عاشقانه از خداوند تقاضا كرده ام و خداوند بزرگ بر من منت گذاشت و آنرا نصيبم نموده است. شهادت شربت شيريني است كه عاشقان نور، بر گرد آن مي چرخند و خود را با فنا كردند احياء مي كنند.

مادرم! مي دانم كه فقدان من براي شما گران و سنگين تمام خواهد شد ولي اين را بدان و من به عنوان امانت در اختيار شما بودم و وظيفة شما اين بود كه مرا در دامن خود تربيت كرده و بسوي خدا بفرستي، و خدا را شكر كه از اين وظيفه برآمديد.

مادرم! از شما تشكر مي كنم كه در دامن خود مرا فرزندي جان باز و رزمنده تربيت كردي هر چند كه عذاب هاي زيادي را در طول زندگي متحمل شديد ولي آنرا بدانيد كه در پيشگاه فاطمه (ع) و زينب (س) روسفيد خواهي بود و اجر زيادي از خداوند خواهيد برد.

مادرم در صورت شهيد شدن من خيال نكن كه من مرده ام بلكه زنده هستم و در ميان شما بسر مي برم و نظاره گر زندگي شما هستم، مادرم در شهادت من بجاي لباس سياه، لباس ديگري بر تن كرده و بجاي گريه، خداوند را سپاس گو و بجاي ناله فرياد شهيدان را در دم شهادت زمزمه كن و بدان كه فرزند تو در دم شهادت با چهره خندان و باز و با قلبي سرشار از عشق به پرواز و شكستن زندان، بسوي خداوند اوج گرفته است.

مادرم! ياد دارم كه در دوران طفوليت چه عذابهائي بر شما وارد نموده ام و هر گاه ياد آن روزها مي افتم شرم چهره ام را مي گيرد و ناراحت مي شوم از تو مي خواهم كه از من راضي بوده و طلب بخشش گناهان و معصيت برايم بنما.

پدر عزيزم! كه در بزرگ كردن من و تربيت صحيح زحمات زيادي را كشيديد و ياد دارم كه چه تلاش ها كرديد در هر صورت از ما راضي باشيد.

و از شما مي خواهم براي كساني كه در شهادتم ناراحتي زيادي مي كنند اين آيه از قرآن را تلاوت كنيد و آنها را به صبر و شكيبائي در ادامه راه شهدا دعوت نمائيد.

« الذين اذا اصابتهم مصيبه قالوا انالله و انا اليه راجعون آنان كه چون به حادثه سخت و ناگواري دچار شوند صبوري پيش گرفته و گويند با بفرمان خدا آمده و بسوي او رجوع خواهيم كرد.»

پدر عزيزم! نكند كه بعد از شهادتم از خون استفاده سوء بر عليه انقلاب و اسلام و روحانيت در خط امام شود و نكند بعد از شهادتم اهل خانواده و فاميلها از اين فيض عظيم كه خداوند نصيبم كرده ناراحت شوند و نكند كه شما و مادرم! و تمام فاميلها! از جهت شهادتم خدا را شكر نكنيد، پدرم! به برادران و خواهران و مادرم بگوئيد كه نماز شكر بجا آورند زيرا خداوند با شهادت نعمت بزرگي را نصيب من و خانواده ام كرده است. وصيت مي كنم كه مراسم تشييع و دفن را (در صورت برگشت پيكرم) بدون غوغا و جار و جنجال بطور خيلي ساده انجام دهيد و از اسراف دوري شود و از اتلاف وقت امت حزب ا... جلوگيري گردد.

در ضمن وصيت مي كنم كه دارائي مرا در صورتي كه پدرم به هر مقدار صلاح مي داند به واحد بسيج سپاه تقديم گردد و همچنين كتابها و نوشته جاتم در اختيار برادرم علي قرار گيرد.