نام پدر : عزیز اله
تاریخ تولد :1345/02/25
تاریخ شهادت : 1364/11/21
محل شهادت : فاو

وصیت نامه

*توصیه نامه شهید کریم اسدی*

 

به شما عزیزان توصیه می کنم در انتخاب دوست دقت کنید؛چراکه به فرموده ی امام علی(ع):((کسی که ناسنجیده با دیگران پیمان دوستی می بندد ناچار باید به رفاقت اشرار و افراد فاسد تن  دهد)).به عهد و پیمانی که بسته اید عمل کنید که از نشانه  های بارز مومنان است.در نماز جماعت شرکت کنید تا با نمایش وحدت تان ،وحشت بر دشمنان اسلام مستولی شود و هرگز آرزوی جنگ و مبارزه با مسلمانان را در دل نپردازند .                                                                                                              


زندگی نامه

«فرم ثبت اطلاعات شهدای مازندران»

الف)تولد و کودکی :

1- نام و نام خانوادگی ، نام مستعار :

کریم اسدی مرمتی

2-تاریخ و محل تولد و اتفاق خاص در زمان تولد:

25/2/1345، روستای مرمت، شهرستان ساری

3- نام و شغل پدر :

عزیزالله، کشاورز

4- نام و شغل مادر:

بانو باقری، خانه دار

5- تعداد فرزندان و فرزند چندم خانواده بود:

شش فرزند، فرزند اول

6- وضعیت زندگی از نظر اقتصادی و اعتقادی :

در کانون خانواده ای مذهبی رشد و نمو یافت.

7- تحصیل متفرقه قبل یا حین دبستان(مکتب ،کلاس قرآن ،حوزه علمیه نام فرد آموزش دهنده ): ــــــــــــ

8- مهاجرت یا نقل مکان در دوران زندگی (اگر بود): ــــــــــــ

ب)تحصیلات:

1- نام مدرسه و محل تحصیل در دوران دبستان :

مدرسه ابتدایی در روستای مرمت شهرستان ساری

2- نام مدرسه و محل تحصیل راهنمایی :

مدرسه راهنمایی شبانه محراب در روستای تنگ لته شهرستان ساری

3- نام مدرسه ، محل تحصیل و رشته ی تحصیلی دبیرستان : ــــــــــــ

4- تحصیلات دانشگاهی ، رشته و نام دانشگاه : ــــــــــــ

5- آیا در دوران تحصیل کار می کرد ؟،چه کاری و چه مدت :

بله، در کارهای کشاورزی به خانواده کمک می کرد.

6- سال، مقطع و علت ترک تحصیل :

سال سوم راهنمایی، چون علاقه شدیدی به جبهه داشت مجبور به ترک تحصیل شد و عازم جبهه های جنگ گردید.

پ)سربازی :

1- خدمت سربازی :

انجام داد

2- یگان اعزام کننده : ــــــــــــ

3- سال اعزام و محل آموزش سربازی :

تاریخ 21/7/63 به سربازی اعزام شد.

ت ) ازدواج :

1-وضعیت تاهل :

متاهل

2- نام همسر و تاریخ ازدواج :

شهربانو اسدی،  ــــــــــــ

3- تعداد و نام فرزند یا فرزندان (اگر داشت ):

یک فرزند، زینب

4- خلق و خو و رفتار با خانواده (زن و فرزند یا پدر و مادر ):

رفتارش با پدر و مادر خیلی صمیمانه و با احترام خاصی بود. با همسرش هم در این مدت کم زندگی بسیار خوب و مهربان بود راضی نبود همسرش در خانه زیاد کار کند.

ث)شغل شهید :

1- شغل رسمی و شغل فرعی :

کار لوله کشی انجام می داد.

2- نام سازمان یا نهاد یا شرکت : ــــــــــــ

3-زمان استخدام و مسئولیت شغلی: ــــــــــــ

ج) فعالیت های انقلابی :

1- وقایع با افرادی که باعث تأثیر گذاری بر شهید شدند :

حضور در مساجد و پایگاه مقاومت و مطالعه کتب مذهبی و دینی در تغییر و تحول او بسیار تاثیرگذار بود.

2- وقایعی که به تأثیر گذاری شهید بر فرد ، خانواده یا گروه اشاره دارد : ــــــــــــ

3- نوع و محدوده ی جغرافیایی فعالیت های انقلابی :

در جریان انقلاب اسلامی به همراه دوستان در تظاهرات و راهپیمایی ها حضور داشت.

4- زمان آغاز حضور در پایگاه (چه سنی یا چه سالی ؟) و نوع فعالیت در پایگاه :

عضو بسیج بود و در نگهبانی های شبانه حضور داشت بیشتر وقتش را در پایگاه مقاومت شهید صدوقی روستای مرمت می گذراند.

5- اگر در درگیری ها و زد و خوردهای انقلابی و حزبی در انقلاب و بعد از آن حضور داشت ، با بیان اتفاق آورده شود : ــــــــــــ

ح) سوابق جبهه :

1- حضور در جبهه :

در جبهه حضور داشت.

2- تعداد تاریخ محل اعزام ها ، یگان اعزام کننده ، و منطقه یا مناطقی که اعزام شد :

از 17/6/63 تا 20/7/63 گواهی خدمت با عضویت بسیج دارد.

3- مجموع مدت حضور در جبهه :

بیش از یک ماه

4- مسئولیت در جبهه :

تک تیرانداز

5- دفعات ، مکان و نحوه ی مجروح شدن :

مورخ 21/11/64 در منطقه اروند رود عملیات والفجر8 از ناحیه پشت و سر مجروح شد.

6- عملیات یا مأموریتی که مجروح شد :

مورخ 21/11/64 در منطقه اروند رود عملیات والفجر8 از ناحیه پشت و سر مجروح شد.

7- مکان ، زمان ، عملیات و نحوه ی شهادت :

مورخ 23/12/64 در عملیات والفجر 8 در منطقه فاو بر اثر اصابت جراحات وارده به شهادت رسید.

8- تاریخ تشییع و محل خاکسپاری :

بعد از 14 سال مفقودی مورخ 27/3/78 در گلزار شهدای روستای مرمت شهرستان ساری به خاک سپرده شد.

ی) خاطرات یا ویژگی های بارز شهید:

1- شامل 3 خاطره از شهید در مقاطع مختلف زندگی از تولد تا شهادت و در صورت نداشتن خاطره ، ویژگی های شهید ( توجه : حتما راوی خاطره یا ویژگی باید معلوم باشد .)

خواهر شهید- فاطمه- می گوید: خاطره من از ایشان در خصوص ادامه تحصیل و باسواد شدن من است؛ من در سن هشت سالگی علاقه زیادی به درس خواندن داشتم ولی پدر و مادرم راضی نبودند. آن زمان طرز فکرشان این بود که درس به درد دختران نمی خورد دختر باید کارهای خانه داری را یاد بگیرد. ولی برادرم خیلی اصرار داشت که من درس بخوانم خلاصه با هزار خواهش و تمنا توانست رضایت پدر و مادرم را جلب کند و من به همراه ایشان به مدرسه رفتم.

پدر شهید می گوید: بسیار مهربان و دلسوز بود این همه مدت سربازی که می رفت حتی یک ریال پول از من طلب نمی کرد. من هزار تومان پول به ایشان داده بودم موقع برگشت این مبلغ پول داخل جیب اش بود.

برادر شهید- رحیم- می گوید: خاطره ای از شب عروسی ایشان دارم بسیار معتقد و مذهبی بود. حتی اجازه کف زدن به اعضای خانواده نداد و نوار حاج صادق آهنگران را در شب عروسی اش گذاشته بود. از نظر حجب و حیا دارای شخصیت بالایی و فرد رازدار و امانت دار بود. همیشه با لب خنده با همه برخورد می کرد. از نظر وقت شناسی در عبادت تک بود و دارای نظم و انضباط خاصی بود. حق و حقوق دیگران را رعایت می کرد. هیچ وقت حق کسی را ضایع نمی کرد. آن قدر ایشان به قرآن و دعا و نیایش با خداوند مانوس بود تا حدی که از گریه زیاد از حالت طبیعی خود خارج می شد.

ایشان با مجالس لهو و لعب عروسی شدیداً مخالف بود. موقعی که ایشان از جبهه به مرخصی آمده بود در روستای ما مجلس عروسی بود ایشان جلوی صاحب عروسی را گرفت و گفت: تمام بچه ها در خط مقدم دارند جان می دهند، شما مجلس لهو و لعب برپا کردید جلوی این بی بند و باری ها را بگیرید فردای قیامت باید جواب این شهدا را بدهید.

یکی از خاطراتی که ایشان از منطقه برای ما بازگو کرده بود، در یکی از عملیات ها  که ایشان سکان دار بودند، مسیر آب رو اشتباه رفتند حدود 20 متری. عراقی ها حتی صدای صحبت شان به عربی به گوش می رسید. او  بلافاصله سر قایق را به سمت دیگر هدایت کرد و عراقی ها به سمت شان شلیک کردند و جلوی قایق شان تیر خورد و سریع با پیراهن جلوی آب را گرفت و مجروحین که داخل قایق بودند را با سلامتی کامل به میهن جمهوری اسلامی آورد. قسم می خورد آن لحظه امام زمان را صدا زدم و با کمک ایشان از دست عراقی ها خلاص شدیم.

هم رزم شهید- اصغر اسماعیلی- می گوید: سال 1360 من و ایشان به عضویت پایگاه مقاومت شهید صدوقی روستای مرمت در آمدیم و جزو بسیجیان نمونه پایگاه بودیم. آن زمان با دشمنان بعثی عراق در جنگ بودیم. جنگی ناخواسته که ابرقدرتهای جهانی به ما تحمیل کرده بودند در تاریخ 30/4/63 حدود شش نفر از بسیجیان پایگاه داوطلب به جبهه اعزام شدند. در یکی از شب ها که با هم مشغول گشت زنی بودیم به من پیشنهاد اعزام به جبهه را داد. من هم موافقت کردم با هم پیش مسئول پایگاه مقاومت آقای قربان نشومی رفتیم. او هم ما را به سپاه ساری معرفی کرد .در تاریخ 17/6/63 به جبهه اعزام شدیم. ما را از پادگان المهدی چالوس جمع کرد و گفت: از میان شما بسیجیان دو نفر را به عنوان دژبان برای پادگان شهید بیگلو می خواهیم. آن فرمانده آقا کریم را که از قد و قامت بلندی برخوردار بود انتخاب کرد و دومین نفر من داوطلب شدم فرمانده گفت: تو قد و قامت کوچکی داری نمی توانی در این هنگام آقا کریم جلو آمد و گفت: فلفل نبین چه ریزه بشکن ببین چه تیزه، جمله ای است که من هرگز فراموش نمی کنم چون با این جمله فرمانده گردان تسلیم شد و ما را با هم برای دژبانی به پادگان شهید بیگلو برد.