نام پدر : عزیزالله
تاریخ تولد :1338/11/02
تاریخ شهادت : 1364/11/22
محل شهادت : اروندرود

وصیت نامه

*وصیت نامه شهید رسول درودی*

 

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم

إِنَّ الدِّينَ عِندَ اللّهِ الإِسْلاَمُ  (به‌ درستی که دین مردم نزد خداوند اسلام است)

لاحول و لا قوة الا بالله العلي العظيم

الحَمدُ لِلَّهِ الَّذي هَدانا لِهٰذا وَما كُنّا لِنَهتَدِيَ لَولا أَن هَدانَا اللَّهُ.

ستایش خدایی را که ما را بر این مقام راهنمایی کرد که اگر هدایت و لطف الهی او نبود ما به خود در این مقام راه نمی‌یافتیم.

إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الَّذِينَ يُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِهِ صَفًّا كَأَنَّهُم بُنْيَانٌ مَّرْصُوصٌ

 جز آن مؤمنان را که در صف جهاد با کافران مانند سد آهنین همدست و پایدارند دوست می‌دارد.

خدایا! از اینکه به من رو سیاه و حقیر عنایت فرمودی و نظر لطف افکندی تا پا در این مکان مقدس بگذارم و یک رزمنده در راه قرآن و اسلام باشم سپاسگزارم پروردگارا به روان مقدس محمد و آل محمد رحمت فرست و مرزهای اسلام را از حمله دشمنان در پناه خود مصون و محفوظ بدار و مرزبانان ما را در ایفای وظایفی که بعهده دارند حمایت کن و عطایا و مواهبت خود را درباره آنان تکمیل فرمای و به روان محمد و آل او درود فرست سلام بر محمد و درود بی‌پایان بر قافله سالار شهیدان حضرت حسین بن علی(ع) و با درود و سلام بر یگانه منجی عالم بشریت حضرت بقیه‌ الله ارواحنا له الفدا و درود و سلام فراوان به نایب بر حق امام زمان(عج) پیر جماران بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران حضرت امام خمینی و درود و سلام بر شهیدان راه حق و عدالت و خانواده‌های عزیز شهدا و با آرزوی پیروزی و موفقیت برای لشکریان اسلام بر کفر جهانی.

در سحرگاهی که عطر خوش شهادت لاله‌ای شاخه‌هایما ن را مینوازد در زمانی که پرستوهای عاشق سرزمینمان در غربت مظلومانه سر بریده می‌شوند و کاکلیهای معصوممان در دیار خصم به انتظار رسیدن سپاهیان جان بر کف و سرفراز حق نگاه به لحظه‌های دوزند بر مسلمانان مؤمن و متعهد است که خود را برای هر فداکاری در راه است آماده می‌سازد و وصیت خویش را برای آنها که پس از علمداران قیام خونینمان هستند باز گوید : من حقیر اینک که قلم به دست گرفته ام تا بنویسم احساس می‌کنم چون نسیم سبک می‌توانم در گذشت زمان به حرکت درآیم و آنقدر قدرتمند باشم که بتوانم زندانی را که خود هواهای نفسانی خویش برای خود ساخته ام را ویران سازم و اینک خداوند بارالها! پروردگارا و ... بسویت می ‌شتابم با تمام وجودم گرچه هیچگاه نتوانستم حسین(ع) باشم اما خشنودم که لااقل می‌توانند "حر" باشم الها-معبودا تو خود شاهدی که زندگیم عصاره‌ای از دردها و رنج‌ها و تهمت‌ها بود و من نیز این گونه در سجده‌های شبانه ام خود تنه بودم تا در گرما و حرارت آن انسان شوم . خدایا ای یاور رزمندگان ما ناکامان را با شربت شهادت در راهت را شیرین کام ساز. خدایا – پروردگارا تو خود شاهدی که من تنها برای رضای تو و برای احیای کلمه توحید به جبهه ها آمدم ما شیفتگان خدمتیم نه تشنگان قدرت در حکومت اسلامی قدرت از آن توست و تو ای پروردگار حاکم مطلق می‌باشیم. خدایا سر بر آستان درگاهت می‌نهم و شکرت می‌کنم که دستم را گرفتی و از خاک تا اوج افلاکم ‌کشیدی، گرچه مرا لیاقت آن نبود و اینک ای مولایم "حسین عزیز" من نیز افتاده و خیزان در پی کاروان شهادت که تو قافله سالارش می‌باشی می‌شتابم.

خدایا به جان زهرا سوگند یاد می‌کنم که هزارها بار گلوله کف بر تنم ببارد در سنگر اسلام سوراخ سوراخ شوم و به شهادت برسم ولی در بستر مرگ نمیرم دوست دارم چون ابوالفضل ‌العباس بی‌دست و چون علی اکبر با بدنی مجروح و چونان حسین(ع) بی سر به دیدار خدا بشتابم دوست دارم هنگام مرگم قصیده پرشور وصال را در کنارت با واژه‌های عشق شوریدگی خون رضا تسلیم بخوانم ای امام ، ای رهبرم هرگاه چشمم به عکست می‌افتاد بغض گلویم را می‌فشرد و اشک از چشمانم جاری می‌شد زیرا تا یک پیامبر برای همه ما و هدایت کننده‌ای برای اسلام بودید. ای رهبر محبوبم چند بار به خدمت شما رسیدم ولی این آخر ملاقاتی نصیبم شده بود که آخرین آرزویم بود اما افسوس که سعادت نداشتم که شما را برای آخرین بار زیارت کنم دوست دارم در روز قیامت شفیعم باشی و در آن در کنارت قرار گیرم ما از روزی که قدم در این راه گذاردیم عهد و پیمان بستیم که با تو باشیم.

و به ندای حسین(ع) که هل من ناصر ینصرنی تو بود لبیک گفتیم و به دنیا ثابت کردیم که ما اهل کوفه نیستیم که حسین زمانمان را تنها بگذاریم و بر این عهد نیز استوار ماندیم و شهادت نامه خونینمان بهترین گواه برای دعاهای ماست امت حزب ‌الله برادران و خواهران شهیدپرور بهشهر امام را تنها نگذارید پشت سر امام و بازوان پرتوان امام بایستید مبادا امام عزیز را تنها بگذارید که خیانتی است به قرآن به اسلام به خون شهیدان انقلاب اسلامی ما وارثان امانتی هستیم که از سوی خداوند داده شده است.

امانتی که پیامبر و اصحابش و مسلمین صدر اسلام نیز بر دوش کشیدند و آن برپایی دوباره پرچم اسلامی و توحید در اقصی نقاط عالم می‌باشد آن گونه باشید که رهبر می‌خواهد و خدا راضی است. وحدت را حفظ کنید و تقوا را پیشه خود قرار دهید و به ریسمان محکم الهی چنگ زنید و بیم نداشته باشید که شما پیروزید، از یاد نبرید حماسه‌های شهیدان ما را مبادا روی خون آنها پای گذارید. و همیشه در صحنه انقلاب چون همیشه حضور داشته باشید و از خط ولایت جدا نشوید در نمازهای جمعه حضور بهم رسانید، که یک فریضه الهی است، این شیطان‌ها از صفوف نماز می‌ترسند سنگر نماز جمعه را خالی نگذارید خطهای شیطانی  که جدیداً به وجود آمده از منافقین چند چهره میباشد خوب دقت کنید تا در میان شما برادران و خواهران حزب‌الله تفرقه و جدایی نیندازند، برادران عزیز سپاهیم پاسداران انقلاب شما در داخل و خارج تحت فشار و اذیت قرار گرفتید مواظب خودتان باشید جبهه‌ها را خالی نگذارید از خانواده‌های شهدا و امت حزب‌الله جدا نشوید، نماز جمعه را ترک نکنید، در مراسم های مذهبی و سیاسی شرکت کنید و سپاه استعفا ندهید استعفای شما از سپاه استعفای از اسلام استعفای از انقلاب اسلامی استعفا ی از امام و خون شهدا می‌باشد . چون چشم امام و خانواده‌های شهدا جانبازان و اسرا به شماست شما چشم امام  هستید نکند خدای نکرده از شما خطا سر بزند و امام را ناراحت بکنید. کسی که امام را ناراحت کند مثل اینکه پیامبر حضرت محمد(ص) را ناراحت کرده با منافقین در هر جا که هستید مبارزه کنید و به آن‌ها مجال حرف زدن ندهید. راه شهدا را ادامه بدهید شما خار چشم دشمنان اسلام هستید. مطیع ولایت فقیه باشید شما که دنیا را به لرزه درآوردید، تا آخرین قطره خون خود مقاوم و استوار باشید به منافقین و ای ضد خلقها و امتهای به ظاهر مسلمان در صد دست از دلغک بازی‌های خود بکشید وگرنه این امت با یک فرمان هفت‌تیر را تکرار کرده و شما را پیش اربابانتان می‌فرستند، سلام بر پدر بزرگوارم دست‌های پینه بسته تو را که  گواه زحمات چندین ساله ات می‌باشد می‌بوسم افتخار کن مرا بزرگ کردی و به جبهه فرستادی و به ندای رهبر لبیک گفتم شما سربلند و پیروز باشید پدرم! خودت بهتر از من می‌دانی که چقدر عشق به شهادت داشتم. پدرم! مرا حلال کن و امیدوارم که خونم تذکره کربلای شما باشد ، از فرزندان خود مواظبت کن.

مادرم، مادرم، مادرم! به جان زهرا شرمسارم زیرا به تو قول داده بودم به زیارت امام ببرم مادرم! که خونم را به آسمان بریز و بگو السلام علیک یا ابا عبد الله الحسین(ع) مادرم! به جان زهرا شماپیش زهرای پیامبر سربلند و سرافرازید، مادرم! حلالم کن چون هم فرزند بزرگت بودم و هم پاسدارت و برادر رزمنده تو در جبهه مادر جان خدا شاهد است که آنقدر در نزدت شرمسارم که قلبم عاجزازان میباشد که خدمات شما را بر کاغذ آورم. مادرجان! شما لایق بهشتید که بهشت خداوند برشما مادران عزیز گوارایتان باد، مادرم می‌دانم علاقه زیادی به زیارت آقایم ابا عبد الله حسین(ع) و زیارت امام بزرگوار شرفیاب شوی. امیدوارم که با نثار خون خودم بتوانم در بازگشایی درهای بارگاه اباعبدالله الحسین(ع) شریک باشم مادرم! به آقایم بگو حسین جان گرچه لیاقت نداشتیم زیارتت کنیم اما مهدی عزیز منجی رزمندگان و نگهبان ماست. مادرم! با قربان عزیز بگو که برادرت رسول بقولش وفا کرد مادرم! خودت می‌دانی که چقدر با این عزیز علاقه داشتند اما رفتن به جبهه با هم و بعد ادامه دهنده راهش بعد از شهادت چه تهمتها شنیدم و چه زجرها دیدم مادرم تو خود شاهد بودی که منافقین چه بر سرم آوردند مادرم در موقع شنیدن خبر شهادتم اول خدا رو شکر کنید و بعد سلام به حسین(ع) و دعا به جان امام عزیز و خبر شهادتم را با قربان عزیز برسان، و به او تبریک بگو و افتخار کن که فرزند عزیزت را برای اسلام و احیای دین خدا از دست دادی، بعد از مرگم اصلاً سیاه نپوش و همیشه خندان و شاد باش و در نماز جمعه و جلسات مذهبی مثل قبلها شرکت کن و امام عزیز را تنها نگذارید، تا جان در بدن دارید برای اسلام دفاع کنید برادران و خواهران عزیز در عزایم گریه نکنید و همیشه خوشحال باشید. خواهرانم حجابتان را حفظ کنید وحفظ کردن  حجابتان راه شهیدان را ادامه بدهید و زینب وار زندگی کنید نقل و شیرینی تقسیم کنید یاور یتیمان باشید. برادرانم! سلاح بر زمین افتاده ام را برگیرید و با  خصم دون به مبارزه بپردازید. و با منافقین داخلی و خارجی سازش نکنید و راه اباعبدالله و علی اکبر حسین(ع) و شهدای عزیز را ادامه بدهید. و گوش به فرمان امام باشید و امام را تنها نگذارید در مراسم نماز جمعه و جلسات مذهبی شرکت کنید.

 سخنی دارم با خانواده شهید عزیز بزرگوارم قربان عزیز. امیدوارم سلام پاسدار کوچکتان را علیک بگیرید بجان قربان ها و رسولها بنده پیش شما شرمنده هستم زیرا خودم را لایق آن نمی‌دانم که بعد از قربان عزیز دین خودم را نسبت به  شما ادا بکنم، من از شما پدر و مادر و خواهران و برادرانم  طلب عفو و آمرزش می‌نمایم و امیدارم که مرا حلال کنید و به قربان عزیز بگویید که فقط به عشق او آمده و به قولم وفا کردم و تو ای همسر عزیزم همچون دیگر همسران شهید داده افتخار نما که خون حقیر در راه اسلام فدا گشت گرچه‌ لایقت نبودم. حضرت زینب را الگو قرار داده در مقابل مصیبتها ثابت و استوار باش و تو زن قهرمان‌پرور هستی امیدوارم که مرا حلال نمایی هرگز سیاه مپوش از جگر گوشه‌هایم حسن و حسین و علی چنان مراقبت کن که جای مرا درجبهه ها و شهرها پرکنند و آنها را در کنار جنازه‌ام حاضر کن و از خانواده‌های شهدا دلجویی نمایید قدر یتیمان شهدا را بدانید . مبادا این عزیزان حقارت نمایند که قلب امام زمان(عج) را به درد می آورید. قدر امام عزیزمان را بدانید دعا گوی امام و رزمندگان باشید همواره گواه و شاهد برای خدا باشید برادران عزیز با هم آن هنگام که پیکر مرا بر ساقه‌های انبوه دستها به سوی آرامگاهم می‌برید گل‌های شقایق را بر تابوتم بگذارید تا نشانی از شهادت باشد. مرا با لباسهای خونینم دفن کنید تا سندی باشد بر رذالت خصم دون بر سنگ قبرم نام شهید را ننویسید زیرا لیاقت آن را ندارم من پرنده‌ای بودنم در آرزوی پرواز در حسرت اوج گرفتن که بالهایم را از من گرفتند و قصد جانم را نمودند . اما چه باک که من میروم تا به شهادت برسم تا حسینم را زیارت کنم و برروی سینه‌ام آرم سپاه و عکس امام را بچسبانید و چپ و راست تابوتم شهید مظلوم بهشتی و هاشمی نژاد را بچسبانید. در تشییع جنازه ام امام جمعه محترم شهرستان بهشهر سید مظلوم بزرگوار حضرت حجت‌الاسلام ‌والمسلمین حاج سید صابر جباری سخنرانی ایراد و نمازم را بخواند و در مجلس سوم و هفتم و اربعین و سالگرد برادر حجازی و حاج‌ آقا نور مفیدی نماینده حضرت امام و حاج آقا روحانی نماینده حضرت امام حاج ‌آقا سلیمانی امام جمعه بابلسر و خود حاج‌ آقا جباری سخنرانی و شرکت نمایند، و مرا حتماً در مزار شهدا زیروان کنار شهید بزرگوار برادر عزیزم قربان‌ جان دفن نمایید تا به او سلام بگویم.

در آخر از تمام دوستان و برادران و خواهران و خانواده‌ام و دیگر خانواده‌های شهدا طلب عفو و بخشش دارم.

امیدوارم که خداوند به امام عزیز عمر طولانی وسلامت عنایت فرماید و رزمندگان عزیز مارا به پیروزی نهایی برساند.انشاالله

وَالسَّلَامُ عَلَى مَنِ اتَّبَعَ الْهُدَى.

رسول درودی

خدایا! خدایا! تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار، از عمرما بکاه و بر عمر رهبر بیافزای.

 

آمین رب العالمین.

 


زندگی نامه

*زندگی نامه شهید رسول درودي*

 

نام پدر: عزيزالله

دوم بهمنسرد و سوزناك سال 1338 بود که«عزيزالله و زبيده»، چشم­انتظار كودكي بودند که نامش را «رسول» گذاشتند. روستاي «زيروان» آن روز غرق در شادي و شور بود.

این زوج هرچند امكانات رفاهي اندكي داشتند، امّا خانه پر از صميمت و عشق بود.

پدر، كشاورز بود و با درآمد اندكي كه به دست مي­آورد، هزينه زندگي را فراهم مي­كرد.

رسول در هفت سالگي به مدرسه­ي ابتدائي محل زندگي­شان رفت و تا سوم راهنمايي ادامه تحصیل داد.سپس به علت اوضاع نامساعد خانواده، به اجبار ترك تحصيل كرد و براي كمك به رفاه حال خانواده، تصميم گرفت كاري براي خود دست و پا كند.از این‌رو،در شركت بهپاك بهشهر مشغول به كار شد.

در بیان خلق‌وخوی او باید گفت که نسبت به والدین، مودب و متواضع بود.با دیگران نیز، با ملاطفت و گشاده‌روئی رفتار می‌کرد.

او که پرورش یافته یک تربیت دینی بود،در ادای واجبات و مستحبات می‌کوشید و از انجام محرمات دوری می‌کرد.با قرآن نیز، مانوس بود و در عمل به فرامین آن، کوشا. او همچنین  از مداحان اهل بيت عصمت و طهارت بود.

رسول در سال 57 به خدمت سربازي اعزام شد؛ اما این دوره از زندگی‌اش با اوج انقلاب به رهبري امام خميني مصادف شد. لذا، وقتي امام پيام دادند كه سربازها فرار کرده، به جمعيت بپيوندند، او نیز از محل خدمتش فرار كرد و به صف مبارزان پيوست.

پس از پيروزي و با پيام دوباره امام، مبني بر اين‌كه سربازان دوباره به خدمت باز گردند، او نیز دوباره به پادگان محل خدمتش برگشت و دو سال سربازي­اش را به اتمام رساند.

رسول پس از پيروزي انقلاب،عضو بسيج شد و فعاليتش را از اين طريق ادامه داد.

بعد از اوج­گيري جنگ و پيروزي رزمندگان در جبهه­هاي مختلف، او كه معتقد بود در اين لحظات حساس بايد وظيفه دفاع  از خاك وطن را به نحو احسن انجام داد تا نزد خدا و خلق سربلند بود، در 12 مرداد 1360 راهی كردستان شد.

در عمليات بيت­المقدس شركت كرد و در همين اعزام، از ناحيه سر مجروح گشت و برای مدتي در بيمارستان اصفهان بستري شد. ناگفته نماند که در مناطق عملیاتی هورالعظیم و هورالهویزه هم آسیب دید.

او در سال 1361، مدتی محافظت از نماینده مجلس را به عهده داشت. سپس در تیر ماه همین سال، به عضویت سپاه درآمد و در واحد اطلاعات ـ عملیات بهشهر به ادای تکلیف پرداخت.

چهار ماه بعد از عضویت در سپاه، راهی بوکان شد.

در آخرين اعزامش در 64/3/16 به اروندرود رفت و در گردان امام محمدباقر، به عنوان فرمانده گروهان انجام‌وظيفه كرد.

و سرانجام، رسول در 22 بهمن 1364طی  عمليات والفجر 8 به ديدار معبود شتافت. پيكر پاكش نیز با وداع همسرش «سیده‌رقیه جلالی» و یادگارانش«حسن،حسین و علی»، در مسجدجامع زيروان به خاك سپرده شد.