نام پدر : محمد
تاریخ تولد :1342/04/03
تاریخ شهادت : 1362/08/01
محل شهادت : مریوان

زندگی نامه

                           *زندگی نامه شهيد عين­الله داداش­تبار احمدي*

 

نام پدر: محمّد

پيشه «محمّد» كشاورزي بود و هنر «گوهر»، خانه­داري و فرزندپروري؛ زوج زحمتكش و متديّني كه در سوّمين طلوع از تابستان 1342، در تب و تاب تولد نوزادي بودند که نامش را «عين­الله» نهادند.

كودكانه­هايش در كوي و برزن «كله­بست» از توابع «رودبست» بابلسر، و در دامان پرمحبّت خانواده خاطره شد.

عین‌الله با پايان دوره ابتدائي، وارد مدرسه راهنمايي «حاج عبدالله علوي» زادگاهش شد. سپس با اتمام پايه دوّم متوسطه، به عزم ميدان جهاد، ترك تحصيل كرد.

برادرش «اسماعیل» می‌گوید: «یک‌سال پس از پیروزی انقلاب، دچار تحول بزرگی شد و بیشتر اوقاتش را در بسیج می‌گذراند. در کارهای عمرانی شهرک قائم بابلسر هم حضوری پر رنگ داشت.» 

 عين­الله در 1/4/1359، هم‌زمان با پوشيدن جامه پاسداري، به عنوان جانشين تبليغات در سپاه بابلسر مشغول به خدمت شد.

در 23 مهر 1359، به جبهه سروآباد در مريوان عزيمت كرد و دو ماه در آن منطقه به سر بُرد.

از 27 تير 1362 تا 30 مهر همين سال نيز، در سِمَت فرماندهي دسته از گردان جندالله به اَداي تكليف پرداخت.

ناگفته نماند كه او در طول مدت حضورش در مناطق عملياتي، يك بار از ناحيه دست مجروح شد.

بنا بر اذعان خانواده، «آرزويش اين بود كه روزي نظام جمهوري اسلامي در مقابل دشمنان به پيروزي برسد. به ما سفارش مي­كرد كه دست از دفاع از ميهن برنداريم.»

در بيان تقيّدات ديني عين­الله بايد گفت كه در انجام فرائض واجب و مستحب، اهتمامي خاص داشت. علاوه بر آن، قاري قرآن بود و در عمل به فرامين اين چراغ هدايت بشر، كوشا.

«علي نجف­پور» در اين خصوص از دايي شهيدش چنين مي­گويد: «در محل سكونت او ـ شهرك قائم ـ، در ماه محرم، مكان عزاداري وجود نداشت. او خيلي از اين موضوع ناراحت بود. از اين‌رو تصميم گرفت كه با يك چادر، خيمه امام‌حسين(ع) را برپا كند. خداوند هم روز شهادتش را در ايّام عزاي حضرت سيدالشهدا قرار داد.»

و عاقبت، عین‌الله در 1/8/1362 در مريوان به ضيافت معبود شتافت. سپس، با همراهي همسرش «فوزيه معصومي» و تنها يادگارش «فاطمه»، تا بوستان شهداي زادگاهش بدرقه شد.

 


وصیت نامه

* وصیت نامه شهید عین الله داداش تبار احمدی*

 

بسم الله الرحمن الرحیم

«الذی خلق الموت و الحیوه لیبلوکم ایکم احسن عملاً»

((خدایی که مرگ و زندگی را آفرید که شما بندگان را بیازماید تا کدام نیکوکارتر و خلوص اعمالش بیشتر است))

سلام علیکم، ای امام بزرگوار، ای پیر جماران، السلام علیک ای امت چون شما پاسداران شط ----- تا دریای بیکران شهادتید و مشهدتان کربلای ایران، روزی در جنوب پاره پاره و روزی در غرب سر بریده می شوید و یا با بدن های سوراخ سوراخ در زندان های مخوف خلقی ها اسیر می شوید. راستی، چه می مانید که هنگام فتح قله هی پیروزی سوار بر اسب شهادت اینچنین مظلومانه سرود سرخ ----- را سر می دهید، گویی از فتح ستاره ها می آیید اما افسوس که اینکه در فقدان شان لاله های ---- چهل پاره و زمین چاک چاک می گردد. اکنون که به پیشگاه او راه یافته اید، همواره از او برای ما ---- شهادت نمایید تا شاید ما نیز به خیل شما پیوستیم.

 و سلام بر شما ای امت جگر سوخته، امتی که بدن های بر خون نشسته فرزندانتان، سرزمین اسلام را باتلاقی از خون ساخته، غمین مباشید. هر چند نامردان بهشتی عزیز و باهنر و رجایی عزیزتان را در آتش زغال ساخته و پاسدارانتان را زنده زنده در آتش می سوزانند. اگر اینها نیستند، خدای شما زنده و جاوید است و او حامی شماست، فقط بر آن باشید تا فراموش ننمایید زیرا او بر همه چیز تواناست. حال تقوی و مقاومت را پیشه سازید. هر چند که تا به حال متقی و مقاوم بودید. خداوندا تو از قلبم با خبری که من از تمام زر و زیور دنیا دست کشیدم. می توانستم در کنار زن و فرزندم بمانم.... نه، هیچ وقت این کار را نمی کردم. برادران بزرگوارم، شهیدان عزیز صفری و کهن مرا تنها گذاشتند و علتش این بود که من نتوانستم درونم را پاک کنم. ای خدا می خواهم به اذن تو در جوانی، برای تو جان فشانم.

خدایا، خود گواهی که بخاطر شهید بودن و گریز از دنیا به جنگ کفار نمی روم، بلکه برای ادای وظیفه شرعی و دفاع از دین مقدس اسلام به جهاد می روم. خدایا، این بنده ضعیف را بخاطر گناهانش مؤاخذه مفرما و این نوکری را در راه خودت قبول فرما. ای امت اسلامی، من در دنیا سه چیز آرزو داشتم: 1. دیدار امام عزیز، و این آرزو در دلم مانده که سعادت پیدا نکردم 2. رفتن به کربلا و بغل نمودن قبر امام حسین(ع) که اگر به شهادت رسیدم، عوض من قبر حسین را زیارت کنید. 3. دیدار با خدا که سعادت پیدا نکردم.

اما باز سخنی با شما امت اسلامی دارم. براستی که هر کس کلام امام عزیز و ولی این الگوی ------- و حافظین دین و مخالفین هوی و نمودار بزرگان و قهرمانان مطیعان درگاه را شناخت، کلام ---- را شناخت و حجت خدا را و اولی الامر و رسول را شناخته و براستی که متأسفانه روح خدا را نشناخته اند.

شما ای ملت برخیز، چه نشستی، تا کی غفلت، لحظه ای تفکر کن، اندیشه هایت را بگستر، تعقل کن، از این ----- بیرون آی تا به روح پر تلاطم و خروشان افتاده در دهان های هر مسلمان پاک از کودک زبان باز و تا پیر روان زبان رخت بر بسته که براستی روح خداست، شناخت قلبی پیدا کنی. تو انسانی، تو --- تو فطرتت همگون با فطرت ---- آفریده شده. پس این همه پوچ گرایی خلاف عمل کردند برای ---- ولی فقیه و نقش او در جامعه اسلامی که بسیار مهم است، شناختی. آیا اندیشیدی که حاکمیت ولایت فقیه چه آثار پر باری را در جامعه اسلامی بجا می گذارد؟ پس این کار را بکن. تو به اسلام محتاجی تا انسان شوی. اسلام هم به انسان احتیاج دارد.

خدایا، خداوندا، تو خود شاهدی که با تمام بار سنگین گناهان، تمامی تلاشم را به کار بردم تا در جهت رضای تو حرکت کنم. حال نیز که به جبهه پا می گذارم، فقط به این امید است که با ریختن خون ناچیز خود گناهانم آمرزیده شود و آنکه شهادت که یکی از آرزوهای دیرینه خودم بود، به آن ---- الهی خودم برسم. شهادت مرگ دلخواهی است که مجاهد با همه شعور و منطق و آگاهی که دارد خود انتخاب می کند. و اما شما ای برادران عزیز ارتشی و عزیزان بسیجی، واقعاً حماسه آفریده اید. درود ما بر شما که باعث افتخار اسلام و این مملکت اسلامی هستید و بدانید که تا شما این چنین در راه خدا و در خط امام حرکت می کنید، شکست نخواهید خورد و پیروزی همیشه از آن لشکریان اسلام است که خداوند وعده داده است. و اما سخنی با دو قشر دارم، روحانیت و پاسداران. در جامعه ما روحانیون همواره رهگشا و راهبر امت بوده اند و پاسداران امروز حافظ انقلابند. مسئولیت این دو گروه امروز بیشتر از همه و بیشتر از هر زمانی است. همانطور که وجود آنها الگو و نمونه ای است برای اجتماع، کوچکترین خطا و لغزش آنان صدمات جبران ناپذیری است بر انقلاب، بنابراین، دو گروه باید با شناخت هر چه بیشتر مسئولیت و تعهد خویش را در خودسازی و تزکیه بکار برند تا نقطه ضعفی برای سوء استفاده دشمن نماند.

 برادران پاسدار برای خدا کار کنید و نه به خاطر هیچ کس دیگر. اعمالتان فقط خدمت به اسلام باشد. تقوی الهی پیشه خود قرار دهید و از هیچ کس و هیچ چیزی نترسید، جز الله. مردم را از خود راضی نگه دارید و همیشه خدمتگذار این مردم مستضعف باشید که حق بزرگی به گردن ما دارند. پیرو امام باشید که اگر امام از شما راضی باشد، بطور حتم امام زمان(عج) از شما راضی است و اگر امام زمان از شما راضی باشد، خدا از شما راضی است و شما جزء جندالله و لشکریان امام زمان هستید و اما یک نکته مهم را به امت اسلامی گوشزد کنم، برادران و خواهران، باز دشمن در لباس های --------- نفوذ کرده و این فرزندانتان را که در بیابان و در لای کوه های غرب کشور، خون آنها جاری می شود. این مزدوران شروع کردند به شایعه پراکنی که پاسداران در جبهه نیستند، در جنگ شرکت نمی کنند پاسداران -------- فرار شدند یا میز نشین شدند. این شایعه در جبهه ها پر گشته و توی برادران بسیجی اوج گرفته است. خداوندا تو شاهدی و ناظری، ای حق تعالی، این منافقین را که لطمه به اسلام عزیز می زنند و هدف اصلی شان سرکوب اسلام است، انشاءالله زبانشان را قطع نما. خداوندا، بنده حقیر که پر از گناه می باشم، بسوی درگاه تو آمده و مرا به مهمانی بپذیر. به راستی که شهادت فیض الهی است که پروردگار به انسان ها عنایت فرموده است. هیچ چیز در زندگی جز شهادت آرزوی من پاسدار نیست و هیچ چیزی نمی تواند ---- تشنه مرا سیراب کند جز شهادت و من بطور یقین درک کرده ام که شهادت تصادفی نیست بلکه لیاقت ---- است. خلاصه آخرین صحبت خودم را که همان وصیت نامه است در یک تکه کاغذ سفید به عرض پدر و مادر و آشنایان گرامی خود می نویسم. ما نیز به مصداق سوره شریفه فتح به اذن خداوند به دین اسلام تسلیم ------. و اما سلام گرم بنده به تو پدر عزیزم، پدرم من به روی جنابعالی شرمنده هستم. نتوانستم یک قدم ----- پدری را ادعا کنم. پدر پیرم، من الان که با شما صحبت می کنم با دلی پر و گلوی گرفته صحبت می کنم چون هر چی فکر می کنم، چیزی ندارم برایت بنویسم ولی این خواهش بنده است که هیچ وقت برایم گریه نکن، چون شما ناراحتی جسمانی دارید. من برایت دعا می کنم که خداوند به شما شفا بدهد و سلامت زندگی کنید.

پدر عزیزم، برادر بزرگم اسماعیل و همسرم به ترتیب وصی و ناظر من می باشند و به مبلغ 30000 ریال به امور مالی سپاه به عنوان اینکه بعضی از وسایل سپاه را استفاده نمودم، تحویل نمایید. و اما تو همسرم، سفارش بنده به شما زیاد است. هر چند خودت آگاهی، در هر صورت سفارشم این است که فرزند عزیزم فاطمه را به تو واگذار نموده و او را کلام خدا و ائمه معصومین بیاموز و او را متوجه کن که پدرش در چه راهی جان داده است. من هر دو شما را به خدا می سپارم. همسرم، مواظب خودت باش که راه باریک است و مسیر حساس. خوب بنده را می بخشید که این مدت نتوانستم حق همسری را ادا نمایم ولی من برای تو دعا می کنم و تو در آخرت در ثواب من شریک هستی. اگر در این مدت که با هم بودیم بدی از من دیده ای، مرا عفو کن. تو خودت بهتر می دانی که من جز اسلام هدفی دیگر نداشتم و از تو می خواهم که زنی مجاهد برای اسلام باشی و زینب گونه زندگی کنی.

 و اما سلام بر تو مادر عزیزم، مادرم مرا حلال کن. هر چند من نتوانستم کمی از وظیفه خودم را نسبت به مادر گرامی چون تو ادا نمایم و الان بر خودت ببال که بر روی بال فرشتگان هستی. اما یک نصیحت دارم به تو که برایم گریه نکن. فقط به این توجه کن که «الهی رضا برضائک صبرا علی بلائک تسلیما لامرک» مادرم راضی باشید به رضای خداوند و تسلیم باشید در مقابل امر خداوند از دادن قربانی به درگاه باریتعالی دریغ نورزید. مادرم، سفارش دیگرم این است که پدرم را خوب سرپرستی کنی، این بزرگترین سفارش و خواسته من است.

سلام بر برادر بزرگم اسماعیل، برادر جان تو خودت را آماده کن برای سرپرستی خانواده ها و سرپرستی خانواده ام را به تو محول می کنم. برادر، من به روی شما شرمنده هستم. واقعاً بر این کارهایت واقف هستم. برایم از اول پدری کردی و زحمت های زیادی کشیدی و من از تو بی نهایت ممنون هستم و تنها مزدت که از دست این بنده رو سیاه بر می آید جز دعا که خداوند به شما قوت قلب و صبر بر این عطا نماید.

با سلام به تو برادر عزیزم شعبان، برادر مهربانم ، در نگهداری پدر و مادر و سرپرستی آنها به شما ها سفارش می کنم. من نتوانستم خودم وظیفه ام را انجام بدهم در قبال پدر و مادر ولی الان پریشان و پشیمان هستم و این توی گلوی بنده گیر کرده است. مثل من نباشید که الان به پشیمانی بیفتم. خداوند به من کمک کند. انشاءالله که پدر و مادر عزیزم مرا می بخشند.

و سلام به خواهران، یکایک شما نیز زینب وار همیشه بیدار و در صحنه باشید و رسالت حضرت زینب(س) را حداقل به دوش بکشید. مطیع فرمان شوهرانتان باشید.

خدای حقتعالی فرمودند: ((اگر من روی زمین کسی را داشتم که مردم به آن سجده کنند، اول به زنان دستور می دادم که به شوهران خود سجده کنند.)) احترام شوهرانتان را داشته باشید و این جهاد شماست و به خواهرزاده ها سفارش می کنم همیشه در خط امام باشید و حضورتان را در جبهه نگه دارید و فعالانه شرکت نمایید.

در ضمن مرا در بغل برادر عزیزم شهید بزرگوار، «اسرافیل کهن» در بابلسر، امامزاده ابراهیم دفن کنید و همه شما را به خدا می سپارم.

«انا لله و انا الیه راجعون»

«8 ذیقعده 1403، برابر با 26/5/1362 هجری شمسی»

                                                             «عین الله داداش تبار احمدی» 

*************************************************