نام پدر : ابراهیم
تاریخ تولد :1344/10/03
تاریخ شهادت : 1363/12/23
محل شهادت : هورالهویزه

وصیت نامه

*وصیت نامه شهید عسگری خیری*

 

بسم الله الرحمن الرحیم

بسم رب شهدا والصدقین

با درود فراوان به مهدی منتظر صاحب الزمان و بر پا کننده عدل و داد و نابود کننده ظلم و ستمگران و روشنگر جهان از تاریکی ها. و با درود و سلام فراوان به رهبر کبیر انقلاب اسلامی ایران ابراهیم زمان بت‌شکن مرجع عالی‌قدر دانشمند بزرگ رهبر مستصعفان جهان که خدا این سمت را را برای امت خود فرستاد تا زمینه انقلاب حضرت مهدی عج الله را آماده سازد و بعد از زمینه سازی این انقلاب را به دست منجی عالم بشریت صاحب‌الزمان بسپارد.

با سلام و درود فراوان بر شهیدان راه حقق و حقیقت که با خون خود گل‌های تازه شکوفه ما را آبیاری کردند و آن‌ها را به راه راست هدایت نمودند.

و با درود و سلام فراوان به رزمندگان غیور و سلحشور ایران که زاهدان شب و شیران رروزند و با نیروی خداوند به صف دشمنان اسلام حمله می‌کنند و ضعف دشمنان را یکی بعد از دیگری می‌کشند مانند کوه در برابر دشمنان اسلام ایستادند و بایستند و درود و سلام بر امت غیور و قهرمان ایران که همیشه در صحنه هستند و با نیروی خود جبهه‌ها را پا در می‌کنند و همه از همه چیز خود می‌گذرند. و فدای اسلام عزیز می‌کنند و با درود و سلام بر سپاه پاسداران و روحانیون عزیز و بسیجیان و انجمن‌های اسلامی که حافظان خون شهیدان هستند.

درود و سپاس بر خدای که انسان را آفرید و زمین را آفرید و انسان را در روی آن گذاشت تا زندگی کنند و نعمت بیکران داد تا در روی زمین استفاده بنمایند و او را خلق کرد تا آزمایش نماید: سخنم را آغاز می‌کنم. همانطوری که خداوند در قرآن می‌فرماید : من انسان را آفریدم تا مورد آزمایش خویش قرار دهم تا او را با کارهایش خبر کنم. آنهایی که رفتند و شهادت را انتخاب نمودند و جهاد نمودند و از امتحان خدا قبول شدند و به سوی خدا پرواز نمودند ما ماندیم تا این آزمایش را انجام دهیم. و مانند آنهایی که به سوی معشوقشان شتافتند و انجام داده‌اند ما هم مانند آن‌ها بپذیریم و ماهم به سوی معشوق یعنی الله بشتابیم و از این امتحان و آزمایش سرافراز و سر بلندی در بیاییم و مانند آنهایی که فرمان خدا را با جان و دل پذیرفتند و جهاد نمائیم و در راه خدا جان دهیم تا سر افراز و سربلند باشیم که همانند دیگران در راه خدا رفتند (برادران و خواهران راهی را که انتخاب نمودند با شناخت بود راهی است که ملت ما در آن با صدها هزار شهید و صدها هزار معلول داده است. و راهی است که امام ما به ما آموخت که همانا راهی که حسین (ع) به فرزندانش در صحرای کربلا آموخت راهی است که انسان به وسیله آن به تمام آرزوهای خود دست یافته و از این دنیا پر از کثافت را رها ساخته و خود را به معشوق خود و خدای جهان می‌رساند و این راهی که می‌روم راهی است که در آن باید برای استحکام بخشیدن نظام جمهوری اسلام از جان و خون خود مایع گذاشته تا خون خویش را به زمین ریخت تا پرچم اسلام و مسلمین در جهان برپا کرد تا باخون خود مسلمین جهان را از بند مستکبرین رها سازیم اگر من در این راه افتخار شهادت نصیبم شد به تنها آرزوی دیرینه‌ام رسشیدم پس اگر خونی ریخته نشود نهال اسلام و گلهای تازه شکوفه ایران بارور نگردد و حاصل ندهد.

پس باید خون داد تا ... جوان آبیاری شود تا جائیکه دیگران ... پر کنند همانند حسین (ع ) در صحرای کربلا- علی‌اکبر و علی‌اصغر، عباس و قاسم و حبیب ابن مظاهر داد تا پرچم اسلام در سراسر جهان برالفراشته شود و دین اسلام در جهان و گیتی بر افراشته شود. ما می‌رویم با خون خود مردم مستضعفان جهانی را از یوق استعمارگرانشرق و غرب نجات دهیم و ما می‌رویم تا حق این مردم مظلوم جهان را از حلقوم مستکبران بگیریم. همانا که حضرت علی علیه السلام می‌فرماید: که من برای مردم ستمدیده آنقدر ارزش قائلم که آنهایی که حقشان را میخورند حتی از حلقومشان در خواهم آورد و ما می‌رویم تا کربلا و قدس عزیز و بلکه تمام سرزمین جهان را از لوث وجود این سفاکان پاک کنیم و ما می‌رویم و جان و خون خود را می‌دهیم برای اینکه اسلام و قرآن و امام زنده بمانند تا امام با یاری خداوند سبحان و سخنان خود مردم را راهنمایی و بدارتر و جهان خواران را رسواتر نمایند. ای برادر و ای خواهر و برادر به ما چنین آموختند که در راه اسلام باید از زره زره وجودمان بگذریم و فدای اسلام و قرآن سازیم؛ موقعیکه امام حسین (ع) تمام فرزندان و یاران خود را از دست دادند و در صحرای کربلا ماند و خودش یکتنه روبروی دشمنان ایستاد و فریاد برآورد. هل من ناصرا ینصرنی: آیا کسی هست مرا یاری کند. ای امام حسین و ای فرزند زهرا (س) و ای فرزند علی (ع) آنوقت که ما نبودیم در آن میدان نبرد به فرماندئهی شما دربرابر دشمنان بایستیم؛ ولی حالا فریادت را شنیده ایم و لبیک گفته ایم و حالا ما به فرماندهی حسین زمان‌مان در برابر یزیدیان ایستاده‌ایم همانطوریکه شما و همراهانت در برابر یزیدیان زمان خود ایستاده اید و شهادت را افتخار خود می‌دانستی و در آخر هم شهید شدی و حالا ما یزیدیان زمان می‌جنگیم تا خون شما و هم... بوسیله خون فرزندانتان پس از دوره‌های زیاد آبیاری گردد و پرچم شما که همان پرچم اسلام است در جهان برافراشته سازیم و تا مادامی که یزیدیان زمان را از بین نبریم و پرچم شما را در اسلام برپا نسازیم از جا نخواهیم نشست حتی اگر بدن‌های ما را ار از رک و سلول جدا سازند. دست از راحت بر نخواهیم داشت که حالا امت توانست آنوقت نیستند که شما را تنها بگذارند.

 

 سخنانی چند با خانواده‌ام پدر و مادر و برادر و خواهرانم؛ خدمت پدر گرامی و مادر عزیز سلام عرض می‌کنم. بعد از از سلام امید وارم حالتان خوب و خوش بوده باشد مادر عزیزم ای قلب و جیگر کوشه من ای تمام اعضای بدنم می‌دانم که من به شما خیلی رنج داده‌ام. و خیلی شکنجه داده دادم می‌دانم که در نیمه‌های شب برای بزرگ کردن من بی خوابی هایی کشیده‌ای می‌دانم که برای بزرگ کردن من خیلی مشقت کشیده‌ای کوشش کرده ای و می‌دانم ناراحتی برای من کشیدی پس از بزرگ کردن فرزند خود فرزندت را در ... داشت و همچنین اسلام در این موقع به جوانانی مثل من و دیگران نیاز داشت تا به یاری او بشتابند تا اسلام را از بند آزاد کننددر این موقعیت آرزوی فرزندت را را در این موقع و تا آخرین نفس و آرزوی وقت شهادت است برای اینکه این راه را انتخاب نمودم. ولی پدر جان اینکه آنجه به من گفتی انجام ندادم و آنچه را که شمال می‌خواستی کم لطفی نمودم و به دستورهای را که من دادی انجام ندادم و شما را ناراحت نمودم. شما دستوراتی را که می‌دادی را انجام نمی‌دادم و شما را رنج میدادم اما ولی به انچه که به شما رنج دادم مرا ببخشید و از شما معذرت می‌خواهم که به شما مشقت رساندم. ولی به ... از اینکه گذاشتی من به جبهه بروم از شما کمال تشکر را می‌کنم و از شما خیلی تشکر می‌کنم که فرزندی نا اهل را فدای اسلام کردید خیلی خوشخالم و اگر من به به این افتخار نائل آمدم تنها... شهادتم بود. مادر و پدر جان دعا کنید که من در این راه به آرزویم برسم. خدمت برادرانم داداش مجید داداش اسماعیل و قربانعلی سلام می‌رسانم. امیدوارم که حالتان خوب باشد. برادرانم در برابر مشکلات و مشقت‌ها مقاوم باشید در برابر حرف‌های انحرافی با مقاومت بایستید و بعد از رفتن جای برادراتان در جبعهه‌ها پر کنید و آرزو دارم شما برادرانم همیشه پیروز و موفق باشید. و اگر از سوی انجمن اسلامی کمک خواستند کمکی بنمائید و همیشه با انجمن اسلامی و بسیج و طرفداری نمائید. و این انجمن اسلامی و بسیج هستند وکه حافظان خون شهیدان و اسلام هستند و خدا و خدا نکند که کم لطفی کنید و انجمن و بسیج را ناراحت کنید همیشه و در هر کجا هستید بهآنها یاری و همکاری کنید حتی اگر مردم آن‌ها را تنها گذاشتند شما آن‌ها را تنها نگذارید. و پیرویمردم نکنید و همیشه همه کسانی را که حافظان خون شهیدان و اسلام هستند را پشتیبان باشید امیدوارم که شما و برادران موفقرو سربلند باشید. و من سعادت و خوشبختی شما را از خداوند متعال خواهران سنا و محرم سلام میرسانم و بعد از سلام امیدوارم که حال شما و فرزندانتان خوب و خوش باشد و خواهرانم شما آنقدر من ارزش دارید که زینب سلام الله علیعا پیش امام حسین علیه السلام ارزش داشتند خواهران عزیزم فرزندانتان را به گ.نه ای تربیت کنید و تحویل جامعه دهید که آن‌ها فرد مخلص و مومن نزد جامعه تحویل بدهید و دیگران از آن‌ها درس بگیرند و آن‌ها هم به دیگران درس بدهند خواهرانم اگر من بر نگشتم شما دقت و ظیفه برادری که در وجودتان دارید انجام دهید. پدر و مادرم و برادرانم. و خواهرانم اگر خدا خواسته و من برنگردم و از این دنیا رفتم اگر جنازه‌ام پیدا شد مرا در پیش شهید عزیزمان نورالله و محمد و ح ... حسین و رمضان دفن نمایید و اگر جنازه‌ام پیدا نشد نا راحت نباشید زیرا رجائی و با هنر آنطوری شهید شدند و از سوختنشان و به وسیله نشانه هایی که داشتند توانستند تن آن دو را بشناسند که کدام رجائی و کدام با هنر بود و به وسیله ...

 پس جنازه من ناراحت نباشید و از پدر و مادرم و برادرانم و خواهرانم و فامیلانم می‌خواهم که برای من گریه و زاری نکنید و بجای گریه و زاری بر روی شهیدان فاتحه ای بخوانید و در هر شب جمعه دعای کمیل مرا بیاد داشته باشید. و بروم فاتحه ای بخوانید و همچنین بجای گریه و زاری امام را دعا کنید. و از خدا بخواهید امام ما را تا انقلاب مهدی نگه دارد. . دعا کنید که رزمندگان ما پیروز شوند. و در اخر از پدر و مادر و برادران‌ام و خواهرانم و فامیلان و دوستانم که از طرف من رنج و و مشقتی دیدند و حرف بد شنیدند و به جان خودشان مرا ببخشند در ضمن مادر جان شمشیر پر برکتت را به فرزند خودت حلال کن.

 کمی هم در مورده بسیج و انجمن اسلامی و مردم در باره مناافقین صحبت کند و شما را به خدا می‌سپارم. از انجمن اسلامی و بسیج و چه از خواهران و برادرا می‌خواهم در جلسات که خودشان که خودشان برپا می‌کنند حضور به هم برسانند. زیرا این جمع شدن شما خیلی موثر است برای دشمن. زیرا دشمن از شما می‌ترسد منافقین از جمع شدن شما می‌ترسند. آن‌ها از جلسات شما می‌ترسد و از برنامه‌های شما می‌ترسد و از کارهایی که برای اسلام می‌کنید می‌ترسد. پس هرچه بیشتر در جلسات اسلامی باشید و جلسات شما با شکوه تر اجرا گردد دشمن اسلام ناکامتر و ناکام تر خواهد شد. از برادران بزرگتر بسیجیان می‌خواهم که این نوجوانانی که در ده هستند و از آنکه مغزهایشان پر از حرف‌های عوضی شود که نمی‌شود آن‌ها را در انجمن اسلامی و بسیج دعوت کنید و این جوانان را آماده کرده و برای نبرد با آمریکا و شوروی و اسرائیل نمائید.

پیامی نیز برای دانش آموزان ومعلمان عزیز دارم حتما به دانش آموزان بگوئید که ای برادران و ای خواهران دانش آموز و مخلص عزیز رفتن شما در کلاس و حاضر شدن شما در کلاس و درس خواندن شما در کلاس یک نوع مبارزه است با استعمار خارجی و منافقان داخلی. ای برادر و ای خواهر اگر کم لطفی کنید و بی اهمیتی نمائید بدانید که فرزندان سرمایه داران و منافقان و آنهای دیگر که در خط اسلام نیستند و آن‌ها در کوشش هستند و درس می‌خوانند و مغزهایشان و فکرهایشان و اندیشه‌های خود را بالا می‌برند. تا این که ... کمکی کنند به آمریکا. این‌ها درس می‌خوانند برای کمک به آمریکا.

 این‌ها در آینده برای انقلاب اسلام و قرآن و ملت ما خطری بزرگ هستند اگر شما درس خودتان را نخوانید مانند بیسوادی در آینده خواهید شد که وقتی سوال شود نمی‌توانند جواب بدهیم و از اسلام و دین بیخبر می‌شوید و آن وقت هست که شما را و مغز شما را میربایند و به سوی خود می‌کشند و شما را از خدا و اسلام و قرآن دور می‌کنندو انوقت است که اسلام و قران و انقلاب ما را به شکست می‌دهند. و خون صدها هزار شهید پایمال می‌شود. خدا نکند کهخ چنین کاری پیش بیاید .پس وظیفه خیلی سنگین است.

 پس چرا پیامبر و امامن ما به دانش اهمیت زیادی می‌دادند. که م گویند حتی حتی دانش در کنار سرزمین چین باشد را باید بیاموزیم سعی کنید وظیفه خود را به خوبی انجام دهید و آبروی انقلاب ما را در اینده حفظ نمایید و انقلاب مان را به جهان صادر نمائید و برای اینکه این انقلاب فقط برای ملت نیست بلکه این انقلاب مال مستضعفان جهان استع و از معلمان عزیز می‌خواهم که آنهایی ... را با دانش آموران را با اسلام آشنا سازند و انان را با قرآن آشنا سازند و وظیفه ای که معلم دارد مانند وظیف ای است که پدر و مادر نسبت به فرزند خود دارد که فرزند خود را تربیت می‌کنند آن‌ها همچنین وظیفه ایس دارند شما خودتان بهتر می‌دانید

 که چگونه دانش آموزان را تربیت نمایید و آن‌ها را اخلاق اسلامی یاد دهید. پیامیربرایراسلام و اهالی روستای خویش دارم. ای مردم سلحشور و غیور ایران. امت شهید پرور و اهالی روستای چباره پیرو ولی فقیه باشید و هر کجا امام فرمان داد اطاعت کنید و مطیع رهبر باشید که اعتقاد به ولی فقیه به امام زمان ( عج ) می‌باشد پیرو شهیدان باشید و در موقع پیکار با جوانان خودتان را با لباس رزم بپوشانید و بفرستید به میدان نبرد که اسلام و قرآن انقلاب و نهضت حسین احتیاجی به خون این جوانان نیاز ندارد که خدا نکند که از رفتن فرزندانتان به جبهه خودداری نمایید و نگذارید او به جبهه برود و در راه خدا جهاد کند. و با دشمن اسلام نبرد نکند و در موقع فرمان جهاد و مسلمانان و شما فرمان فرمان جهاد را ندهید اگر چنین شود به خدا قسم شما دشمنان اسلام هستیدو دشمنان قرآن و اسلام و نهضت حسین علیه لسلام می‌باشید آیا راضی هستی به ناموس وبرادرت و اسلام تجاوز کنند و شما ساکت باشید و گوشه نشینی را انتخاب نمائید و بگویید به چه مربوط است اگر از مرگ می‌ترسی که هرجا بروی باز مرگ به سراغت میاید و از مرگ دشمنان اسلام میترسند ونه شما مسلمانان پس بیاییم از مرگ فرار نکنیم و چند روز زودتر بمیریم و آنهم اگر کسی در راه خدا کشته شود مرگ شرافت مندانه است و خدا در قرآن می‌فرماید هرکه در راه خدا کشته شود او را اجری اعظیم اعطا خواهیم کرد

پس بشتابید بسوی جبهه‌ها تا دشمنان اسلام را در سطح زمین نابود بسازیم تا بتوانند نسل آینده‌مان با ارامش و آسوده خاطر زندگی کنند ان شاالله خداوند شما را توفیق عنایت فرماید و در کارهایتان آن هم کار برای رضای خدا باشد موفقیت و پیروزی به شما عنایت نماید. ای مردم غیور ایران و اهل روستا در برابر منافقان با تمام قدرت به ایستید و مقاوم باشید که دسیگر این منافقان کور دل راهی بجز نابودی ندارند. این‌ها دیگر گورشان را با دست خودشان کندند بدون اینکه خیال کردن با کشتن مطهری و مفتح بهشتی و 72 تن از یاران امام و شهید محراب مانند مدنی و دستغیب، صدوقی؛ اشرفی اصفهانی. و اگر من بر نگشتم یک نفر را انتخاب کنید تا روزه غذای مرا بگیرد و همچنین به برادر قربانعلی خیری 1000 تومان پول نقد و یک کفش برای من خرید و قیمت آن را نمی‌دانم بدهکارم و همچنین 200 تومان پول قرض الحسنه به حساب من می‌باشد و همچنین به برادر حسینی 6 هزار تومان پول دادم و در بانک رفاه کارگران 400 وو خوردی پول من می‌باشد و همچنین از برادرم حسین خیریو اسماعیل و قربانعلی و فامیلان اکگر از من بخواهی هستند شما پدر جان به آن‌ها بدهید و اگر اگر نمی‌خواهند به وجدان خودشان مرا ببخشند. و در اخر از شما و خانواده‌ام و مردم مسلمان می‌خواهم که در شبل اول قبر مرا تنها نگذارید و کنار قبرم باشید. زیرا که من از تاریکی و فشار قبر در شب اول قبر خیلی حراسانم و سوره قدر را 7 بار در کنار قبرم بخوانید و همچنین سوره توحید را فراموش نکنید و مراسم مرا ساده بگیرید کتابهای مرا که در کمنزل دارم یکمی را به انجمن اسلامی و یکمی را به جبهه ومقداری را به برادرم قربانعلی بدهید و همچنین مقدار پولی به جا ماند خمس پول‌های را که در بانک داشتم بدهید و مقدار دیگر را به جبهه بفرستید در آخر وصیت می‌کنم که تمام پدران شهید وصی و تمام مادران شهید ناظر من هستند و شما پدر و مادرم به جزو آن‌ها هستند ودر آخر شما پدر و مادر جان و برادران عزیزم حسین جان؛ اسماعیل جان و قربانعلی و شما خواهران مهربانم همیشه یاروفادار اسلام باشید و امام را دعا کنید در اخر چند کلمه دعا کنید در اخر چند کلمه دعا می‌کنم امین بگوئید.

بار خدایا! پروردگارا! و معبیودا! ما را به وظیفمان آشنا تر بگردان و از کمی راه کج به راست هدایت فرما و ما را پاسدار و نگهبان و حافظ خون شهیدان قرار بده و ما را سرباز واقعی امام زمان و مطیع و فرمانبردار در وظیف‌مان و پیرو خط امام و همچنین جزو شهیدان بدرو احد و همچنین کربلا مشهور بگردان. امین یا رب العالمین و السلام علیکم و رحمه الله و برکاته.

عسگری خیری

10/8/63

در ضمن از مادر عزیزم و خواهرانم و بخصوص مادرم می‌خواهم در میان مردم و زنان ماتم‌سرایی نکنید در خانه بماند. مادرجان در آخر بدان اگر رفتم و اگر خدا شهادت یاری کرد و بدان تو را و خانواده‌ام و برادر و خواهرانم شفاعت خواهم کرد. این لباس فرم سپاه را به سپاه تحویل بدهید و لباس‌های غیره را به برادرم و دوستانم بدهید. در آخر خدا حافظ همگی‌تان.

والسلام

یار امام باشید تا پیروز باشید.

تاریخ 18/ 12/1363 عسگری خیری

 

 


زندگی نامه

شهيد عسگري خيري­ مير

فرزند: ابراهيم

عسگري خيري­مير فرزند ابراهيم و حكيمه به تاريخ 1344 در روستاي چاري از توابع بابل به دنيا آمد. چون تولدش مصادف بود با شهادت امام حسن عسگري، پدر نامش را عسگري گذاشت. او فرزند ششم و آخرين فرزند آن­ها بود. ابراهيم كشاورز بود و با تلاش شبانه­روزي روي زمين كشاورزي سعي مي­كرد تا معاش خانواده پرجمعيت­اش را فراهم آورد. مادر، حكيمه هرچند خانه­دار بود و مسوول تربيت شش فرزند، امّا هر وقت فرصت مي­كرد، به شوهرش در كار كشاورزي كمك مي­كرد. عسگري پسري بود فعّال و بازي­گوش. با همه شيطنت­ها از پدر و مادرش غافل نبود. او هم دركار كشاورزي و هم در كار خانه به پدر و مادرش كمك مي­كرد. او از همان كودكي به همراه پدر به مسجد مي­رفت و در عزاداري­ها شركت مي­كرد. اگر همزمان با اذان، سفره غذا هم پهن مي­شد، او اول به نماز مي­ايستاد و مي­گفت: «بايد اول نماز خواند و بعد غذا خورد.» عسگري در سنّ 7 سالگي در مدرسه ابتدايي در شهر بابل ثبت­نام كرد. دوران راهنمايي را در مدرسه دهقان (عبدالحميد ديالمه) رفت. انقلاب در همين دوره از زندگي­اش رقم خورد. اعلاميه­هاي امام را كه در مدرسه پخش مي­شد، مي­گرفت و مطالعه مي­كرد و هر جا عكس امام را گير مي­آورد، به منزل مي­برد. مي­گفت: «بايد از امام حمايت كنيم تا اين انقلاب به پيروزي برسد.» خودش هم در پخش اعلاميه­ها سهمي داشت. با پيروزي انقلاب و دستور امام مبني بر تشكيل بسيج، عضو بسيج شد و شب­ها در محل نگهباني مي­داد. او پس از پايان دوره راهنمايي ترك تحصيل كرد.

برادرش، حسين در مورد خصوصيات اخلاقي­اش مي­گويد:

«در بين برادر و خواهرهايم او بيشتر از همه محبوب خانواده بود. مظلوميت خاصي داشت. هر دستوري به او مي­دادي، فوراً انجام مي­داد. به نظم و انضباط اهميت مي­داد. فردي صادق و امانت­دار بود. هر جا كه لازم بود، امر به معروف و نهي از منكر مي­كرد. در مورد حق­النّاس مي­گفت: هرگز حق كسي را ضايع نكنيد كه بازخواست خدايي دارد.»

عسگري كه خودش را مطيع امر رهبري مي­دانست، 15 ساله بود كه از مدرسه رضايت­نامه آورد تا پدر امضا كند و او راهي جبهه­هاي حق عليه باطل شود. پدرش موافقت نكرد و گفت: «سنّ­ات براي رفتن خيلي كم است.» عسگري با دست­كاري شناسنامه­ براي اوّلين بار در سن 15 سالگي به جبهه اعزام شد. پس از رفتنش به خانواده نامه نوشت و خبر سلامتي­اش را به آن­ها داد. او پس از آن بارها به جبهه­ها اعزام شد. از تاريخ 15/9/62 تا 23/12/63 در گردان مسلم جزو گروه ضربت بود و در منطقه هورالهويزه در حال جهاد. در عمليات والفجر 4 زخمي شد و مدتي را در بيمارستان اهواز و تهران بستري بود. پس از بهبودي دوباره عازم جبهه شد. او در آخرين اعزامش در عمليات­ بدر منطقه هورالهويزه شركت كرد و در تاريخ 23/12/63 در اين عمليات به نداي حق لبيك گفت و شربت شهادت نوشيد. 12 سال طول كشيد تا خاك هورالهويزه از او دل بكند و بالاخره سال 75 سال پايان انتظار خانواده­اش بود. در اين سال عسگري به آغوش خانواده بازگشت و در گلزار شهداي روستاي چاري آرام گرفت. روحش شاد.