نام پدر : نورعلی
تاریخ تولد :1336/01/04
تاریخ شهادت : 1382/12/03
محل شهادت : بابلسر

زندگی نامه

                                  *زندگی نامه شهيد قاسم ابراهيمي*

نام پدر: نورعلي

«نورعلي و مولود» در چهارمين روز بهار 1336 چشم به راه تولد فرزندي بودند که نامش را «قاسم» نهادند.

خردسالي­اش در دامان پرعطوفت پدر و مادر خاطره شد.

در هفت سالگي به دبستان «پهلوي» سابق زادگاهش «بابلسر» راه يافت. سپس با پايان دوره راهنمايي، تحصيلاتش را تا مقطع دبيرستان ادامه داد.

در آغازين روزهاي فعاليت­هاي سياسي قبل از انقلاب، قاسم علي­رغم طي دوره سربازي در دوران طاغوت، اعلاميه­هاي امام‌خميني را براي دوستانش در پادگان مي­خواند و آن­ها را به مبارزه عليه ظلم فرا مي­خواند. سپس، با فرمان تاريخي امام‌خميني بر ترك پادگان­ها، به جمع انقلابيون پيوست.

با شروع جنگ تحميلي، جامه رزم را به تن پوشانيد و عزم جهاد كرد.

قاسم با حضور در عمليات والفجر 6 در سال 1362، به اسارت نيروهاي بعثي در آمد، که در پی آن، هفت سال در اردوگاه­هاي عراق به سر برد.

پسر عمويش «مهدي» در اين خصوص نقل مي­كند: «قبل از آغاز عمليات والفجر 6، هنگامي كه داشت نيروها را در دهلران سوار كاميون مي­كرد، او را در آخرين لحظات ديدم كه لباس سپاه به تن داشت. هر چه تأكيد كردم كه بهتر است جامه پاسداري را در بياوري، شايد اسير بشوي، قبول نكرد. با همان شكل رفت و به اسارت در آمد.»

واما «قربان­علي كاظمي» از هم­رزم ديرينش این‌گونه روایت می‌کند: «از لحاظ استقامت در برابر سختي‌ها، براي بچه­ها در اردوگاه اسوه بود و در بدترين شرايط، روحيه خود را از دست نمي­داد. وقتي ما بهانه­جويي مي­كرديم و از بودن عراقي­ها و مشكلات حرف مي­زديم، او با سعه­صدر مي­گفت: اين­ها همه گذرا است؛ ناراحت نباشيد! اين اسارت تمام مي­شود. همان­طور كه اسراي كربلا آزاد شدند، ما هم روزي آزاد مي­شويم. اسارت ما، آخرت ماست و خداوند همه اين­ها را در نظر دارد.»

وي در ادامه، گذري به بُعد ديگري از شخصيت هم‌رزمش می‌زند: «روحيه معنوي بالايي داشت. من اغلب در اردوگاه قدم مي­زدم و با شمردن روزها وقت خود را سپري مي­كردم؛ ولي او اكثر اوقات در حال مناجات و توسل بود. با ديدنش آرامش خاطر به ما دست مي­داد.»

و سرانجام، قاسم در 3/12/1378 به دليل جراحات ناشي از جنگ و ضايعه نخاعي، به جمع ياران سفر كرده­اش پيوست. سپس، با وداع همسرش «زهره ابراهيم­نژاد» و يادگارانش «اميرحسين و فاطمه»، در «امام­زاده ابراهيم» بابلسر آرام گرفت. 


وصیت نامه

                                                * وصیت نامه شهید قاسم ابراهیمی*

                                                           بسم الله الرحمن لرحیم

«و الذین هاجرو فی سبیل الله ثم قتلوا و ماتو لیرزقهم الله رزقاً حسناً و ان الله لهو خیر الرازقین»

((کسانی که در ره خدا هجرت گزیده و در این راه شهید شده و یا مرگشان فرا رسد، همانا از رحمت الهی برخوردارند.)) (قرآن کریم)

خداوندا یاری ام کن که تا بتوانم چکیده ای از یک دریا حرف و درد دلم را برای دوستان و خانواده ام و مردم شهیدپرور و مسلمان ایران بر روی کاغذ بیاورم. خدایا تو می دانی که من جز کوله باری از گناه و نافرمانی از امرت توشه ای دیگر برای آخرت ندارم و با روی سیاه و قلبی سیاه تر پا به میدان جهاد نهادم و به کربلای ایران آمدم و قطره ای از این دریای خروشان رزم آوران طریق حق گشتم تا شاید بتوانم جبران نبودن خود را در کربلای حسین را بنمایم و در کربلای ابن علی ندای حسین زمان و فرزند زهرا نایب امام زمان خمینی عزیز را لبیک گویم و سرباز کوچک او باشم پس خداوندا مرا در این راه یاور باش. همچنان که همواره یاورم بودی. انسان آگاه انسانی که هستی را شناخته و بار مسئولیت بر دوش اوست. انسانی که مکتب اسلام را شناخته و همه ابعاد او را قبول دارد و به آن ایمان آورده و تکامل یافته، به این عقیده می رسد که باید همیشه در تلاطم و جوشش و تلاش باشد و باید برای آزادی و برای احیای ملت اسلام بر علیه فرعونیان زمان قربانی دهد. او بر این باور می رسد که انسان آزاده از زر و زور باید فقط بنده خدا باشد و در راه خدا حرکت کند تا روشنی بخش ---- توده های مردم مستضعف باشد تا در جامعه جز حق حاکم نباشد. از این مردار و شتابم برای یک جهاد بزرگ برای آن است که حق را یاری دهم و حق را جز در سیمای اسلام و اولیاء اش و پیروان صدیق آنها نمی بینم. زندگی در دید من جز دو جبهه حق و باطل چیز دیگری نیست یا باید هابیلی بود و یا باید قابیلی یا باید فرعونی بود و یا باید موسی را یاری کرد یا باید حسینی بود و یا یزیدی و با نگاهی گذرا بر تاریخ زندگی بشر می توان این دو قطب مخالف را تشخیص داد و بعد از شناخت باید تصمیم گرفت، یا حق یا باطل. پس خداوندا ----- نه می توان هزاران هزار نشانه از وجودت را دید و منکر تو شد. چگونه این همه مظلومیت، پاکی و صفا و ایثار و از خودگذشتگی خداجویان را دید و حق را یاری نکرد. چگونه می توان زیبایی ---- حق را دید و بسوی لجن زار پستی و ظلمات باطل رفت و به اسفل السافلین سقوط نمود. معبودا، سپاس بی پایان تو را که ما را با فرستادن انبیا بسوی حق و حقیقت رهنمون داشتی و چه ---- از این والاتر که انسان همواره در راه تو و برای رضای تو یعنی خالقش آن خالق یکتا و بی نیاز و آن کمال مطلق گام بردارد و همیشه حق گویان و حق جویان را یاری دهد و در صف حسین باشد. ای کسانی که پیام مرا می شنوید و ای خداجویان و ای مستضعفین، ای کسانی که همیشه حسین، حسین می گویید و الحق الحق شعارتان است و خمینی عزیز رهبرتان و ای ملت مسلمان و خداجوی ایران، سلام این حقیر را که از اعماق قلبم بر می خیزد، بپذیرید. ای ملت شهیدپرور و ای یاوران مهدی(عج)، امروز شما حساس ترین سال های عمر تاریخ اسلام و بلکه تاریخ بشریت را می گذرانید، امروز شما می روید که انسان و انسانیت و حق و حقیقت و در واقع خدا را به جهانیان بشناسانید. امروز شما می روید که زمینه ساز انقلاب عظیم منجی عالم بشریت مهدی موعود شوید. درود بر شما. درودتان باد که بقول رهبرمان مام عزیز چون شما امتی این چنین شجاع و با ایمان و شهیدپرور در صدر اسلام هم وجود نداشت و رسول الله هم از همچون مردمی شهادت طلب محروم بود. ای رهبران خط سرخ شهادت، شما تحت لوای مکتب پربار اسلام و در پناه خداوند بزرگ و پیروی از ولایت فقیه و اجرای فرامین پیامبر گونه امام عزیز پشت ابرمستکبران و کافران و ظالمان را به خاک ذلت رسانید. مخصوصاً پوزه امپریالیسم جهانخوار آمریکای خبیث و شوروی اشغالگر و متجاوز را با آن شعار توخالی و بی محتوایش یعنی دفاع از طبقه محروم و کارگر را که سال هاست بخود اختصاص داده است. و اما خواست حقیر از شما ملت قهرمان این است که همچنان که تا به حال در صحنه بودید و انقلاب را با خون خود به اینجا رساندید باز هم در این راه کوشش و مجاهده کنید و گوش به فرمان پیر جماران این انسان ذوب شده در اسلام و این اسوه و این قلب تپنده مستضعفین جهان باشید و ناخدای کشتی این امت را یاور باشید تا از دست دزدان دریایی در امان باشید.

دوستان و برادران عزیز درخواست من از شما و وصیت من بر شما این است که راه حسین را دنبال کنید. همیشه طرفدار مظلوم و دشمن ظالم باشید. ----- سازش نکنید که آنها همیشه از پشت خنجر می زنند. از مسئله جنگ و جهاد غافل نمانید و نگذارید که سنگر جبهه ---- خالی بماند. انشاءالله هر چه زودتر این جنگ به نفع ما به پایان می رسد و صدام و صدامیان نابود خواهند شد.

برادران عزیزم، یکی از آرزوهای من این بود که در پیکار علیه اشغالگران قدس شرکت می کردم ولی نوکر حلقه بگوش صهیونیست ها، صدام، این آرزو را در دل هزاران نفر از عاشقان قدس گذاشت و خوشا به حال شما و دیگر رزمندگانی که در حمله بزرگ برای فتح بیت المقدس حضور دارید و صهیونیست های کثیف و نژاد پرست را از خاک فلسطین بیرون می کنید. آرزوی ملت محروم فلسطین و مسلمین جهانی و مخصوصاً ملت انقلابی ایران را برآورده می کنید.

دوستان فداکار و باوفا یکی از خصوصیات انقلاب اسلامی مان جهانی بودن آن است. این یکی از مهم ترین ابعاد انقلاب است چون اسلام حد و مرز جغرافیایی نمی شناسد و دینی است جهانی. امروز تمامی مردم جهان چشم به انقلاب ما دوخته اند و نهضت های آزادی بخش جهان امید به پیروزی ما بر دشمنان داخلی و خارجی ما بسته اند و منتظر کمک و یاری ما هستند. انشاءالله بعد از پیروزی بر بعثیان نوبت کمک به مردم محروم جهان می رسد تا تمام مردم هدف های انقلاب اسلامی ما را بفهمند. چون زمینه سازی انقلاب مهدی(عج) چیزی نیست جز آمادگی ذهن مردم جهان و این میسر نمی گردد جز با شناساندن چهره واقعی اسلام و این وظیفه بیشتر به عهده دولتمردان و نمایندگان مجلس و مبلغین و سفارتخانه های ایران در خارج و دانشجویان متعهد و انقلابی و پیرو خط امام در خارج از کشور است که امید است در این کار هر چه بیشتر تلاش کنند. ولی شما برادرانی که در داخل کشور هستید باید تا می توانید در راه شناخت هر چه بیشتر اسلام کوشش کنید تا هم خود آگاه تر به مسائل اسلام شوید و هم دیگران را به مکتب انسان ساز اسلام آشنا کنید. همچنین همیشه گوش به فرمان امام عزیز رهبر بزرگ انقلاب خمینی بت شکن باشید.

پدر و مادر عزیزم، می دانم که از دست دادن من برایتان خیلی مشکل است، مخصوصاً برای تو مادر خوبم. این را رفقای نزدیکم و کسانی که از نزدیک ما را می شناسند، می دانند که من چقدر دوستت می دارم. خدا بهتر از همه می داند که ما چقدر همدیگر را دوست می داشتیم. مادرم، هرگز فداکاری ها و زحمات و سختی هایی که در راه رشد و تربیت من و برادرها و خواهرهایم کشیدی فراموش نمی شود. و از یاد نخواهد رفت که در این راه چه لطماتی بر جسم و روحت وارد آمد و سلامت جسمانی خود را از دست دادی. به خدا قسم مادر من شرمنده ام از اینکه نتوانسته ام حتی کوچکترین خدمتی به تو نمایم. مادرم، مرا ببخش. عزیزتر از جانم مرا ببخش، ای سنگ صبور من، مرا ببخش و شیرت را حلالم کن. مادرم از تو می خواهم که مرگ مرا تحمل نمایی و زیاد گریه نکنی و برایم ناراحت نباشی. چون ناراحتی تو روحم را می آزارد. و تو خود می دانی که من چقدر ناراحت می شدم از ناراحتی درد پایت و چقدر زجر می کشیدم از این که از دستم کاری برای درمان مریضی ات بر نمی آمد چون ما مستضعفیم. مادر، این را نه برای آن می گویم که مردم برای ما ترحم کنند، این را برای آن می گویم که با تمام وجودم از مستکبران و سرمایه داران و خونخواران زالو صفت بیزار هستم و می خواهم این تنفر را به همه مردم ----- انتقال دهم تا آنها که نمی دانند، بدانند که سرچشمه همه فسادهایی که از فقر ناشی می شود، از این دسته حیوانات انسان نما است.

مادر عزیزم، از خداوند بخواه که مردنم در جبهه را به عنوان شهادت قبول کند و اگر مورد رضای خداوند رحمان واقع شدم، من این را مدیون تو می دانم چون این تو بودی که از کودکی آوای رسای مظلومیت حسین را زینب وار در گوشم نجوا نمودی و مهر حسین بن علی(ع) آقا و سرور شهیدان را در دلم نهادی. این تو بودی که از کودکی دستان کوچکم را در دست پینه بسته ات می گرفتی و مرا به مجلس عزاداری سید مظلومان امام حسین علیه السلام می بردی تا اینکه رفته رفته عشق حسین در دلم ریشه دواند و الان که این سطور را دارم می نویسم روز تاسوعا است و این عشق در دلم به آن حدی رسیده است که دیگر نمی توانم لحظه ای در لبیک گفتن به صدای "هل من ناصر ینصرنی" حسین درنگ نمایم. مادر گریه تو و دیگر عاشقان حسین برای مظلومیت حسین و اهل بیتش چنان نفرت و خشمی در دل من نسبت به کافران و ظالمان و منافقان انداخت که تحمل ظلم برایم غیر ممکن است و با بودن ظالم و ظلم آرامش و سکوت را بر خود حرام می دانم. مادرم، بار دیگر در این روز (تاسوعا) از تو می خواهم که مرا ببخشی. مادر، الان بلندگو دارد در این کوهستان مرثیه حسین را می خواند و من بر بالای تپه ای تنها نشسته ام و می گویم ای کاش تو هم اینجا بودی و با هم برای حسین و علی اصغر می گریستیم.

مادر تو را به حسین علیه السلام قسم می دهم که برای من زیاد گریه نکنی بلکه برای حضرت قاسم ابن حسن گریه کنی. مادر دلم نمی خواهد وصیت نامه ام را تمام کنم ولی مادر دیگر وقت نمانده، ممکن است که هر لحظه ما را به دشت کربلای ایران ببرند. مادر دست و پایت را از راه دور می بوسم و از مادران شهید داده و دیگر مادران می خواهم که بعد از مرگم تو را تنها نگذارند و قبلا از آنها تشکر می کنم.

خداحافظ مادر عزیزم.

پدر و برادر عزیزم، می دانم که شما از آن دسته از آدم های فرصت طلب و مادی نیستید که از نام خانواده شهید استفاده نادرست نمایید چون این مطلب را بارها از شما شنیده ام، که اظهار تأسف و ناراحتی از بعضی از این اعمال نادرست می کردید. من به وجود شما افتخار می کنم که این چنین از مقام و مادی پرستی بدور هستید و به خاطر خدا و رضای او کار می کنید.

خواهران عزیزم، درخواست و پیام من به شما مثل همه شهدای انقلاب و اسلام این است که زینب وار زندگی کنید و هرگز آرمان شهیدان فراموش تان نشود و حجاب را که کوبنده تر از خون من است، افتخار خود بدانید و صبور و بردبار و گوش به امر امام عزیز باشید. خدا یار و یاور همه تان باشد.

خمینی خمینی ما اهل کوفه نیستیم حسین تنها بماند.

مگر امت بمیرد، حسین تنها بماند.     

                                                                                                           «والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته»

                                             «9 محرم 1403 برابر با 5/8/1361، قاسم ابراهیمی»

************************************************