*زندگی نامه شهید عبدالعلي خنكجام*
نام پدر: اصغر
من «بماني» هستم؛ مادر «عبدالعلي». او پنج روز از شهريور 1345 گذشته بود که در روستاي «جوربند» بهشهر به دنيا آمد. پدرش «اصغر»، مرد افتاده و ساكتي بود. ما از لحاظ اقتصادي، وضعيت خوبي نداشتيم.
شش فرزند داشتيم که عبدالعلی آخرین شان بود.
عبدالعلي علاقه زيادي به طراحي داشت و هرچه را كه ميديد، سريع طرحش را ميكشيد.[1] پ
سرم تا مقطع ديپلم درس خواند. همیشه نیز، از كسب علم و دانايي لذت ميبرد.
عبدالعلي اهل قرآن و نماز بود. در سرماي زمستان بلند ميشد و وضو ميگرفت و نماز شب ميخواند. مقيّد به انجام واجبات و ترك محرمات بود. حتی در سن و سال پایین، در نماز جماعت مسجد حاضر میشد. ايّام محرم و ماه مبارك رمضان نیز، در مسجد شرکت کرده، مداحي ميكرد.
از لحاظ ادب و مهرباني، الگوي برادر و خواهر بزرگترش محسوب ميشد. او به من و پدرش نیز احترام میگذاشت.
وقتي صداي انقلاب را شنيد، به صف انقلابي مردم پيوست و در راهپيمائيها شركت كرد.
پس از تشکیل بسیج نیز، فعّاليتش را در پايگاه مقاومت «زيروان» ادامه داد. پسرم قدرت بدني بالايي داشت. همين امر باعث شد جانشين فرمانده پايگاه محل باشد.
با شروع جنگ تحميلي، به او ميگفتم: جبهه نرو! ميگفت: من با بقيه جواناني كه به جبهه ميروند، چه فرقي دارم. مگر خون من رنگينتر است. آنها ميروند و به آرزويشان که شهادت است، ميرسند. من اينجا بمانم چه كار كنم؟! با همين تفكر بود كه او به عنوان امدادگر، در عملياتهاي قائم آل محمد، فتح 2 و بدر حضور پیدا کرد. اولين باري كه ميخواست به جبهه برود، گفت: وقتي جبهه نيرو ميخواهد و امام واجب كرده است، نرفتن ما گناه است. اگر مُرديم، مثل اين است كه نماز نخوانديم.
عبدالعليِ من كه با عشق بزرگش كرده بودم و فكر ميكردم روزي عصاي دست پيريام ميشود، در آخرين اعزامش به منطقه مهران در عمليات كربلاي 1 شركت كرد. او در همين عمليات در سال 1365 از ناحيه سر و پا، مجروح و به علت شدّت جراحات، به شهادت رسيد. پسرم 22 روز بعد از شهادت، در گلزار شهداي روستاي زادگاهش به خاك سپرده شد.
به گفته همرزمش، «موقع خداحافظی در آخرین اعزام به او گفتم: مسئولیتت سنگین است. مراقب خودت باش! گفت: من مواظب خودم هستم. اگر شهید شدم، بدانید ما رفتیم تا راه انبیا را ادامه بدهیم؛ همانطور که امامحسین(ع) برای هدفش به شهادت رسید. اگر هم زنده برگشتم، باز برای دفاع از انقلاب مبارزه میکنم.»
[1] . نقاشيهاي زيادي از او به يادگار مانده است.