عليرضا خليلي
فرزند: محمدحسين
اول اسفند 1335 روز خوبي براي خانواده محمدحسين و همسرش بود. در اين روز چشم به راه آمدن بهار زندگيشان بودند. كودكي در اين روز چشم به جهان گشود كه نامش را عليرضا گذاشتند. عليرضا در كنار پدر و مادري معلم، اهل دين و ديانت روزهاي شيريني را پشت سر گذاشت و به سرعت رشد كرد. دوران تحصيلات را با موفقيت گذراند و در رشتهي فني ديپلم گرفت.
او در روزهاي انقلاب از مبارزين سرسخت رژيم پهلوي بود. يك بار به خاطر پخش اعلاميه دستگير و زنداني شد. او يك سال پس از انقلاب با همسرش زهرا جليليان ازدواج كرد. حاصل اين ازدواج سه فرزند بود به نامهاي فاطمه، ابوالحسن و حسين.
برادرش، محمد ميگويد:
«امانتدار بود و وقتشناس. در جلسات مذهبي به موقع حاضر ميشد. رازدار و محرم اسرار دوستان و ديگران. هرگز نديدم نماز جماعت و جمعهاش ترك شود. حتّي نماز صبحاش را هم در مسجد گلشن يا مسجد محدثين به جماعت ميخواند. انس خاصي با قرآن داشت و كتابهاي شهيد مطهري و نهجالباغه را مطالعه ميكرد.»
برادر ديگرش، نصرالله ميگويد:
«برادرم نسبت به حقالنّاس بسيار حساس بود و اگر بدهي داشت، سريع آن را ميپرداخت. هرگز مال حرام به خانه نميآورد و با اين امر مبارزه ميكرد. عشق خاصي به عزاي امام حسين داشت و در ماه محرم پاي ثابت زنجيرزني و سينهزني بود. ايشان در دوران جنگ در بنياد مهاجرين جنگ تحميلي فعاليت داشت.»
عليرضا 1/5/64 به عضويت سپاه درآمد. او كه از همان آغاز جنگ در جبههها حضور داشت، از تاريخ 29/12/64 تا 6/2/65 مسوول محور عمليات تيپ مهندسي كوثر بود و مدتي هم به عنوان مسوول راهسازي براي احداث پل بر روي بهمنشير حضور داشت.
برادرش، اكبر ميگويد:
«سال 54 خواب عجيبي ديد. خواب ديد 4 فرشته او را از يك كوچهي تنگ و تاريك به سمت آسمان ميبرند. از آن شب به بعد، كمكم دچار يك تحول عظيم شد. از لحاظ عاطفي بسيار مهربان و رئوف بود و داشتن فرزند دختر را از نعمتهاي بزرگ خداوند ميدانست.»
عليرضا پس از بارها اعزام، 6/2/65 در جادهي آبادان بر اثر تصادف ضربه مغزي شد و نداي حق را لبيك گفت و يك هفته پس از شهادت در آرامگاه معتمدي بابل به خاك سپرده شد.