نام پدر : محمدحسن
تاریخ تولد :1335/12/01
تاریخ شهادت : 1365/02/06
محل شهادت : جاده آبادان

وصیت نامه

*وصیتنامه شهید علیرضا خلیلی*

 

بنام الله هادی انسان گمراه

با سلام و درود به پیشگاه مقدس حضرت حجه ابن الحسن العسکری مولا بقیه الله (عج) و با سلام و درود به محضر مبارک خمینی کبیر و با تهنیت به ارواح طیبه شهدا برادران خواستم دراین نگارش نکات مهمی از قرآن را یادآور شوم باشد تا به تبرک این آیات خدای از سر تقصیرات این حقیر درگذرد، و حتماً برای برادران بازگو نمائید. در قرآن مجید واژه مرگ در سه مورد بکار رفته است:

1- مرگ پیش از حیات انسان شما مردگانی بودید که خداوند شما را زنده ساخت، سوره بقره آیه 28، که در آن به مرگ نسبی دوران خاک زیستی انسان اشاره شد.

2- زندگی فاسد و فساد انگیز و زندگی تباه گرانه انسانهای هدف اینگونه افراد مردگانی متحرک هستند که از حیات ملکوتی بی بهره اند و شعور و فهم نداشته که چه هنگامی برانگیخته می شوند، سوره نحل آیه 21، و هرگز زندگان بر عقل و ایمان و علم و تقوای با مردگان جهل غفلت و ذلت و عصیان با هم یکسان نیستند، سوره فاطر آیه 22، که در این آیه زندگی براساس آگاهی و فضیلت و ایمان حیات و مردم بافضیلت و آگاه و مومن زنده نامیده شده و زندگی براساس جهل و رذالت و مردم جاهل و رذل و بی ایمان مرده شناخته
گردیده اند.

3- مرگ طبیعی هر کجا که باشید اگرچه در برجای بسیار کم و یا کاخهای برافراشته و استوار مرگ گریبان شما را خواهد گرفت و از آن راه گریز نخواهید داشت، سوره نساء آیه 78، ای پیامبر بگو سرانجام مرگی که از آن می گریزید و می کوشید تا گریبان خود را از چنگال آن رها سازید و یا حلقومتان را در زیر انگشتان آن قرار ندهید حتماً به سراغ شما خواهد آمد و پس از مرگ به سوی خدائیکه دانای پیدا و نهان است باز می گردید و شما را به آنچه از نیک یا بد انجام داده اید آگاه می سازد سوره جمعه آیه 8، و در این آیه آنچه مسلم است این است که انسان به هیچ عنوان از مرگ خلاصی ندارد و خدا کند که مرگ همه ما در راه خدا و با رضایت او باشد (ربنا افرغ علینا صبر او یثبت اقدامنا و نصرنا علی القوم الکافرین) باشد که خداوند عیوب همه نادمین را بپوشاند و با فضل و کرم خود با آن کسانی که به سوی او در دنیا باز می گردند رفتار نمائید و مرگ آنان را در رضایت خود قرار دهد.


زندگی نامه

علي­رضا خليلي

فرزند: محمدحسين

اول اسفند 1335 روز خوبي براي خانواده محمدحسين و همسرش بود. در اين روز  چشم به راه آمدن بهار زندگي­شان بودند. كودكي در اين روز چشم به جهان گشود كه نامش را علي­رضا گذاشتند. علي­رضا در كنار پدر و مادري معلم، اهل دين و ديانت روزهاي شيريني را پشت سر گذاشت و به سرعت رشد كرد. دوران تحصيلات را با موفقيت گذراند و در رشته­ي فني ديپلم گرفت.

او در روزهاي انقلاب از مبارزين سرسخت رژيم پهلوي بود. يك بار به خاطر پخش اعلاميه دستگير و زنداني شد. او يك سال پس از انقلاب با همسرش زهرا جليليان ازدواج كرد. حاصل اين ازدواج سه فرزند بود به نام­هاي فاطمه، ابوالحسن و حسين.

برادرش، محمد مي­گويد:‌

«امانت­دار بود و وقت­شناس. در جلسات مذهبي به موقع حاضر مي­شد. رازدار و محرم اسرار دوستان و ديگران. هرگز نديدم نماز جماعت و جمعه­اش ترك شود. حتّي نماز صبح­اش را هم در مسجد گلشن يا مسجد محدثين به جماعت مي­خواند. انس خاصي با قرآن داشت و كتاب­هاي شهيد مطهري و نهج­الباغه را مطالعه مي­كرد.»

برادر ديگرش، نصرالله مي­گويد:‌

«برادرم نسبت به حق­النّاس بسيار حساس بود و اگر بدهي داشت، سريع آن را مي­پرداخت. هرگز مال حرام به خانه نمي­آورد و با اين امر مبارزه مي­كرد. عشق خاصي به عزاي امام حسين داشت و در ماه محرم پاي ثابت زنجيرزني و سينه­زني بود. ايشان در دوران جنگ در بنياد مهاجرين جنگ تحميلي فعاليت داشت.»

علي­رضا 1/5/64 به عضويت سپاه درآمد. او كه از همان آغاز جنگ در جبهه­ها حضور داشت، از تاريخ 29/12/64 تا 6/2/65 مسوول محور عمليات تيپ مهندسي كوثر بود و مدتي هم به عنوان مسوول راه­سازي براي احداث پل بر روي بهمن­شير حضور داشت.

برادرش، اكبر مي­گويد:‌

«سال 54 خواب عجيبي ديد. خواب ديد 4 فرشته او را از يك كوچه­ي تنگ و تاريك به سمت آسمان مي­برند. از آن شب به بعد، كم­كم دچار يك تحول عظيم شد. از لحاظ عاطفي بسيار مهربان و رئوف بود و داشتن فرزند دختر را از نعمت­هاي بزرگ خداوند مي­دانست.»

علي­رضا پس از بارها اعزام، 6/2/65 در جاده­ي آبادان بر اثر تصادف ضربه مغزي شد و نداي حق را لبيك گفت و يك هفته پس از شهادت در آرامگاه معتمدي بابل به خاك سپرده شد.