نام پدر : علی اصغر
تاریخ تولد :1340/08/05
تاریخ شهادت : 1361/09/10
محل شهادت : زبیدات عراق

زندگی نامه

 

                                          *زندگی نامه شهید نادر خضری*

 

نام پدر: علی‌اصغر

نامش «نادر» بود و اوّلین نورچشمی زندگی «علی‌اصغر و صدیقه»، که در 5 آبان 1340 به دنیا آمد؛ کودکی برخاسته از دامان پدر و مادری متدیّن در آمل.

دوره ابتدائی نادر، در دبستان «سعدی» زادگاهش سپری شد. او پس از طی مقطع راهنمایی، دانش‌آموز پایه سوم مقطع متوسطه بود که به دلیل عزیمت به جبهه، ترک تحصیل کرد.

اوقات فراغت نادر، علاوه بر انجام ورزش بسکتبال و کوهنوردی، کار در مغازه شیشه‌بُری بود تا کمک‌حال خانواده باشد.

مادر درمورد خصوصیات اخلاقی فرزندش می گوید: «قرآن را به خوبی تلاوت می کرد و دستی در تفسیر داشت. آن قدر به دعای کمیل اهمیت می دادکه شبهای جمعه مرا هم سوار موتور می کرد و با خود به مراسم دعا می برد. شجاع بود و در وفای به عهد زبانزد بود.»

صدای پای انقلاب که به گوش رسید، او نیز همگام با دیگر انقلابیون، به صفوف تظاهرات‌کنندگان ضد رژیم پیوست و فریاد تظلّم سر داد.

او در سال 1359 با پوشیدن لباس بسیجی، به عنوان تک‌تیرانداز گردان رزمی لشکر 25 کربلا عازم جبهه نبرد با دشمن شد.

او بعد از پوشیدن جامه پاسداری در سال 1360، به سِمَت محافظ «آیت‌الله حسن‌زاده آملی» منصوب شد.

از 19 اسفند همین سال (1360)، به مدت دو ماه، در کِسوت راننده تانک واحد زرهی لشکر 25 کربلا، عازم منطقه عملیاتی شد.

پدرش می‌گوید: «پس از انقلاب از طرف کمیته برای جلوگیری از قاچاق چوب، او بیشتر وقت خود را در جنگل می‌گذراند. چند بار کتک هم خورد، اما تسلیم نشد. او به‌قدری سماجت می‌کرد که حتی در عملیات فتح‌المبین، یک تانک عراقی را که وسط صحنه درگیری، توسط عراقی‌ها جا مانده بود و آن‌ها تلاش می‌کردند دوباره آن را به دست بیاورند، برای نیروهای خودی به غنیمت گرفت.»

عملیات محرم، کردستان، بازی‌دراز، سنندج و سَرپل‌ذهاب، از جمله میادین حضور نادر به شمار می‌رود.

او در سِمَت فرماندهی گروهان در طرح جنگل نیز، خدمات ارزنده‌ای از خود به یادگار گذاشت. حتّی یک‌بار از ناحیه پای راست مجروح شد.

و در نهایت، نادر در 10/9/1361 در منطقه عین‌خوش، به درجه رفیع شهادت نائل آمد و با بدرقه اهالی آمل، در «امام‌زاده ابراهیم» این شهر به خاک سپرده شد.  

 


وصیت نامه

                                         *وصيت­نامه شهيد نادر خضري*

 

                                                          بسم الله الرحمن الرحيم

به خانواده­هاي شهدا بگوييد كه خميني در سوگ عزيزان شماست. (امام خميني)

خدا جان و مال اهل ايمان را به بهاي بهشت خريداري كرده آن­هايي كه در راه خدا كارزار مي­كنند پس مي­كشند و كشته مي­شوند.

به نام الله پاسدار حرمت خون شهيدان  و سلام بر مهدي اين مصلح جهان و درود بر امام امت واعامل روح عزيز

بار خدايا! تو شاهد باش كه اين راه را آگاهانه انتخاب كرده­ام و فقط در جهت رضاي تو در اين راه گام نهاده­ام و چگونه تحمل آن را خواهم كرد كه دشمن بيگانه به جان و مال و ناموس ما تجاوز نمايد و ما نظاره­گر اين عمل باشيم. خير! تا زماني كه ما سروري و صاحبي چون مهدي و رهبري چون خميني داريم، هرگز به ظلمي تن در نخواهيم داد زيرا وعده خدا حق است.

همانا حزب خدا هميشه پيروز است و ماديون و ابرقلدران رو به زوال و نابودي­اند.

كساني كه كافر شده­اند، چنان مپنداريد اين مهلتي كه به آن­ها مي­دهيم به سود و خير آن­هاست هر آن­چه مهلت­شان مي­دهيم تا گناهان­شان بيشتر گردد و آن­ها عذابي دردناك و خفت­انگيز دارند. همانا كه سخن خدا در مورد اين گروه از ملحدان حق است اما آنان در كفر و نفاق خود باقي خواهند ماند زيرا دنيا آنان را كور كرده است.

پدر و مادر عزيزم! مي­دانم كه از دست دادن فرزند براي شما سخت است. ولي اين را بدانيد كه ما امانتي بوديم پيش شما كه دير يا زود مي­بايست به نزد او برگرديم. حال كه بدن­هاي ما براي مردن آفريده شده، چه بهتر كه اين مرگ در راه خدا باشد. پدر و مادر عزيزم! از اين­كه زحمت­هايي براي شما ايجاد كردم، اميدوارم كه مرا ببخشيد و از گناهان من درگذريد.

مادر مهربانم! مي­دانم كه بهشت جايگاه چون شما مادراني است كه امانت خدا را در راه او و براي او پرورش داده­ايد و نگذاشته­ايد به انحراف كشيده شوند و ما مديون مادراني هستيم و اميدواريم كه شما اي مادر مهربان بتوانيد با آن ايمان مستحكم و صبر زينب­گونه خود آن­چنان الگويي باشيد كه همه از شما درس گيرند. إن­شاءالله

كه شفيع ما در آخرت شما مادران كه به راستي بهشت زير پاي مادران است، باشيد. تنها خواهشي كه از شما دارم اين است برايم گريه نكنيد زيرا گريه اجرم را از بين مي­برد. از كليه دوستان و فاميل­ها خواهانم كه امام امت را اين اسطوره صبر و مقاومت در مقابل كفر و الحاد را تنها نگذاريد و همه در حفظ خط او كه همان خط ولايت فقيه مي­باشد، حركت نموده و تا پاي جان جهت به ثمر رسانيدن اين انقلاب خون­بار تلاش نماييد و اميدوارم كه همه صبر را پيشه خود كنيم چون خداوند با صابران است.

چند سخني با پدر عزيزم:

پدرم! آيا افتخار نمي­كني كه دو فرزندت، دو پشتوانه­ات را از ميان آن همه نيرنگ­ها و تباهي­ها به راهي درست كه خدا و رسول و دوستدار يك همچين راهي هستند مخلصانه و با خاطري آسوده براي پايداري از دين حق فرستادي تاخون­مان قوتي باشد براي اين انقلاب. من اطمينان دارم كه من و ديگر شهداي اسلام هم عقيده­ايم كه همانا زندگي و حيات­مان بايد در راه جهاد، عقيده­مان عقيده جهادمان ختم گردد. درود خدا و رسول او بر تو پدر بزرگوارم و تمامي خانواده­هاي شهدا كه همچنين هديه­هايي كم­ارزش براي شما و پرارزش براي خدا را تحويل احد يكتا نموده­ايد. إن­شاءالله كه خون كم­بهاي­مان بتواند ثمره­اي باشد براي شركت درآوردن كساني كه هنوز به اين انقلاب خون­بار به چشم بي­تفاوتي مي­نگرند.

در آخر، دست خواهرانم را مي­بوسم و از آنان مي­خواهم كه همواره دنباله­روي امام روحانيت باشند و همچنين در برابر دوستان حق مهربان و در برابر دشمنان خدا چون شيري غرّان باشد.

                                                                                                                                   والسلام.