نام پدر : اباذر
تاریخ تولد :1345/09/07
تاریخ شهادت : 1366/12/25
محل شهادت : خرمال

وصیت نامه

 *توصیه نامه شهید ابراهیم اسدی*

 

به شما توصیه می کنم که همیشه و درهمه جا پیرو ولایت فقیه باشید و از روحانیت متعهد پیروی کنید. دلبسته مال دنیا نباشید و به همنوع خود همیشه یاری رسانید. نماز اول وقت را فراموش نکنید و در محافل مذهبی و نماز جمعه و جماعات شرکت کنید. با قرآن مانوس باشید و سیره ائمه را سرلوحه زندگی خود قرار دهید. از خواهرانم می خواهم که حجاب خود را رعایت کنند و حضرت زهرا(س) را الگوی خود قرار دهند.


زندگی نامه

شهید «ابراهیم اسدی»

نام پدر: اباذر

سال 1345 در روستای «بُنه کنار» فریدونکنار و در کاشانه «اباذر و طاهره» قدم به هستی نهاد. «ابراهیم» با مهر مادرانه طاهره و سخت‌کوشی اباذر قد کشید و کودکی کرد.

از همان خردسالی، بارقه‌های مذهبی در وجودش تبلور پیدا کرد. به‌گونه‌ای که وضو می‌گرفت و به همراه پدر به مسجد می‌رفت. تحصیلات ابتدائی‌اش در دبستان «شهیدان رضایی» فعلی روستا سپری شد. سپس، برای گذراندن مقطع راهنمائی به فریدونکنار رفت.

 مادر می‌گوید: «او علاقه خاصی به مدرسه داشت و همیشه به‌موقع سر کلاس حاضر بود؛ ولی به علت شرکت در نبرد حق علیه باطل، تا کلاس دوم راهنمائی درسش را خواند و بعد ترک تحصیل کرد.»

ابراهیم برای این‌که بتواند باری از دوش پدر بر دارد، بعد از تعطیل شدن از مدرسه، همراه او به سرِ زمین می رفت و در امور کشاورزی، به او کمک می‌کرد. برادرش «یوسف»، در باب رعایت حق‌الناس، این‌گونه از او یاد می‌کند: «از زمانی که او معرفت حاصل کرد و خودش را شناخت، حق دیگران را ضایع نمی‌کرد. آنچه را که متعلق به خودش بود، خیلی دوست می‌داشت؛ ولی به مال دیگران تعدی نمی‌کرد. ما زمین کشاورزی نداشتیم و زمین مردم را برای زراعت، اجاره می‌گرفتیم. بنابراین، هنگام تقسیم محصول می‌گفت: به طریقی تقسیم کنیم که حق دیگری ضایع نشود.»

 طاهره از بخشندگی فرزندش می‌گوید: «وقتی که در جبهه بود، با پس‌انداز حقوقش، برای بچه‌های هم‌رزم خود پوتین و زیرپوش می‌خرید و از نظر مالی کمک‌شان می‌کرد.»

این فرزند نیک‌سیرت وطن، پیوسته در انجام واجبات و ترک محرمات، کوشا بود و تلاوت قرآن نیز، از اهم کارهایش به شمار می‌رفت.

«ولی نعمتی» از تقیّدات هم‌رزم شهیدش، این‌چنین روایت می‌کند: «از نظر معنوی، زبانزد خاص و عام بود. ما را هم به دعا کردن تشویق می‌نمود. این‌ها چند نفر بودند که برای خواندن نماز شب، بین خودشان رمزی داشتند که هر وقت هنگام نماز شب می‌شد، دست را به صورت‌شان می کشیدند و به پشت مقر می‌رفتند و به عبادت مشغول می‌شدند.»

یکی از خصیصه‌های ابراهیم، عدم دلبستگی به مادیات بود. او موتورش را فروخت و هزینه‌اش را صرف زمین فوتبال کرد تا به قول خودش، «جوانان در کوچه و خیابان سرگردان نباشند».

مادر از فعالیت‌های انقلابی ابراهیم، چنین می‌گوید: «شب‌ها بعد از شام، با صورت نقاب‌زده و سطل رنگ بیرون می‌رفت و روی دیوارها شعار مرگ بر شاه می‌نوشت.»

این مبارز انقلابی در سال 1362، با به تن کردن جامه بسیجی، عازم مناطق شلمچه، مریوان، ارومیه، حلبچه و.... شد.

او برای مدتی، به دلیل جراحات ناشی از حملات دشمن، در بیمارستان بستری بود؛ اما بعد از بهبودی، دوباره به منطقه برمی‌گشت.

«اختر حسینی» از همسرش چنین یاد می‌کند: «بسیار به نظم اهمیت می‌داد. به نظافت و آراستگی ظاهرش هم همین‌طور. در لباس پوشیدن وسواس به خرج می‌داد و خوش‌لباس بود.»

ابراهیم، مدتی در سمت معاونت گروهان یک گردان علی‌بن‌ابیطالب نقش‌آفرینی کرد.

ابراهیم عزیز، سرانجام در 27 اسفند 1366، در عملیات والفجر 10 در منطقه خُرمال، شربت شهادت را نوشید و با تشییع اهالی شهر تا گلستان شهدای زادگاهش بدرقه شد؛ جایی‌که تنها میعادگاه او با پدر شهیدش است.