نام پدر : علی اصغر
تاریخ تولد :1339/07/01
تاریخ شهادت : 1366/03/31
محل شهادت : بانه

زندگی نامه

شهيد «متين ­الله خزايي پول»

نام پدر: علي­ اصغر

در سال 1339، نوزادي در كاشانه «علي­ اصغر و آمنه»، چشم به دنيا باز كرد، که نامش را «متين­ الله» نهادند. زوج زحمتكش كشاورزي كه در روستاي «پول» از توابع بخش «كجور» در نوشهر، روزگار مي‌گذراندند.

سال­هاي تحصیلی ابتدائي متين، در دبستان روستا گذشت. سپس در پايه اوّل راهنمائي، به دليل شرايط نابسامان اقتصادي آن زمان، از ادامه تحصيل منصرف شد.

ناگفته نماند كه او در كنار درس، مدّتي به كار در نانوايي و مكانيكي مشغول بود.

در بيان تقيّدات متين، بايد چنين گفت كه او در ترك محرّمات و اداي واجبات و مستحبات، كوشا بود. علاوه بر آن، او از سر ارادت به اهل بیت(ع)، مرثيه­خواني را در پيش گرفت. متین در تمام مراسم­ ديني شركت می‌يافت.

با استناد به گفته‌های خانواده، خصوصیت اخلاقی او را می‌توان این‌گونه بیان کرد: «نسبت به والدین، احترام خاصی قائل بود و بارها به دوستان و آشنایان، تاکید فراوانی داشت که حتی گفتن یک اف به پدر و مادر، از گناهان کبیره است.»

حضور در تظاهرات ضدّ طاغوت و محافل سخنراني حاج‌آقا خراساني، از جمله فعّاليت­هاي سياسي اين مبارز انقلابی به شمار مي­رود.

با تشکیل بسیج، او در سمت مسئول پایگاه بسیج شهید محلاتی، در زمینه آموزش خطاطی و قرآن به نیروهای بسیجی، مشغول به خدمت شد.

بعد از اتمام دوره سربازي در بيرجند، در سال 1362، با بانوئي مؤمن و متدین، به نام «زينب» ازدواج كرد؛ كه ثمره اين پيوند مبارك، «معصومه و مريم» هستند.

متين كه پس از شهادت برادرش «صداقت»، متحوّل شده بود، در مدت كوتاهي به عضويت كميته چالوس، و سپس سپاه نوشهر در آمد.

او چند سالي نيز، به عنوان مسئول ستاد پشتيباني جنگ، در سپاه اين شهر مشغول به خدمت بود.

«زهرا» با مرور آن روزها، این‌گونه از برادرش می‌گوید: «او مسئول جمع‌آوری کمک‌های مردمی بود و نقش فعالی در بسیج داشت. از خواهران بسیجی درخواست می‌کرد که برای برادران رزمنده، مربا درست کنند، یا برای‌شان شال گردن و کلاه ببافند. خودش نیز در کارها، به آن‌ها کمک می‌کرد. علاوه بر آن، او علاقه زیادی به حضور در جبهه داشت. جنگ بین ایران و عراق را، نبرد اسلام و کفر می‌دانست و شرکت در آن را، جهاد.»

زهرا در ادامه اذعان می دارد: «در وصيتش نوشته بود كه يك‌ماه حقوق مرا نگيريد. چون ممكن است كه ساعتي سركار نبوده باشم، يا مرخصي گرفته باشم. نگذاريد مديون بيت­المال شوم.»

روایت «مریم» نیز از برادرش شنیدنی است: «اعتقاد داشت که همه باید در این جنگ، شرکت کرده، از مملکت خود دفاع کنیم. از ما نیز می‌خواست که در پشت جبهه، یاور رزمندگان اسلام باشیم و آن‌ها را تنها نگذاریم.»

و عاقبت، او در 30/9/1366، با سِمَت فرماندهي گروهان، در ماووت، به خيل هم‌رزمان شهيدش ملحق، و پس از شش ماه، بر شانه‌های مردم شهر تشییع شد. فرزند برومندي كه اينك سال­هاست در گوشه­اي از گلستان شهداي زادگاهش آرام گرفته است. هم او كه خاك جبهه را كربلا مي­دانست و سنگر را حجله­ گاه، در نهايت نيز آن­گونه كه آرزويش بود، در راه دين و كشورش سر به آستان دوست نهاد.  


وصیت نامه

*وصیت نامه شهید متین الله خزائی*

 

بسم الله الرحمن الرحیم

نیایش

پروردگارا! هر روز عزیزانی را به نزد خود می بری وهر روز کاروانی به سوی تو حرکت می کند. من از پای فتاده ای هستم که هنوزبه سرمقصد نرسیده ام.

خداوندا! بار گناهانم سنگین ومن عاجز وناتوانم هستم.

خدایا! اگر تو مرا کمک نکنی چه کسی دست مرا خواهد گرفت؟

بارالها! گناهانم از تمام کوه های سر به فلک کشیده بیشتر وکارهای خیرم از پر کاهی کمتراست.

پروردگارا! این ها را با ترازوی الرحم الراحمین خود بسنج و اگر پای مقیاس به میان آید من بیچاره و ضعیف را یاری کن.

خداوندا! کمکم کن. من این راه را آگاهانه و با چشم باز انتخاب کرده ام و جز به سرانجام این راه به چیز دیگری نمی نگرم.

خداوندا! قلب مشتاق حرم اباعبدالله الحسین را بیشتر ازاین منتظر نگردان و عملیاتی که در پیش است با یاری و نصرت خود و به فرماندهی مولا امام زمان(عج)به پیروزی نهایی برسان که همانا پیروزی در ید قدرت تو است.

خداوندا! تو را حمد و سپاس می گوییم که بر ما منت گذاشتی و این نعمت عظیم (امام امت) را به ما عطا فرمودی.

الها!

تویی که این راه را در قلب ماگشودی و ما را از ورطه ی سقوط و هلاکت نجات دادی و قلب های ما را ازظلمت به نور هدایت فرمودی.

بارخدایا! وجود این سرمایه عزیز و بزرگ امت اسلام (امام خمینی) را از جمیع بلیات و گزند دشمنان شرق و غرب مصون و محفوظ بدار و این امت شهیدپرور را در تمام مراحل این خط سرخ خونین حسین(ع) موید و منصور بدار. انشاالله

وصیت نامه

ای قوم و خویشانم! کسی حق گریه و زاری نداردکه دشمنان اسلام را خوشحال کند. وهرکس که مرا دوست دارد به بسیج بچسبد و امام عزیز را یاری کند. در راه انقلاب بدون هیچ چشم داشتی کار کند ودر مقابل کمبودها تحمل کند، سعی کنید با کشاورزی کمبود ها را برطرف کنید.

امروز جمهوری اسلامی از هر طرف مورد حمله و تجاوز سنگینی قرار گرفته است دست در دست هم بدهید وبا دشمنان دین خدا مقابله کنید.

سخنی چند با پدر ومادر عزیزم:

ای کاش شما هم در اینجا بودید تا ببینید ملاک ها و معیار ها چقدر با آن دنیای مادی که در آن زندگی می کنیم، متفاوت است. اینجا محل امتحان است. این جا انسان سعی دارد که اعمال خود را خالصانه و بدون ریا انجام دهد و این جا انسان متوجه می شود چقدر در خواب غفلت فرو رفته و از همه ی واقعیت ها و حقیقت ها بی خبر بوده است، اما کاری که شما می توانید بکنید این است که دست به دعا بردارید. دعا کنید که خداوند اسلام و امام عزیزمان را یاری دهد و رزمندگان اسلام را تا فتح نهایی نصرت عطا بفرماید و از شما سروران عزیز استدعا دارم که بیشتر به معنویات توجه داشته باشید. به مادیات در حد رفع نیاز فکر کنید و هرگز حب دنیا را در قلب های خود راه ندهید که این دنیا محل گذر است و خانه ی قرار آخرت و فقط چشم انتظار پاداش آخرت باشید. کمتر درباره کسی نظر بدهید برای مشکلات اصلا به مسئولین مراجعه نکنید با هرچه دارید بسازید وشکر خداوند را به جای آورید.

پدر و مادر عزیزم:

شما زحمت های زیادی برای من کشیده اید، مخصوصا آن ننه ی پیرم که جدا حق زیادی بر گردن من دارد و قدر زحمات شما را ندانستم و همیشه فرزندی نالایق برای شما بودم. مرا ببخشید و تو ای مادر عزیزم ! شیرت را حلالم کن.

پدر عزیزم! اگر جنازه ام به دست شما رسید  مرا در زادگاهم پول به خاک بسپارید و اگر جنازه ام به دست شما نرسید ناراحت نباشید. میهمان دایی شهیدم ماشا الله هستم.

پدر و مادر عزیزم! این مطلب را یاد آور شوم که بعد از شهادتم همسرم را در اتخاذ تصمیم های جدید برای ادامه زندگی آزاد بگذارید و در صورت جدایی از هم خودش وفرزندان عزیزم را تنها مگذارید واز یاد مبرید.

سخنی چند با همسرم:

همسرم عزیزم! امروز آزمایش الهی است و روز پس دادن امتحان و روزی است که ایمان آورندگان به اسلام باید به یاری اسلام و قرآن بپاخیزند و در مقابل شعار ها عمل نمایند. امروز باید در جهاد با کفار برخیزیم و همانند یاران با وفای امام حسین(ع)که در روز عاشورا در رکاب سید الشهدا خون داده اند، قیام کنیم تا اسلام عزیز به پیروزی برسد و روزی نیست که خدای ناکرده مثل افرادی بی خیال در کنار زن و فرزند بنشینیم. امروز روز خون دادن و یاری کردن اسلام است. باید خون داد تا پیروز شد.

همسرم عزیزم! در این مدت کمی که با هم زندگی کردیم لحظه ای نبود که تو را از خود خشنود کنم وتو با تمام مشکلاتی که داشتم صبر می کردی،از تو می خواهم که مرا حلال کنی و از تو می خواهم که فرزندان عزیزم معصومه و مریم را حزب اللهی بار بیاوری.

سخنی چند بابرادران وخواهرانم:

از شما می خواهم که پیرو خط امام عزیز باشید و راه شهیدان را دنبال کنید و اگر در طول تمام زندگی خطایی از این حقیر دیدید، مرا حلال نمایید.

در پایان از عمو ها و زن عموهایم و خانواده ی همسرم و کلیه بستگانم که حق زیادی بر گردن من دارند، حلالیت می طلبم و از همه آن ها مخصوصا مردم شهید پرور روستای پول می خواهم که مرا حلال نمایند. سلام مرا به امام جمعه ی شهرمان حاج آقا فاضل برسانید.

پیروزی اسلام و مسلمین را از خداوند منان خواهان و خواستارم.

 

 

خدایا! خدایا! تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار.

ازعمر ما بکاه و بر عمر پربرکت او بیفزا.

و السلام علیکم و رحمه الله و برکاته

متین الله خزائی