نام پدر : حسین
تاریخ تولد :1347/03/03
تاریخ شهادت : 1367/09/30
محل شهادت : مریوان(پادگان آموزشی سید الشهداء)

وصیت نامه

*وصيت­نامه شهيد نعمت­ الله خراساني دهكلايي*

بسم الله الرحمن الرحيم

مرده مپنداريد آناني را كه در راه خدا كشته مي­شوند بلكه آنان زنده­اند و به آن­ها روزي مي­بخشند.

هيچ عبادتي بالاتر از خدمت در كردستان نيست.

دنيا براي انسان مؤمن و عاشق زندان است و بايد آن را ترك نمايد.

و آنان كه در درياي سرخ شهيدان وضو ساخته­اند و در عرصه ايثار در ميدان شهادت وضو ساخته­، ايستاده­اند و جان خود را عاشقانه در اين راه فدا نمودند. آنان به راستي فرزندان مولاي خود حسين­بن­علي و جنگجوي ميدان كربلايند و آنان به راستي بهشت برين را نديده خريدارند و جواب مثبت به رهبر كبير انقلاب، خميني بت­شكن دادند و تنها وصيت من و تنها سفارش من، از امت حزب­الله به­خصوص مردم قهرمان ايران مي­خواهم نگذارند كه خون به ناحق ريخته شده شهيدان پايمال شود  به جوانان عزيز سفارش مي­كنم كه راه شهيدان را ادامه دهند و يك (و همه را دعوت به اتحاد مي­كنيم) و به جوان­ها مي­گويم كه هرگز از بسيجي بودن خارج نشوند چون بسيجي بازوي انقلاب­اند و براي من راهي را كه انتخاب كردم و در آن راه قدم گذاشتم و از جان خود دريغ نكردم راهي بود كه عاشقانه و داوطلب به سوي جبهه­ها رفتيم چون اين راه را شناخته­ام و به سويش پرواز كردم و خداوند اين سعادت بزرگ را نصيب من نمود و اميدوارم كه من قابل شهادت باشم و خداوند شهادتم را قبول نمايد و مرا در صف شهيدان واقعي خود قرار دهد و اين تنها آرزوي من بود.

خدمت پدر و مادر عزيزم سلام. بعد از عرض سلام اميدوارم كه حال شما خوب و خوش بوده باشد و اميدوارم كه در نبود من هيچ­گونه ناراحتي و زاري نكنيد و اميدوارم كه اين سلام مرا كه آخرين سلام بود، پذيرا باشيد. پدر جان و مادر قهرمان! اگر مرا كشتند و سرم را از بدن جدا كردند و خونم تمام كوه­هاي كردستان را رنگ سرخ داد و جوي خون به راه افتاد و پيكر مرا لخت و عريان بياندازند و اگر مرا در زير سنگ­هاي كردستان خورد كنند و جسم مرا ناپديد نمايند، از شما پدر و مادر عزيز و مهربان مي­خواهم كه فقط صبر را پيشه كنيد چون راهي را كه انتخاب كردم، شناختم و عاشقانه رفتم و من مي­دانستم كه در اين ميدان بايد سر داد. اي مادر عزيز! براي شهادت من هرگز ناراحتي نكن كه خدا اين فرزند را به شما داد. مادر مهربان! اگر اين سعادت بزرگ نصيب من نموده و پيكر مرا اگر برايتان آورد، پيكر مرا يك بار به روستا بياوريد تا از خانه­ام، از تو و از مسجد روستا خداحافظي كنم و بعد مرا به گلزار شهيدان امام­زاده ابراهيم و در جوار شهيدان به خون خفته به خاك سپاريد و بعد از من شيون و زاري نكنيد كه دشمن شاد شود و خدا را سپاس گوييد و حمد كنيد كه اين سعادت عظيم را نصيب شما كرد. پدر جان و مادر مهربانم! اگر بدي در طول اين زندگي كوتاه­ مدت از من گهنكار سر زد، شما را به مولاي­تان قسم مي­دهم كه از روي محبت پدري و مادري بايد مرا از ته دل ببخشيد و بايد مرا عفو نماييد چون شهادت من با رضايت شما مورد قبول درگاه حق مي­شود و اگر شما رضايت ندهيد و بخشش نكنيد، شهادت من قبول نيست. پدر جان و مادر مهربانم! در طول اين 20 سال كه در كنار شما بودم، نتوانستم كه حتي يك درصد از زحمت­هاي شما را جبران نمايم و در پيري عصاي دست شما باشم و فلك به من مهلت نداد. مادر جان! اميدوارم زحمت­هايي كه براي من كشيديد و سختي­ها را تحمل نمودي و برگهواره من نخفته­اي  و مرا با پستان خود شير دادي و بزرگم كردي، در دنيا هيچ كمكي به شما نكردم ولي اميدوارم كه در آخرت شفاعت تو را پيش فاطمه زهرا بكنم و بگويم زهرا جان اين هم مادر من است كه علي­اكبر خود را به ميدان فرستاد. پدر جان! شما كه براي من زحمت فراوان كشيدي. 8 سال به مدرسه فرستادي و هميشه هم­درد من بوده­ايد، اميدوارم كه شفاعت تو را هم پيش مولايم حسين­بن­علي بكنم و بگويم اين هم پدر من است. اين پسرش را در راه خدا داد.

                                                                      قبول شدن شهادت من بخشيدن شماست.

                                                                                              والسلام.