*وصيتنامه شهيد نعمت الله خراساني دهكلايي*
بسم الله الرحمن الرحيم
مرده مپنداريد آناني را كه در راه خدا كشته ميشوند بلكه آنان زندهاند و به آنها روزي ميبخشند.
هيچ عبادتي بالاتر از خدمت در كردستان نيست.
دنيا براي انسان مؤمن و عاشق زندان است و بايد آن را ترك نمايد.
و آنان كه در درياي سرخ شهيدان وضو ساختهاند و در عرصه ايثار در ميدان شهادت وضو ساخته، ايستادهاند و جان خود را عاشقانه در اين راه فدا نمودند. آنان به راستي فرزندان مولاي خود حسينبنعلي و جنگجوي ميدان كربلايند و آنان به راستي بهشت برين را نديده خريدارند و جواب مثبت به رهبر كبير انقلاب، خميني بتشكن دادند و تنها وصيت من و تنها سفارش من، از امت حزبالله بهخصوص مردم قهرمان ايران ميخواهم نگذارند كه خون به ناحق ريخته شده شهيدان پايمال شود به جوانان عزيز سفارش ميكنم كه راه شهيدان را ادامه دهند و يك (و همه را دعوت به اتحاد ميكنيم) و به جوانها ميگويم كه هرگز از بسيجي بودن خارج نشوند چون بسيجي بازوي انقلاباند و براي من راهي را كه انتخاب كردم و در آن راه قدم گذاشتم و از جان خود دريغ نكردم راهي بود كه عاشقانه و داوطلب به سوي جبههها رفتيم چون اين راه را شناختهام و به سويش پرواز كردم و خداوند اين سعادت بزرگ را نصيب من نمود و اميدوارم كه من قابل شهادت باشم و خداوند شهادتم را قبول نمايد و مرا در صف شهيدان واقعي خود قرار دهد و اين تنها آرزوي من بود.
خدمت پدر و مادر عزيزم سلام. بعد از عرض سلام اميدوارم كه حال شما خوب و خوش بوده باشد و اميدوارم كه در نبود من هيچگونه ناراحتي و زاري نكنيد و اميدوارم كه اين سلام مرا كه آخرين سلام بود، پذيرا باشيد. پدر جان و مادر قهرمان! اگر مرا كشتند و سرم را از بدن جدا كردند و خونم تمام كوههاي كردستان را رنگ سرخ داد و جوي خون به راه افتاد و پيكر مرا لخت و عريان بياندازند و اگر مرا در زير سنگهاي كردستان خورد كنند و جسم مرا ناپديد نمايند، از شما پدر و مادر عزيز و مهربان ميخواهم كه فقط صبر را پيشه كنيد چون راهي را كه انتخاب كردم، شناختم و عاشقانه رفتم و من ميدانستم كه در اين ميدان بايد سر داد. اي مادر عزيز! براي شهادت من هرگز ناراحتي نكن كه خدا اين فرزند را به شما داد. مادر مهربان! اگر اين سعادت بزرگ نصيب من نموده و پيكر مرا اگر برايتان آورد، پيكر مرا يك بار به روستا بياوريد تا از خانهام، از تو و از مسجد روستا خداحافظي كنم و بعد مرا به گلزار شهيدان امامزاده ابراهيم و در جوار شهيدان به خون خفته به خاك سپاريد و بعد از من شيون و زاري نكنيد كه دشمن شاد شود و خدا را سپاس گوييد و حمد كنيد كه اين سعادت عظيم را نصيب شما كرد. پدر جان و مادر مهربانم! اگر بدي در طول اين زندگي كوتاه مدت از من گهنكار سر زد، شما را به مولايتان قسم ميدهم كه از روي محبت پدري و مادري بايد مرا از ته دل ببخشيد و بايد مرا عفو نماييد چون شهادت من با رضايت شما مورد قبول درگاه حق ميشود و اگر شما رضايت ندهيد و بخشش نكنيد، شهادت من قبول نيست. پدر جان و مادر مهربانم! در طول اين 20 سال كه در كنار شما بودم، نتوانستم كه حتي يك درصد از زحمتهاي شما را جبران نمايم و در پيري عصاي دست شما باشم و فلك به من مهلت نداد. مادر جان! اميدوارم زحمتهايي كه براي من كشيديد و سختيها را تحمل نمودي و برگهواره من نخفتهاي و مرا با پستان خود شير دادي و بزرگم كردي، در دنيا هيچ كمكي به شما نكردم ولي اميدوارم كه در آخرت شفاعت تو را پيش فاطمه زهرا بكنم و بگويم زهرا جان اين هم مادر من است كه علياكبر خود را به ميدان فرستاد. پدر جان! شما كه براي من زحمت فراوان كشيدي. 8 سال به مدرسه فرستادي و هميشه همدرد من بودهايد، اميدوارم كه شفاعت تو را هم پيش مولايم حسينبنعلي بكنم و بگويم اين هم پدر من است. اين پسرش را در راه خدا داد.
قبول شدن شهادت من بخشيدن شماست.
والسلام.