نام پدر : ابراهیم
تاریخ تولد :1341/03/22
تاریخ شهادت : 1365/04/12
محل شهادت : مهران

وصیت نامه

                                     *وصیت نامه شهید محمد اسدزاده*

 

                                                      بسم الله الرحمن الرحیم

«ولا تحسبن الذین قتلو فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون»

والبته نپندارید که شهیدان راه خدا مرده اند، بلکه زنده به حیات ابدی شدند .در نزد خدا متنعم خواهند بود.

درود فراوان خدمت رهبر کبیر انقلاب اسلامی اما خمینی، وشهیدان گلگون کفن، وتمامی امت حزب الله همیشه در صحنه وشهید پرور که با حضور یکپارچه خود درجبهه های جنگ و داخل کشور مشت محکمی بر دهان منافقین این ایادی داخلی امریکا ودیگر ابر قدرتها می زنند.

خواهشی که این حقیر از ملت حزب الله دارم این است که ، در مقابل ولایت فقیه تسلیم محض باشند چرا که انقلاب اسلامی وابستگی به وجود ولی فقیه محض می باشد که در زمان حاضر ولی فقیه امام خمینی می باشد، وتمامی خطها در مقابل خط ولایت فقیه نابود شدنی است. پدر و مادر وخواهر و برادر گرامی اکنون که در جبهه های جنگ به نبرد با کافران مشغولم به خدا سوگند که اگر کوهها جلو چشمم متلاشی شوند، زمین زیر پایم بلرزد، دریاها متلاطم شوند، آسمان به غرش در آید، توپها، خمپاره ها، گلوله ها به سویم آیند هیچگاه هدف والائی که از رهبر عزیزم این قلب تپنده محرومان جهان امام خمینی آموخته ام بر نخواهم داشت، وهمچنان استوار به راه خویش ادامه خواهم داد، تا انجائی که مورد قبول درگاهش قرارگیرم ویا چشم دل به لقاءاش روم. من هیچگاه شهادت را به عنوان یک هدف در نظر نمی گیرم و شهادت تنها وسیله ای است که مرا به هدفم می رساند.

در خاتمه از تمامی خانواده، و تمام افراد محل و دیگر کسان که بر گردن من حقی دارند عاجزانه می خواهم که مرا حلال کنند. تا گوشه ای از بار گناهانم کم شود وبیشتر دچار عذاب الهی نگردم و همیشه این نکته را متذکر شوم که در نمازهایتان امام را یاد کنید تا پرچم عدالت را به امام زمان(عج) بسپارد.

 

مرگ بر ابر جنایتکاران غرب وشرق

22/4/61 مصادف با 21 رمضان

خدایا خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار


زندگی نامه

*زندگی نامه شهيد محمد (امیر) اسدزاده كُلجاهي*

 

نام پدر: ابراهيم

طليعه حضورش در تقويم سال 1341، شادماني مضاعفي به دل «ابراهيم و عاطفه» داد. نورسيده‌اي برخاسته از دامان پدر و مادري متدين و سختكوش، كه كودكانه‌اش در جمع خواهران و برادران و هياهوي آن روزهاي كودكي سپري شد. اگرچه نام شناسنامه‌ای او «محمد» بود، اما اغلب، «امیر» صدایش می‌زدند. 

محمد بعد از اتمام دوران ابتدائي و راهنمایي، موفق به  اخذ ديپلم رشته علوم‌تجربي در دبیرستان «دكتر هشترودي»[1]  زادگاهش «بهشهر» شد.

به استناد گفته‌ خانواده، «برخوردش با ديگران، هميشه مودبانه بود و در نهایت حجب و حیا. نسبت به والدین نیز، احترام خاصی قائل بود و در تمامی امور، رضایت‌شان را مد نظر داشت.»

همگام با آغازين روزهاي انقلاب، محمد نيز دچار تحولي شگرف شد. او در طول مدتي كه در تهران، منزل برادرش زندگي مي‌كرد، هم‌پاي برادر ديگرش «علي اسدزاده»[2] كه از او بزرگ‌تر بود، در فعاليت‌هاي انقلابي، از قبيل راهپيمائي‌ها، تظاهرات، برپا كردن آتش در خيابان، توزیع اعلاميه و شعارنويسي شركت داشت.

با پیروزی انقلاب و تشکیل بسیج، به عضویت این نهاد مردمی در آمد و  فعالیت‌هایش را در قالب ترغیب و تهییج جوانان، جهت حضور در صحنه‌های انقلاب، تحقق بخشید.

محمد در سال 1360، در کسوت بسیج ویژه، جهت سرکوب تحرکات منافقین، در غائله آمل حضور پیدا کرد؛ که منجر به جراحتش شد.

در 19 مهر 1360 نیز، در جامه بسیجی، راهی مناطق نبرد با دشمن شد.

و اما با کلام «فریده»، گذری به تقیدات دینی برادرش می‌زنیم؛ «از سر علاقه به قرآن، یک‌سری نوار را با خود به جبهه می‌برد و در فرصت‌های کوتاهی که داشت، گوش می‌کرد. مطالعاتی هم در این زمینه انجام می‌داد.»

فریده در ادامه، به نقل از مادر بیان می‌دارد: «یک شب دیدم صدای گریه می‌آید. ساعت‌ها منتظر ماندم تا ببینم صدا از کجاست. هر سمت خانه را که می‌دیدم، متوجه نمی‌شدم! تا این‌که دیدم صدا از اتاق پایین حیاط می‌آید. محمد از ساعت یازده شب در آن‌جا مشغول نماز شب و دعا بود؛ که دیدم او در حال سجده، گریه می‌کرد.»

محمد هم‌زمان با پوشیدن جامه پاسداری در 25 اردیبهشت 1361، در واحد انتظامات سپاه بهشهر، مشغول به خدمت شد.

او در کسوت معاون واحد توپ 106، در عمليات‌های والفجر مقدماتي، رمضان و محرم، خدمات ارزنده‌ای از خود ارائه نمود.

همچنین، آوردگاه عملیاتی والفجر 1، 4، 6، 8، قدس 1 و 2، از جمله میادین حضور محمد به شمار می‌رود.  البته ناگفته نماند که در عملیات پیروزمندانه والفجر 8 آسیب دید.

او خدمات بی‌شماری را در سمت جانشین گردان توپ 106، جانشین گردان ادوات، فرمانده گروهان ضد زره توپ 106، و فرمانده گردان ضد زره تیپ شهدای الحدید، در کارنامه افتخارات خود به یادگار گذاشت.

«عاطفه» از بي‌قراري آن روزهاي فرزندش، چنين روايت مي‌كند: «محمد خيلي دير به دير به مرخصي مي‌آمد. من و پدرش خيلي ناراحت مي‌شديم. حتي يك‌بار پسر ديگرم كه پاسدار است، نامه‌اي به امام خميني نوشته، دست‌نوشته‌اي از ايشان گرفت و براي محمد برد، تا او راضي شود كه به مرخصي چند روزه بيايد و سريع برگردد. هميشه مي‌گفت: براي آمدن به مرخصي، عذاب وجدان دارم و نمي‌توانم بيايم. من جاي آن‌ها كه زن و بچه دارند، مي‌مانم تا آن‌ها بتوانند به ديدار خانواده‌شان بروند.»

و سرانجام، محمد در 13 تير 1365، در حالی که جانشینی واحد ادوات تیپ الحدید را به عهده داشت، خاک مهران به خونش متبرک گشت و نامش در طومار شهدای آوردگاه کربلای 1 جاودانه شد. سپس، هم‌زمان با برادرش «علي»، در بهشهر تشييع و در بوستان «بهشت فاطمه» آرميد.



[1] . «شهید بهرام مجتبايي» فعلی.

[2] . شهید