نام پدر : بخش علی
تاریخ تولد :1336/01/05
تاریخ شهادت : 1361/04/24
محل شهادت :

وصیت نامه

. جان و مال انسانی که این انقلاب را درک کرده و محرومیت را لمس نموده و از مرحله شعار به مرحله شعور رسیده و حداقل دیگران را مثل خود انسانی بداند ارزشی ندارد و برای اعتلای استقلال و حقوقشان هدیۀ ناچیزی خواهد بود.
2. برادران عزیزم! بر همه شما باد اجرای فرمان پدر و مادر که خدا فرمان داد به والدین خود احسان کنید .
3. فرزندانتان را طوری تربیت کنید که چون شیران روز و عابدان شب باشند. مخصوصاً محمود و عبدالله و خواهر عزیز و خوبم سکینه در تحصیل علم و کسب تقوا بکوشید. بدانید که من از نادان و بی مغز و بی معرفت متنفرم. تقوی را نصب العین خود قرار دهید.
4. من چگونه می توانم بمانم جان و مال خویش را در مقابل بیکران تحول سعادت این انقلاب بحساب نیاورم. زیرا من معلمی ام که با تمامی وجودم رمز جاودانگی را تدریس نمودم، هیچگاه در کلاس نتوانستم بیرون از جامعه ام فقط یک مدرس درس های کلاسیک کتابی باشم، رازبودن و رمز شدن را از عمق جان برای فرزندان امت اسلامی گفته ام و اینک که به جبهه آمده ام، آمده ام تا آنچه را که در کلاس درس آموخته و آموزانده ام ، در میدان کارزار و عمل به مرحله اجرا دربیاورم، زیرا اینک دشمن در خانه ماست. چگونه می توان فرصت داد، دشمن در خانه مان جا پا محکم کند. ... امروز در جبهه وجود پدرو پسر، معلم و شاگرد، کارگرو کشاورز، روحانی و محصل، و دانشجو وطلبه وکاسب با هم جز حقانیت اسلام چیز دیگری نخواهد بود.

زندگی نامه

«فرم ثبت اطلاعات شهدای مازندران»

الف)تولد و کودکی :

1-نام و نام خانوادگی ، نام مستعار :

علی جان خدابخشی پاریجان

2-تاریخ و محل تولد و اتفاق خاص در زمان تولد:

5/1/1336- کاله عرب خیل شهرستان بابلسر

3- نام و شغل پدر :

بخشعلی - کشاورز

4- نام و شغل مادر:

سیده صغری میررمضانی- خانه دار

5- تعداد فرزندان و فرزند چندم خانواده بود:

دارای پنج برادر- دو خواهر- شهید فرزند سوم بود

6- وضعیت زندگی از نظر اقتصادی و اعتقادی :

اقتصادی:

اعتقادی: مادرش می گوید: همیشه نمازش را سر وقت می خواند و در نماز جمعه هم حضور پیدا می کرد. شب های ماه مبارک رمضان همیشه قرآن می خواند و دعاهای شب رمضان را به جای می آورد. همیشه واجبات را به نحو احسن انجام می داد و رابطه ی عمیقی با قرآن داشت. به اهل بیت ارادت داشت، سکینه خواهرش می گوید: همیشه در زمینه ی مسائل دینی ما را راهنمایی می کرد و در مورد حفظ حجاب به ما سفارش می کرد.

7- تحصیل متفرقه قبل یا حین دبستان(مکتب ،کلاس قرآن ،حوزه علمیه نام فرد آموزش دهنده ): ــــــــــــ

8- مهاجرت یا نقل مکان در دوران زندگی (اگر بود):

از تولد تا 6 سالگی در شهر بابلسر و از 6 سالگی تا شهادت در روستای باقر تنگه شهرستان بابلسر زندگی می کردند.

ب)تحصیلات:

1- نام مدرسه و محل تحصیل در دوران دبستان :

دبستان جهان بینی شهرستان بابلسر

2- نام مدرسه و محل تحصیل راهنمایی : ـــــــــــــــ

3- نام مدرسه ، محل تحصیل و رشته ی تحصیلی دبیرستان :

سال اول نظری مدرسه عصر پهلوی شهرستان بابلسر- سال دوم و سوم نظری دبیرستان لشکری شهرستان بابلسر – رشته ی ادبی - طبیعی

4- تحصیلات دانشگاهی ، رشته و نام دانشگاه :

تربیت معلم بابل، مقطع فوق دیپلم، رشته ی علوم انسانی

5- آیا در دوران تحصیل کار می کرد ؟،چه کاری و چه مدت : ــــــــــــــ

6- سال، مقطع و علت ترک تحصیل : ــــــــــــــ

پ)سربازی :

1- خدمت سربازی :

معاف شد.

2- یگان اعزام کننده : ــــــــــــ

3- سال اعزام و محل آموزش سربازی : ـــــــــــــــ

ت ) ازدواج :

1-وضعیت تاهل :

مجرد

2- نام همسر و تاریخ ازدواج : ـــــــــــــــ

3- تعداد و نام فرزند یا فرزندان (اگر داشت ): ــــــــــــــ

4- خلق و خو و رفتار با خانواده (زن و فرزند یا پدر و مادر ):

مادرش می گوید: به ما احترام می گذاشت و به پدرش علاقه ی بیش تری داشت، با خواهران و برادرانش رابطه ی خوب و صمیمی داشت. در کارهای کشاورزی به ما کمک می کرد و رفتاری مهربان با ما داشت.

عبدالله برادرش می گوید: رفتارش با والدین خیلی صمیمی و مهربانانه بود به طوری که همیشه از کار زیاد آنان احساس ناراحتی می کرد و خود سعی بر این داشت که مشکلات زندگی را بر دوش کشد.

ث)شغل شهید :

1- شغل رسمی و شغل فرعی :

رسمی (دبیر دینی و عربی)

2- نام سازمان یا نهاد یا شرکت :

اداره ی آموزش و پرورش بابلسر (رسمی 7 سال)

3-زمان استخدام و مسئولیت شغلی: ـــــــــــــــ

ج) فعالیت های انقلابی :

1- وقایع با افرادی که باعث تأثیر گذاری بر شهید شدند :

ایشان در زمینه های انجام فعالیت های انقلابی تحت تأثیر پدرش بود.

2- وقایعی که به تأثیر گذاری شهید بر فرد ، خانواده یا گروه اشاره دارد : ــــــــــــــ

3- نوع و محدوده ی جغرافیایی فعالیت های انقلابی :

در زمان دانشجویی فعالیت گسترده ای در جریان انقلاب داشت و حتی یک بار دستگیر شد. در تظاهرات و راهپیمایی ها شرکت می کرد. در دانشگاه اعلامیه حضرت امام را پخش می کرد.

4- زمان آغاز حضور در پایگاه (چه سنی یا چه سالی ؟) و نوع فعالیت در پایگاه :

همیشه با سپاه همکاری داشت و خود نیز بسیجی بود و رئیس انجمن اسلامی محل! همچنین مسئول بسیج بود و در جمع آوری کمک ها به رزمندگان همکاری و فعالیت داشت. ایشان در تأسیس انجمن اسلامی محل و کتابخانه محل نقش داشتند. شب ها برای نگهبانی دادن و کشیک دادن به سپاه می رفت.

5- اگر در درگیری ها و زد و خوردهای انقلابی و حزبی در انقلاب و بعد از آن حضور داشت ، با بیان اتفاق آورده شود :

ح) سوابق جبهه :

1- حضور در جبهه :  

در جبهه حضور داشت

2- تعداد تاریخ محل اعزام ها ، یگان اعزام کننده ، و منطقه یا مناطقی که اعزام شد :

در تاریخ 19/3/61 از بسیج سپاه بابلسر، لشکر 25 کربلا با عضویت بسیجی به منطقه ی جنوب اعزام شد.

3- مجموع مدت حضور در جبهه : ــــــــــــ

4- مسئولیت در جبهه :

کمک آر پی جی زن

5- دفعات ، مکان و نحوه ی مجروح شدن : ــــــــــــــ

6- عملیات یا مأموریتی که مجروح شد : ــــــــــــ

7- مکان ، زمان ، عملیات و نحوه ی شهادت :

در تاریخ 24/4/61 در منطقه ی شلمچه بر اثر اصابت ترکش به فیض شهادت نائل آمد.

8- تاریخ تشییع و محل خاکسپاری :

در تاریخ 28/4/61 تشییع شد و در گلزار شهدای امامزاده ابراهیم شهرستان بابلسر دفن گردید.

ی) خاطرات یا ویژگی های بارز شهید:

1- شامل 3 خاطره از شهید در مقاطع مختلف زندگی از تولد تا شهادت و در صورت نداشتن خاطره ، ویژگی های شهید ( توجه : حتما راوی خاطره یا ویژگی باید معلوم باشد .)

صدیقه خواهر شهید می گوید: شهید همیشه می گفت: من دو خواهر دارم و هر کدام از خواهرهایم را به اندازه ی چشم هایم دوست دارم و اگر ببینم روزی خواهرهایم آسیب دیدند فکر می کنم چشم هایم آسیب دیده است.

صدیقه خواهر شهید می گوید: خاطرم نیست که حتی یک بار هم دروغ گفته باشد و در حد توان خود به اطرافیان کمک کرد و بارها و بارها شده بود که دوستان و بچه های محل را در منزل جمع می کرد و نماز را به آن ها یاد می داد و کمک او نه از جهت مالی بلکه کمک معنوی هم به اطرافیان می کرد.

صدیقه خواهر شهید می گوید: او عاشق جبهه بود و علاقه مند بود که برود و وطن اش را آزاد کند و از اسلام حمایت کند و از خانه که می رفت با همه خداحافظی کرد و گفت کسی دنبال من نیاید او که رفت من و برادرم و زن داداشم پشت سر او رفتیم به سپاه اما نزدیک او نرفتیم ولی وقتی او دید که ما آمدیم جلو آمد پرسید که چرا سکینه نیامد گفتم امتحان داشت نتوانست بیاید. آن روز تا امامزاده اکثر بچه های سپاه و کسانی که اعزام بودند و همراهان اعزام شده ها تا امامزاده راهپیمایی کردند و در مزار شهید علیپور فکر می کنم بود که خود شهید سخنرانی کرد و موقع برگشت که اعزامی ها به سمت مینی بوس می رفتند سمتش دویدم او را در آغوش کشیدم بوسیدمش و او سرم را روی سینه اش چسباند چندبار به پشتم زد و خطاب به من و برادرم و زن داداشم گفت: شما بروید ان شاء ا... بر می گردم که رفت و هیچ گاه برنگشت.

 


وصیت نامه

اسکن وصيت نامه در قسمت تصاوير موجود مي باشد