نام پدر : محمد
تاریخ تولد :1342/00/00
تاریخ شهادت : 1362/08/08
محل شهادت : مریوان

زندگی نامه

*زندگی نامه شهيد شعبان­علي خدابخشي*

 

نام پدر: محمّدعلي

«محمّدعلي»، كشاورز بود و «حليمه»، بانويي خانه­دار و زحمتكش. زوج متديّن و سخت‌كوشي كه در سال 1342 در تب­وتاب تولد نخستين ثمره زندگي­شان بودند.

روزهاي ابتدائي تحصيلي «شعبان­علي» در دبستان «رازي» زادگاهش «ميانكو» از توابع تنكابن سپري شد. سپس به دليل مهاجرت به روستاي «شهيدآباد»، دوره راهنمايي خود را در مدرسه «بايزيد بسطامي» اين روستا از سَر گذراند. او با اتمام ديپلم ساختمان در هنرستان شهيد «مسلمي» فعلی تنكابن، در آزمون كنكور پذيرفته شد؛ ولي ميدان جهاد را به سنگر علم ترجيح داد و راهي جبهه شد.

پدرش می‌گوید: «من در كارخانه چوب­بُري كار مي‌كردم، که او در اوقات بيكاري، پيش من مي‌‌آمد و براي تأمين هزينه تحصيل، كار مي­كرد، تا كمك‌حال ما در مسائل اقتصادي باشد.»

در بيان تقيّدات ديني شعبان­علي، همين بس كه هماره در اداي فرائض واجب، پيش­قدم بود. او اغلب در صفوف نماز جماعت و جمعه، حاضر بود. با قرآن، اين سرچشمه معارف الهي نيز اُنسي ديگر داشت و در عمل به فرامين آن، كوشا بود. علاوه بر آن، از سَر ارادت به اهل بیت(ع)، در ايّام سوگواری‌شان به نوحه­سرايي مي­پرداخت.

با گفته­هاي «محمدعلي»، فصل ديگري از زندگاني فرزندش را ورق مي­زنيم: «يك شب ديروقت به منزل آمد. صبح فردا پيش حاج‌آقا «قنّاد» رفتم و علت را جويا شدم. گفت: نامه­هايي از امام خميني از پاريس به دست ما مي­رسد كه آن را با كمك هم پخش مي‌كنيم.»

توزيع عكس امام و حضور در جلسات سياسي، از ديگر فعاليت­هاي اين مبارز آگاه به شمار مي­رود.

بعد از پيروزي شكوهمند قيام مردم ايران، شعبان‌علی در راستاي حفظ دستاوردهاي انقلاب، به انجام فعاليت­هاي فرهنگي پرداخت. از جمله، برپايي يك ايستگاه كتاب در منطقه «دوهزار» تنكابن، جهت مطالعه مردم و آگاهي بيداري قشر جوان.

پدر از ديگر فعاليت­هاي شعبان­علي مي‌گويد: «زماني‌كه مي­خواستند از طرف جهاد سازندگي در روستاي دوهزار،‌ حمّام درست كنند، او 25 روز همراه دوستانش كار كرد. چون آن موقع جاده ماشين‌رو نداشتيم، آن­ها تيرآهن را از امام­زاده قاسم به دوش مي­كشيدند.»

با آغاز جنگ تحميلي، او در كِسوت بي­سيم­چي به مناطق نبرد عزيمت كرد و عمليات والفجر 3 را از سَر گذارند.

در 10/7/1361 به عنوان مسئول دسته، راهي مريوان شد.

و عاقبت، در 8/8/1362، طي عمليات والفجر 4 در مريوان، جامه سرخ شهادت را به تن پوشانيد و سپس، با وداع همسرش «زهرا شيرودي»، در گلزار شهداي ميانكو[1] در جوار «امام­زاده سيدعلي و محمدعلي كيا» به خاك آرميد.

پدر به نقل از يكي از هم‌رزمان فرزندش، نحوه شهادت او را چنين بیان می‌دارد: «بعد از تصرف قلّه پنجوين عراق، صبح هنگام، مشغول خواندن دعاي امام زمان (عج) بوديم. ناگهان خمپاره­اي جلوي شعبان­علي منفجر شد و با اصابت تركش به پيشاني، در حين دعا به شهادت رسيد.» 



[1]. حسين‌آباد فعلی

 


وصیت نامه

*وصیتنامه شهید شعبانعلی خدابخشی*

 

 

پروردگارا! حال که پای در رکاب سفر تو نهاده ام پس از خداوند بزرگوار مرا در پناه خود بگیرد.

ندای هل من ناصرا حسینی لبیک یا خمینی، لبیک یا خمینی پیش بسوی حرم حسینی لبیک یا خمینی، لبیک یا خمینی

بسمه الله القاسم الجبارین بنام خداوند درهم کوبنده ستمگران

با سلام و درود بر امام زمان روحی ارواحنا لها افدا و نایب بر حقش امام خمینی این یاور مستضعفان جهان و چشم امید کوخ نشینهای جهان و با سلام و درود بر شهدای گلگون کفن از صدر اسلام گرفته تا شهدای کربلای ایران در عصر امام خمینی و با سلام و درود بر رزمندگان ظفرمند اسلام که می روند آخرین نفسهای استعمار کهنه و جدید را در گلو خفه بکنند و می روند تا بساط صدام و صدامیان را چه در جبهه داخلی و چه در جبهه خارجی لگدکوب بسازند. و با سلام و درود بر خانواده های پاک شهدا که با صبر انقلابیشان ضربه ای محکم بر صدام و عمال داخلی اش و بالاخص اربابانش آمریکا و شوروی و صدام ضربه وارد می سازند چون این خانواده های شهدا درس چگونه زیستن و چگونه مردن را از بانوی بزرگ اسلام فاطمه زهرا (س) و شیرزن تاریخ اسلام زینب کبری و از رسول اکرم محمد (ص) و از مرد ایمان علی (ع) و از نایب بر حق، امام زمان (عج) امام خمینی درس چگونه زیستن و چگونه مردن را آموخته اند، خداوند این خانواده های هشدا را بیشتر صبر و بردباری و شکیبائی بدهد. چه خوب گفت رهبرم آن []، آن سرورم، آن مولایم دربارۀ خانواده های شهدا که شما خانواده های شهدا چشم و چراغ ملت هستید. و با سلام و درود بر فرشتگان رحمت خداوند که جان انسانهای پاک و خداشناس و پیرو امام و شیعۀ علی و دوازده امامی را براحتی می گیرند و بهشت برین را جایگاه آنان می کنند و سلام و درود خداوند بر فرشتگان رحمت خداوند که جان انسانهای گنه کار و خدانشناس و غیر مکتب و ضد دین و ضد میهن را به سختی می گیرند و دوزخ را جایگاه آنان می دانند که امروزه فرشتگان رحمت خداوند جان صدام و صدامیان و تفاله های آمریکائی از حمله منافقین از خدا بی خبر این خفاش در درون جنلگها لمیده و این گرازان در میان جنگلها خزیده و یزیدهای فدائی و حزب کثیف توده و پیکار و رستگاری و دیگر حزبهای منحرف و مزخرف غیر اسلامی و دیگر جانیهای عالم بشریت را سختی خواهد گرفت و به درستی که این کفاران را به دوزخ خداوند بشارت داده است.

برادرانم! امروز من به دستور رهبرم امام و مولایم و نائب بر حق امام زمان راهی جبهه ها شده ام چون من مطیع امر رهبرم و این مطیع امر بودن بر همه ما برادران، بر همه مستضعفان و مسلمانان جهان واجب است و این هم خود موجب خشنودی رضایت قلب خداوند و امام زمان مهدی موعود (عج) و رسول گرامی و حضرت علی (ع) و امام حسین (ع) می باشد.

من امروز آمدم در جبهه های حق علیه باطل در جبهه های نور علیه ظلمت در جبهه های خداوندی علیه اصحاب فیل تا به آمریکا و عمال داخلی اش صدام و ضد امجه ها بفهمانم که ای بی خبران و ای خدانشناسان شما هرگز نمی توانید ایمان و اراده آهنین ملت و امت آگاه ما را در زیر چکمه های خونین خود و در زیر توپ و تانکها و موشکهای آتشین خود و در زیر رگبار مسلسلها و خمسه های خود خرد و لگدمال بکنید ما هرگز زیر بار ظلم و ستم نخواهیم رفت، هرگز ظلم و ستم را تحمل نخواهیم کرد و بر همر مظلومی دفاع می کنیم و بر هر ظالمی می تازیم تا او را نابود بکنیم. و از قول من به صدام و اربابان و نوکرانش بگوئید که اگر یاران با وفای امامم را در واقعه های 7 تیر و هشتم شهریور در میدان ژاله تهران و در فیضیه قم و در بمباران های هوائی و با بستن موشکهای به خانه های بی دفاعشان به شهادت رسانده اند و اگر یزد 1400 سال پیش حسین و یارانش و اصحابش را به شهادت رسانده اند بدانند خدای یاران حسین، خدای یاران امام زمان و نایب بر حقش را نکشته اند. دین و ایمان این عزیزان هنوز باقی است.

عزیزانم! من صدای سرور شهیدان، این معلم مکتبم که من و یارانم و امامم پیرو مکتب او هستیم این یگانه فرزند محمد (ص) و مولایم علی (ع) سیدالشهدا امام حسین (ع) من ندای تاریخی و انسان ساز هل من ناصرا ینصرنی او را که در حدود 1400 سال پیش سر داده بود من و یارانم لبیک گفته ایم و من می روم تا این ندای انسان ساز را که به درستی که همان صدا را هم امروز امامم در جماران ندا سر می دهد او را لبیک بگویم و او را بنحو احسن و شایسته بانجام برسانم تا امامم رهبرم و پیامبر اکرم و حسین بن علی از من خشنود گردد.

عزیزانم! قدر امام بزرگوار و قدر خون شهداهای کربلای ایران و کربلای حسین را بدانید و خوب از آنها پاسداری و حفاظت بکنید نگذارید دشمنان خارجی و داخلی این روبه صفتان که با اشکهای تمساح وارد می شوند خود را مظلوم جلوه و مسلمان واقعی جلوه می دهند وقت و فرصت را غنیمت بشمارند و به انقلاب و به امام عزیزمان و به خون پاک شهدایمان ضربه وارد آورند به این کوردلان بگوئید اگر مرد هستند اگر ایمان و طرفدار امامند و اگر خلق را می خواهند و اگر دوستدار میهن و مملکتشان هستند بیایند با دشمن متجاوز بجنگند، بیایند مثل من و یارانم سینه خود را سپر گلوله ها و مسلسلها و موشکها و خمپاره های دشمن قرار بدهند، مثل کرمهای نرم تن و مثل حیوانات وحشی در درون جنگلها پناه برده اند از قولم به این بی خدایان و بی خبران بگوئید آیا جنگل جایگاه انسان آزاده، انسان با ایمان و انسان وطن خواه است، جنگل جایگاه حیوان و انسان خدانشناس و ضد مکتب است، جنگل جایگاه آدم غربزده و شرقزده و اسرائیل زده است به درستی که شما کفار ثابت کرده اید که هنگام[ ]هم هدف با حیوانات جنگلی هستید و این هم بر همۀ ماها به یقین ثابت شده است و در آخر سخنانم از قول من به امامم بگوئید. هر زمانی به کربلا کنار قبر اباعبدالله حسین (ع) رفت پیام خونین و گرم رزمندگان اسلام که همان گفتن لبیک یا خمینی بوده است به آقا امام حسین (ع) برساند و هر زمانی به نجف کنار قبر مولایمان علی (ع) به نماز جماعت پرداخت سلام گرم ما را به سرور مان علی (ع) برساند و من از دور از کنار سنگرم در کوههای کردستان (مریوان) صورت زیبای رهبرم را می بوسم و از خداوند می خواهم از عمر من بکاهد و به عمر رهبر بیفزاید.

 

همه شما را بخدا می سپارم – مرا حلال بکنید.

25/7/1362

ارادتمند برادرکوچکتان سرباز ساده اسلام : شعبانعلی خدابخشی

"مادرم حلالم کن" مادرم حلالم کن" "مادرم حلالم کن"