نام پدر : ابراهیم
تاریخ تولد :1339/12/18
تاریخ شهادت : 1365/04/13
محل شهادت : مهران

وصیت نامه

*وصیت نامه شهیدعلی اسدزاده*

 

بسم رب الشهداء والصدیقین

السلام علیک یا خلیفه الله السلام علیک با ابا عبدالله السلام علیک یا سید الشهدا السلام علیک یا امام حسین(ع).

 سپاس بی حد به درگاه خداوند متعالی که انقلاب اسلامی ایران را با امدادهای غیبی وعینی به پیروزی معجزه آسا رسانید، بار خدایا، پس از اینکه وارد جبهه های نبرد حق علیه باطل شدم دیگر احساس میکنم به درگاه مبارکت نزدیک تر می شوم، هر چند که لیاقت قربت در خود احساس نمی کنم زیرا می دانم در خود نیروئی یافت کرده ام که به وجود و هستی ات بیشتر پی ببرم. و چه کنم که توان و اراده محکمی در خود دریابم؟ خدایا! به امید اینکه بتوانم با یاریت به سهم خود ضربه ای به صدامیان کافر وارد آورم و با سلاحم قلب صدامیان را نشانه روم، و با خون ناچیز خود درخت اسلام را که بوسیله علی اکبرهای زمان پربار شده پربارتر سازم پا به عرصه میدان نبرد نهاده ام. و همچنین شما یرادران مخلص دیگر که در جبهه های جنگ شرکت می کنید. در حقیقت پاسخ عملی به ندای ملکوتی هل من ناصر ینصرنی، حضرت ابا عبدالله الحسین می دهید. و دشمن بداند که این نامه را می نویسم در جبهه مهران هستم، و به امید خدا حمله ای در پیش است. تا به امید خدا هر چه زودتر صدامیان کافر را نابود وسر گردان شوند.

خلاصه خودتان می دانید وضعیت جنگ لازم به گفتن من نیست هر آن ممکن است روز دیگری برای رزمندگان نباشد، ولی خدایا ما سربازان امام زمان (عج) سرهای خود را به خدای بزرگ سپرده ایم و باکی از شهادت نداریم. اینک تو ای مادر بدان که دیگر می روم، ولی دیگر حس نمی کنم روحت وجسم گرامیت را ببینم تنها حرفی که می خواهم بزنم این است که دوست و فامیل و بالاخص خانواده ام که اگر از بنده بدی دیده اید ببخشید.

مادر! حلالم کن، حلال. و به برادران و خواهرانم بگو که انتظار مرا نکشند، چون شاید لیاقت کلمه پر ارج شهید نصیبم گردد. از خواهرانم می خواهم همیشه زینب وار، و برادرانم حسین وار، و قاطعانه امام را یاری کنند. و راه شهیدان را ادامه دهند و همواره کلام خدا و سخنان امام را خط مشی خود قرار رهند. ونیز سعی کنند زندگی ساده ای داشته باشند، در نهایت ار مادر عزیزم، و پدر بزرگوار، مقاوم و با استقامت و خوب و از یاد نرفتی ام که در زندگی سختیهای بسیاری تحمل کرده ای. انشاالله که شما هم مرا می بخشید چون این نامه را که می نویسم شاید آخرین نامه باشد، زیرا همانطور که گفتم حمله ای به امید خدا در پیش است و ما فقط برای حمله به دشمن منتظریم، خلاصه می خواهم که هیچ وقت به خاطر من ناراحت نشوید چرا که قرآن می فرماید.

«گمان نبرید آنان که در راه خدا کشته می شوند، مرده اند بلکه زنده اند، و درنزد خدا روزی دارند.» ضمن خداحافظی از کلیه دوستان و فامیلها در آخر وصیت نامه این را می نویسم.

ان تنصرالله ینصرکم و یثبت اقدامکم

الحقیر علی اسدزاده

مهران8/4/1365

خدایا! خدایا! تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار.


زندگی نامه

*زندگی نامه شهید علي­ اسدزاده كلجاهي*

 

نام پدر: ابراهيم

در 18 اسفند 1339 در «بهشهر» كودكي ديده به جهان گشود كه بعدها يكي از سروهاي برافراشته اين خطّه گرديد؛ نورسیده ای با نام «علی»، برخاسته از خانواده­اي معتقد و شيفته ولايت.

علی دوره ابتدائی‌اش را در دبستان «رضا پهلوی» زادگاهش گذراند. سپس با اتمام مقطع راهنمایی، توانست مدرک ديپلم خود را بگيرد.

در بیان تقیدات دینی او باید گفت که به سبب تربیت و توجه والدین، در ادای واجبات و مستحبات می‌کوشید و از انجام محرمات دوری می‌کرد. با قرآن نیز، مانوس بود و در عمل به فرامین آن، کوشا. علاوه بر آن، با الگوپذیری از سیره اهل بیت(ع)، همواره در پی کسب کمال معنوی و انسانی بود.

دامادش «اصغر كشاورزيان»از خلق‌وخویعلی چنین مي­گويد: «جواني متدين، عارف و ساده‌زیست بود. همیشه می‌گفت که به زيردستان توجه داشته باشید و مانند حضرت علی(ع) در انجام کارهای مردم قصور به خرج ندهید. گاهي اگر انگشتر يا تسبيحي داشت و يكي مي­گفت، چقدر قشنگ است؟ او سريع به آن­ها هديه مي­داد. می‌گفت: لذت زندگی من همین است که دیگران را برای رضای خدا شاد کنم.»

در دوران انقلاب، علی با آگاهي از اهداف قيام امام خميني، در راهپيمائي­ها شركت مي­كرد. او در راهپيمائي تهران نیز، با انجام کارهایی از قبیل آتش زدن لاستيك و درست كردن كوكتل مولوتف نیز، حضوری موثر داشت.

با پیروزی انقلاب، اوبه‌عنوان یکی از بنیان‌گذاران پایگاه مقاومت بسیج «شهید عابدین حسینی» و تأسیس کتابخانه، فعالیت‌هایش را در راستای انجام اقدامات فرهنگی از سر گرفت. او در تشویق جوانان به حضور در این‌گونه فعالیت‌ها نیز، نقش زیادی ایفا می‌کرد.

او همچنین از بانیان صندوق قرض‌الحسنه به شمار می‌رفت.

با شروع جنگ تحميلي، علی پس از گذراندن دوره آموزشي کوتاه‌ مدت به جبهه­ رفت و در عملیات بدر و قدس­هاي 1 تا 5 حضور پیدا کرد.

او در 3/12/62 طی عملیات والفجر 6، در جبهه­ دهلران بر اثر اصابت تركش از ناحيه شكم مجروح شد.

علی در طول مدت حضورش در آن سال‌ها، در کسوت مسئول گردان ضد زره، خدمات ارزنده‌ای از خود ارائه نمود.

«محمدحسن ستونه» از هم‌رزمش چنین می‌گوید: «درمراحل بحرانی، ابتکار فراوانی داشت و دشمن را غافلگیر می‌کرد.اگردر منطقه‌ای توپ 106 شلیک می‌کرد، سعی‌اش بر این بود كه با ایجاد موقعیت متفاوت، این‌گونه برای دشمن وانمود کند که قبضه‌های زیادی برای شلیک دارم.»

و سرانجام، علی در 13/4/65، طی عمليات كربلاي 1 در منطقه مهران، به جمع یاران شهیدش پیوست. پيكر پاكش نیز يك هفته بعد، در گلزار شهداي «بهشت فاطمه» بهشهر به خاك سپرده شد.

«شعبان ابطالی» از چگونگی شهادتهم ‌رزمش می‌گوید: «دوروز بعد از عملیات کربلای یک، هواپیماهای عراقی پشت خط مقدم را بمباران کردند. او و احمد نادعلیزاده آن روز زخمی شدند. علی به احمد گفت که من تو را با ماشین به بهداری می‌برم. وقتی سوار ماشین شد، احمد متوجه شد که حال علی هم خوب نیست. گفت: علی چه شد؟ مگر تو هم مجروح شدی؟ گفت: آره. زیر پای علی پر از خون بود. بعد به فاصله چند دقیقه، هر دو نفردر کنار هم به شهادت رسیدند.»