*زندگی نامه شهيد علي خاكساري*
نام پدر: كاظم
«بعد از عروسي به او گفتم: تو كه مرتّب جبهه بودي، مدّتي اينجا بمان! گفت: خانم! من با تو ازدواج كردم كه راهنمايم باشي و مرا به سوي سعادت دنيا و آخرت هدايت كني، نه اينكه مانع سعادت من شوي. اكنون اولويت و وظيفه من اين است. مرگ دست خداست. اگر بخواهد، مرا نگه ميدارد. نگران نباش!»
با گلگفتههاي «رويا رودباري»، گذري به تقويم زندگاني همسرش «علی خاکساری» میزنیم؛ آنگاه كه در 28 طلوع بهمن 1338، صداي گريهاش در كاشانه «كاظم و فاطمه» طنينانداز شد.
كودكانههاي علي در كوي و برزن روستاي «محمدحسينآباد»[1] از توابع تنكابن خاطره شد.
دانشآموز پايه سوم راهنمايي در مدرسه «خزرشهر» تنكابن بود كه به دليل عدم امكانات كافي، ترك تحصيل كرد و سپس، كمكحال خانواده در امور كشاورزي شد.
«فرامرز» از تقيّدات ديني برادرش، اینگونه سخن ميراند: «در انجام واجبات دين و ترك محرّمات كوشا بود. اغلب اوقات، نماز را به جماعت به پا ميداشت. با قرآن نيز مأنوس بود و سعي در اجراي فرامين اين آيات الهي داشت. علاوه بر آن، با الگوپذيري از سيره زندگي حضرت علي(ع) در كسب معارف و معادن حكمت و معرفت بود.»
و امّا توصيف خلقوخوی علی، به روايت خانواده؛ «به جهت عطوفت و ادب، از محبوبيت ويژهاي در خانواده برخوردار بود. در رفتار با والدين، نهايت احترام را رعايت ميكرد؛ بهخصوص نسبت به مادر، كه پاي او را ميبوسيد.»
علي از سال 51، با افكار امام خميني آشنا شد و به تبليغ اهداف ايشان پرداخت. توزيع تصاوير امام و حضور در تظاهرات ضدّ رژيم، از جمله فعاليتهاي علی در آن روزها محسوب ميشود. او حتّي بارها از سوي عمّال حكومتي مورد تعقيب قرار گرفته بود.
خواهرش، فاطمه میگوید: «دوره سربازیاش در رژیم پهلوی بود. از آموزشی که برگشت، کلی تغییر کرد. میگفت: خواهرم حجابت را حفظ کن و عبادتت را سر وقت انجام بده تا به خدا نزدیک شوی. با آنکه در زمان خفقان خدمت میکرد، روز به روز برای مبارزه با رژیم فعالتر آماده میشد. زمانیکه میخواست به جلسات مذهبی برود، مادرم مانع میشد و میگفت: آنها تو را شناسائی میکنند. او هم میگفت: مادر اکنون زمان مبارزه هست. باید به این جلسات بروم و آگاه شوم و دیگران را آگاه کنم. اگر ما نرویم، چه کسی باید این مردم را آگاه کند.»
بعد از پيروزي نهضت اسلامي مردم ايران، عمده فعاليتهاي او در پايگاه مقاومت بسيج «شهيد محسن رسوليان» در سنگسرك و «حاجي محله» تنكابن بود. ضمن اينكه در انجمن اسلامي «ميثم تمّار» اين دو روستا نيز فعاليت داشت.
پسرعمویش میگوید: «علی به حجاب بسیار اهمیت میداد. یک بار چند نفر از خانمهای بیحجاب محل را دید و به آنها گفت: کسی که حجاب نداشته باشد، مثل خانه بدون سقف است که همه داخلش را میبینند؛ یا مثل دیگ بیسر است که محتویاتش را نظاره میکنند.»
علي از سال 1360 الي 1361 بارها در كِسوت تكتيرانداز، به مناطق نبرد عزيمت كرد. تا اينكه با پوشيدن جامه پاسداري در 4/3/1361، در حفاظت تنكابن مشغول به خدمت شد.
سپس در 25 اسفند 1361، به عنوان نيروي عملياتي، راهی مريوان شد.
او در آخرين اعزامش در 20/4/1364، در كِسوت نيروي واحد توپخانه، راهي جنوب شد.
و سرانجام در 13 اسفند 1364، طي عمليات افتخارآميز والفجر 8 در فاو، شربت شيرين شهادت را نوشيد. پيكر پاكش نيز دو روز بعد، با تشييع باشكوه اهالي حاجيمحله، در «امامزاده سيد محمدطاهر» اين محل به خاك آرميد.