نام پدر : رمضان
تاریخ تولد :1337/03/02
تاریخ شهادت : 1361/01/02
محل شهادت : رقابیه

وصیت نامه

                               *وصیت نامه پاسدار شهید برادر محمود خاکسار*

                                         بنام الله تنها صلاح و امید مومنان

شهادت خارج از پوسیدگی است

ان الله اشتری من المومنین انفسهم و اموالهم بان لهم الجنته یقاتلون فی سبیل الله فیفتلون و یعلمون و ... و ذالک هوالفوز العظیم

همانا خداوند جان و مال مومنین را به بهای بهشت از ایشان خریداری نموده که در راه خدا جهاد میکنند پس میکشند و خود کشته میشوند و این خود سعادت و پیروزی عظیمی است.

با سلام به ساحت مقدس حجته ابن الحسن العسگری مهدی صاحب الزمان منجی بشریت و نائب برحقش امام خمینی ادامه دهنده راهش تا ظهور مهدی (ع) و درود بر شهیدان از صدر اسلام تا انقلاب شکوهمند اسلامی غرور آفرینان صحنه نبرد حق و باطل و سلام بر آنانکه حسین وار زیست می کنند و حسین وار می میرند و که درود خدا و همه فرشتگان بر آنها باد و ننگ و نفرت بر صدامیان و منافقین و آنانکه از صحنه بیکار میگریزند.

اینجانب محمود خاکسار متولد 1338 صادره از بابل میخواهم به آنانکه وصیتنامه را میخوانند یا میشنوند بگویم مه لحظات بدین شیرین نداشتم بیقراریم از این باشد که دیروز که گذشت شاید هم فردائی نباشد پس این فاصله زمانی را طوری بگذرانیم مثل اینکه فردائی نیست و چه زیبا و باسعادت که در کربلای ایران حضور داشتن و هل من ناصر حسین زمان لبیک گفتن و از سیاهی دشمن و جنگ افزارش نهراسیدن و لذهتهای مادی و دنیوی را رها کردن و بهشت را با ایثار مال و جان خودش در راه خدا خریدن و خلاصه تمامی صدمه ها و مصیبتها را در راه اسلام عزیز به جان خریدن و چه زیبا قرآن کریم میفرماید که هرگز مپندارید به بالاترین درجه نیکی نمیرسد مگر آنچه را که دوست دارید در راه خدا انفاق کنید در این صورت هر چه که از خدا بخواهند اگر لیاقت آن را داشته باشند خدا حاجت او را برآورده خواهد ودر آنجا که فرموده که مرا بخوانید تا شما را اجابت کنم و خشابحال آنهائیکه در مبارزه با کفار و منافقیت کشتند و کشته شدند که هر دو آنها پیروزیست، ابر جنایتکارها و ایادی داخلیشان بدانند که اگر تمامی مان کشته شویم و یکنفرمان زنده بماند در مقابل هیچ حکومتی و قانونی غیر از حکومت الهی تسلیم نمیشوند و هیچ محکمه ای از محاکم دنیائی و هیچ قدرتی از قدرتهای عرفی را بهیچ امری غیر از امر خدا تمکین نمیکنند و به هیچ یک از امتیازاتیکه اشخاص بنام اشرافیت برای خودشان قائلند اغلتنا ندارند و از هیچ سلطه ای از سلطه های آمیخته به تکبر و منت که در مقابل حق تمرد و سرکشی را پیشه کرده اند باکی ندارند بلکه فقط و فقط مومن و تسلیم اراده پروردگار امیدوار به اینکه روزی مهدی (ع) خواهد آمد و انتقام خون هابیلان از قابیلان را خواهد گرفت و بقول نائب بر حقش امام خمینی این قرن، قرن به مستضعفین و مستکبرین است و انشاء الله گسترش انقلاب اسلامی هر چه زودتر رسیدن ظهور آقا امام زمان ما نزدیک گرداند و ما لیاقت سرباز امام زمان بودن را عطا فرماید و در راه هم مرگ مارا فراهم آورد انشاءالله و در رویاروئی با دشمنان اسلام آنچنان ایمانی عطا کن که امام سجاد در صحیفه خودش درباره رزمندگان اسلامی می گوید که بار الها بر محمد و آلش رحمت فرست و هنگام برخورد با دشمن فکر دنیای فریبنده گول زننده را از یادمان ببر و اندیشه های مال گمراه کننده را از دلهایشان بزدای و بهشت را نصب المینشان ساز و آنچه را که در بهشت فراهم ساخته از مسکنهای جاوید و منزلهای عرت و حوریان زیبا و نهر هایی که به انواع آشامیدنیها روان شدن و درختانی که زیربار میوه ها خم گشته پیش چشمشان جلوه گر ساز تا هیچکس از ایشان آهنگ روی برگرداندن از دشمنی نکند و بخیال فرار از برابر جنگجوئی مانند خود نیفتد و سخن دیگر با مادرم که هم پدر و مادر خوبی برایم بودی و خیلی زحمت کشیدی از کودکی تا به این سن و سال که خیلی دوست دارم برای خدا شما را ولی زیاد من باعث نمی شود که من از مبارزه با تجاوزگریی تفاوت بمانم و اسلام عزیز را در محاصره قدرتهای شیطانی ببینم آری مادرم امروز روز یاری دادن به حسین زمان است و هر کس در خور قدرت و توان خود ثرو خیر مرگ فرزندت یا تکه تکه شدن بدنش چه بدست صدامیان و منافقین آمریکائی و روسی یا به اسارت گرفتن جنازه ام نباید هیچگونه ترا ناراحت کند بلکه شکر خدا را بایستی بجا آوری و نماز شکرانه بخوانی که در راه باطل خونش ریخته نشده و گریه و زاری بیهورده نتنها خود بلکه دیگران را هم نگذاری بکنند و اگر گریه ای هم باشد در زمانی باشد که استفاده ضد انقلاب و وسوسه گران نگردد بلکه موقعی مناسب است که باعث هر چه بهتر برقرار گشتن اسلام عزیز گردد دیگر اینکه همیشه در هر مجالس یا نماز جمعه یا دید و بازدید ها که صورت می گیرد و همیشه در هر حال برای پیروزی رزمندگان اسلام و برقراری این عصاره خونهایی شهیدان آن مجلس شورای اسلامی شورای نگهبان دولت و رئیس جمهوری اسلامی و روحانیت مبارز و سایر ارگانهای دولتی و مراجع عالیقدرمان زماد رراس همه آنها امام خمینی که تا انقلاب مهدی خدا حفظشان کند و دوباره تاکیدم بر این است که در حق این رهبر این نائب بر حق امام زمان چون رهبری ایشان و انقلاب اسلامی رحمتی بود برای ما تا ما بتوانیم دوباره خود را باز یابیم و سبب شد که لاکی را که قدرتهای شیطانی برای ما درست کرده بودند از آن بیرون آئیم و دور و برم را بنگرم و به زندگی از دید دیگری نگاه کنم و خلاصه بقول استاد شهید مرتضی مطهری که من اینگونه زندگی را از انسانیت و معنویتم گرفتم و آن انسانیتی که در حیوانیم رشد کرده و به حد کمال رسیده است (انسان و ایمان) دیگر اینکه مادرم شما که وصی من هستید از مجالس گرفتن پرزرق و برق بپرهیزید و دیگران هم خواهند چنین کاری را بکنند اجازه ندهید و در مجالس تشیع جنازه ام افراد ضد انقلاب و ضد روحانیت را راه ندهید و شرکت انها در صورتی که قول دهند در آینده نزدیک خودشان را درست کنند و توبه کنند وگرنه نفرین خدا بر آنان باد هر کس میخواهد باشد برایم هیچ فرقی نمی کند این جور افراد با صدامیان کافر و به همه اینها بگوئید این چیز هایی که می گویم همه اش برای خداست نه چیز دیگر یا فرض شخصی و شما مادرم تا بکمک برادرم علی اصغر موافقید که این چیز هایئکه میگویم انجام دهید و از گریه و زاری بیهوده هم جلوگیری لازم بیاورید نه تنها شما بلکه دیگران هم همینطور این تقاضای مکرر و عاجزانه این است که امیدوارم خداوند به شما مادرم و دیگر اعضا خانواده ام صبر و ایمانی محکمتر و قدمهایتان را استوار تر در جهت انقلاب اسلامی عطا فرماید.

در ضمن مادر عزیزم اگر فرزند بدی بودم و یا اذیت و آزاری می کردم امیدوارم که مرا ببخشی و دعا در حقم کنی که هیچ دعائی گهر بارتر از دعای مادر نیست و همچنین تمامی برادران و دوستان و بستگانم از آنها هم میخواهم که مرا ببخشید و دیگر اینکه مقدار پولی را که در قرض الحسنه دارم به حساب جنگ و جنگزدگان بگذارید و روی سنگ قبرم اگر از الحاظ شرعی اشکالی ندارد آرم جمهوری اسلامی را بکشید و بقیه چیز ها از قبیل محل دفن و غیره را خودتان میدانید و هر چه تصمیم گرفته اید مسئله نیست به امید پیروزی کامل انقلاب اسلامی در سرتاسر جهان برهبری امام خمینی تا ظهور مهدی (ع) و نابودی هر چه زودتر کفر و شرک و نفاق صدامی و به سرکردگی ابر جنایتکار های شرق و غرب و خصوصاً امیریالیسم آمریکا و نوکرش صدام یزید کافر.

والسلام

در ضمن اگر اشکالی ندارد در آرامگاه گله محله دفنم کنید.

تاریخ : 02/08/1360      محمود خاکسار


زندگی نامه

بسمه تعالي 
زندگي نامه پاسدار شهي محمود خاكسار و ديد خانواده اش 
با سلام به امام عزيزمان و درود فراوان به شهيدان انقلاب اسلامي و درود به رزمندگان كوستيز 
شهيد محمود خاكسار در يك خانواده متوسط در يكي از محلات بابل در سال 1338 چشم به جهان گشود در سه سالگي دچار سرخك شد و بيماري او سخت مي شود كه ديگر اميدي به زنده بودنش نبود مريضي اش بحدي بود كه خانواده اش از مراجعه به پزشك خجالت مي كشيدند پس از چند سال بيماري سمت محمود و سلامتي خويش را باز يافت.
دور تحصيلي: 
محمود 11 ساله بود كه پدرش را از دست داد و از آن به بعد مادرش و برادر بزرگش عهده دارد سرپرستي خانواده اش شدند چه شبها بود كه محمود گرسنه مي خوابيد و روزها گرسنه به مدرسه مي رفت عليرغم گرفتاريهاي مالي مادر محمود نگه داشت كه او از نعمت تحصيل محروم بماند و او را به مدرسه فرستاد و در رشته طبيعي در يكي از دبيرستانها ثبت نام مي كند بعد از اينكه سال تحصيلي شروع مي شود و گله و شكايت محمود از بعضي دبيران مدرسه شروع مي شود و با بعضي از دبيران قرتي و آنجوري هاي آن روز همواره نزاع داشت و در همين درگيري هاي مداوم با اينگونه دبيران سبب شد كه محمود نتواسنت در امتحانات موفق شد او از دبيراني كه بيشتر به اخلاق و انسانيت توجه داشتند علاقه وافري داشت او كه حاضر به ادامه تحصيل با چنين شرايطي نبود بناچار تغيير رشته داده و در رشته ساختمان ثبت نام نمود و پس از سه سال موفق به اخذ ديپلم در رشته ساختمان شد بعد از گرفتن ديپلم محمود تصميم گرفت به سربازي برود اصراري كه محمود رفتن به سربازي من ريشه در مسائلي داشت كه از دوران تحصيلي اش با آن دست و پنجه نرم مي كرد با اوج انقلاب اسلامي و در هم پاشيدن نظام شاهنشاهي رفتن و به سربازي به تاخير مي افتد بالاخره معاف مي شود و ورقه معافيش را بعد از انقلاب مي گردد و اين نكات ظريف كه خواست خداشت تا بوجود ايد كه انسانهاي خدا دوست انتهاي راه كمال را سريع تر بپيمايد تا به ملكوت علي برسد يا بقولي محدود شد سبب خير اگر خدا خواهد چرا كه محمود خدا را آنگونه شناخته بود كه تن خاكيش را به لباس سبز محمدي با نام مقدس پاسدار انقلاب اسلامي نرين سازد و حين وار براي برافراشته بودن جاويدان پرچم اسلامي انرا به خون پاكش رنگين سازد. 
محمود در دوران تحصيلي مطالعات مذهبي داشت و كتابهاي اسلامي و اعلاميه هاي كه در سانسور رژيم پهلوي معدوم بود بهر شكلي بدست مي اورد و مي خواهند نمونه هاي زيادي از اعتراضات وي به فرهنگ ستم شاهي بيادگار مانده است از آن جمله هرگز اول فروردين را به عيد مشهور است انرا عيد نمي دانست و مي گفت عيدها اعيادي چون فطر – قربان و مبعث و غيره است و بعد از انقلاب روز 12 فروردين عيد مي دانست به آدمك هاي ميان ميادين كه سنبل بت پرستي و شرك و هواخواهان طاغوت بود همواره اعتراض مي كرد پر طلاطم محمود لحظه اي از ياد خدا غافل نبود او رسيدن به طريق البته را نبروي شناخت و اعتراض هميشگي و مداوم دروغ نگرانش تجلي يافت و اتش خشم خود را در صحنه هاي مبارزه با طاغوت شعله ور مي ساخت او در تظاهرات و مبارزه بر عليه رژيم خونخوار پهلوي با روحيه اي پرخاشگر ماجرا جو برخوردار بودوليدر كنار مردم با مردم مظلوميت او به روشني هويدا بود و اين نكته ها را در عمل ديديم در به اتش كشيدن سينما شهر فرنگ و داريوش كثيف سابق و دكه هاي مشروب فروشي و آتش در دل لاستيك جهت خنثي كردن گاز و سر راه عبور مزدوران شاه معدم از يك سو حاكي از همان روح مبارزه جوئي وي بود ولي از سوي ديگر شبها را براي حفظ محل از مزدوران رژيم امريكايي شاه ملعون به نگهباني مي پرداخت و بيشتر مواقع به خانه مي رسيد چشمش پر از خون بود و دود در بدنش اثار قنداق تفنگ و با طوم مشخص بود يكروز قبل از انقلاب سيركي را جهت انحراف افكار مردم به انقلاب به شهربان توسط رژيم ديده شده بود او براي به اتش زدن  شناسائي و راههاي حمله به انجا رفته بود و كه با مامورين درگير مي شود بطوريكه او را به باد كتك مي گيرند و بالاخره از دست ان مزدوران فرار مي كنند و هميشه مي گفت را هم مشخص است فقط براي قران و اسلام وامام عزيز است فعاليت او فقط در شهر محدود نمي شه او ياد و شناس براي گسترش انقلاب به شهر هم جوار سفر مي كرد يكروز قبل از انقلاب اعلاميه اي جلوي خانه انداختند ما در محمود ان را بر مي دارد و به محمود نشان ميدهد محمود گفت مادرجان نترسيد اينها مقدمه كار است بايد اماده شويد به پيروزي چيزي نمانده است گويا به او وحي مي شد و نويد پيروزي را در اعماق وجودش در يافته بود چرا كه طولي نكشيد و انقلاب اسلامي است مسلمان و قهرمان برهبري زعمي عاليقدر امام عزيز در 22 بهمن 57 به پيروزي مي رسيد اين موارد از فعاليت هاي محمود عزيز و گوشه هائي ازمبارزه پي گير و بي امانش بود كه خانواده اش غير مستقيم خودشان و يا توسط افراد ديگر متوجه مي شديم چون محمود هيچگاه از اعمالش را به كسي باز گو نمي كرد و هرگز از كارهايش تعريف و تمجيد نمي نمود در خودش بود و با خدايش يكروز هم كه با برادرش در به تظاهرات رفته بود مواجه با تيراندازي در 20 متري در نزديكي چهار راه شهدا شدند.برادرش دست محمود گرفت به محمودگفت كه يا روز محل تيراندازي دور رژيم بعد چند قدم جلو بيائيم محمود در جواب گفت برادر، اسلام عقب نشيني نيست و بالاخره مي ماند. 
محمود هميشه از رفتن به مهماني ان چناني حتي بستگان نزديك پرهيز مي خورد و هميشه لباسهاي ساده مي پوشيد و غذاهاي ساده را بسياردوست داشت و از تجملات گريزان بود از اسراف پرهيز مي خورد و هميشه مي گفت مردم نان خالي مي خورند ما نبايد اين همه اسراف كنيم سيار ساكت و آرام بود خوش خلق بود به كسانيكه تهيهست و فقير بودند با ديدن آنها ناراحت مي شد و خيلي به آنها احترام مي گذاشت و خودش را كوچكتر از انهامي دانست و نشان مي داد در زمان تعطيلي مدارس براي مخارج تحصيلي اش به كارگري مي پرداخت و باكار و كارگري  عادت كرده بود يكي از بناهائي كه محمود با او كار مي كرد و اظهار مي داشت اگر در حرف صبحانه زمان بيش از حد معمولي مي گذاشت محمود همه را به كار دعوت مي كرد و مي گفت اگر صاحب كار نيست خدا كه هست و در بعضي مواقع دوستان و كساني كه بضاعت مالي نداشتند مجاناً براي آنها كار مي كرد دلسوز و قانع بود از لحاظ اقتصادي قناعت گرد بود بارها براي پخت وپز غذا در طفوليت از چوبها استفاده مي كرد و ذغالش را جمع اوري تا در زمستان استفاده شود با تظاهر و منيت مخالف بود و در انجام فرائض ديني تظاهر نمي كرد ويژه خاصي عارفانه اي داشت عاشق روحانيت بود و به روحانيت عشق مي ورزيد انسان آزاده اي بود كه به انسانيت انسان ارزش خاصي قائلي بود انسان را در بعد مادريش نمي ديديد بلكه وسالت انسان ها را همواره مد نظر داشت و در اين نظراتش تقوي و رهائي از نفس عماره را در پيش رو داشت و از هر نوع مسائل ضد اخلاقي و پرهيز داشت از شوخيها و برخوردهاي  با مناسبت پرهيز داشت صريح الاجهه بود برايش شخص مهم نبود كه اگر نظراتش را بگويد او ناراحت مي شود در زمان انقلاب و بعد از انقلاب با هر خط انحرافي مخالفت مي كرد حتي در لباس سپاهگيري و در داخل سپاه هم بر نظراتش تاكيد داشت او حزل ا.. بود ايمانا  و روحاً در خط امام و روحانيت مبارز بود عاشق اسلام و دلداده مكتب و قرآن بود نماز و روزه اش را كاملاً بجا مي اورد و در انجام فرايض ديني خيلي پاي بند بود و در سال 60 در ماه مبارك رمضان كه به مريوان رفته بود موفق به گرفتن روزه نشد بعداً كه به بابل مي آيد تمام روزه اش را مي گيرد و اين ماندن در شهرش شايد بيشترين مدت اقامتش در محل اقامتش بودزيرا هميشه در جبهه بود از روزه گرفتن هيچ يك از افراد خانواده اش متوجه نمي شدند و گاهي نيم ساعت قبل از اذان مغرب از منزل خارج مي شد و يا در سپاه و يا بيرون روزه اش را باز مي كرد عدم تظاهر يكي از اصلي ترين خصوصيات وي بود فقط به خدا ميانديشند تا از اعمالش خدا راضي باشد به تنهايي در اطاق خلوت به دعا و نماز مي پرداخت و غالباً دراوقات بيكاري به مطالعه و گوش كردن نوارهاي مذهبي و مسئولان مذهبي و سياسي و شهيد آيت ا.. بهشتي و غيره مي گذارند و ر موقع غزيمت به جبهه كسي خبر نداشت وقتي در بعضي مواقع خانواده اش بعد از رفتن او به جبهه متوجه مي شدند و وقتي كه از جبهه مي ايند خيلي ناراحت بود و در خانواده و دوستان مي گفت اينجا در مقابل جبهه جهنم است جبهه ها بهشت را مي ماند انسان بهشت را در جبهه مي بيند و چه خوب امام عزيز در سال 42 از وفاداران به عهد الهي همان هائي كه مي فرمود در شكم مادرند و يا در دبستان هستند چگونه از سالهاي پيش با ان الهام الهي اش سخن مي گفت واين پاك ترين جوان را چگونه فرمان رهبر و امامشان را سخن حسين زمان را به حال مي خوند و هم چون پروانه وار برگرد شمع وجودش حلقه مي زنند و تا مرز شهادت و ايثار خون به پيش مي تازند برساتي كه الله اكبر. 
يكي از برادران سپاه مي گفت كه هرگاه محمود به عكس شهدا نگاه مي كرد و با نگاهي عميق مي ديد و مي گفت اينها چقدر به سعادتمند هستند كه شهيد شدند چرا ما به سعادت شهادت دست نيافته ايم شهيد محمود با بهره گيري از راه شهدا را خود به معبود و مقصودش نزديكتر مي كرد و انقدر بفكر خانواده هاي شهدا بود كه 5 روز قبل از شهادتش دو نامه مي نويسد كه در ان نامه مرقوم مي دارد كه سلامش را به خانواده شهدايي محل برسانيد و تاكيد بر ان داشت. 
محمود از افراد اوليه اي بود كه به عضويت كميته انقلاب اسلامي در امد و فعالانه شركت داشت و بعد از مدتي كه سپاه پاسداران تشكيل شد و از افراد اوليه اي بود كه به عضويت سپاه پاسداران بابل در امد و بعنوان يك سرباز اسلام و به انجام وظيفه اسلامي و انقلابي پرداخت جنگ با مزدوران در خط اميرياليت در گنيد كردستان و مريوان و تكاپ و غيره شركت فعالانه داشت و در داخل شهر بابل با افكار انحرافي همواره در ستيز بود و غالباً با انها برخورد فكري داشت و پيام الاسلام يعلو و لا يعلي عليه را به گروه ها اعلام مي داشت در اين برخوردهاي فكري كه با انها داشت يكروز كه مزدوران اميرليت منافقين و ديگر گروهان عرضه را در پاسخ گوئي تنگ ديدند محمود عزيز را در چهارشنبه پيش كه براي رفتن به منزل يكي از دوستانش عازم بود حمله مي نمايندو شديداً او را مجرد و ميازند همانهائي كه از او شكنجه در داخل دندانها وارد مي زدند بدست همان گروههاي ضد اميرپا ليست در خط امير پاليت مجروح مي شود كليه اعمال محمود معيار و شاخص وسلام و قرآن و امام و رهبري امام بود. 
وسعي بر اين داشت كه كليه حركات و اعمالش بر اساس فرمان رهبري امام بوده باشد و اين را با عمل نشان مي داد تا نمونه اي باشد براي هدايت نسل انقلابي و جوانان مسلمان جامعه اش علاوه بر شركت در جبهه هاي جنگ داخل گنبد و كردستان عليه نوكران داخلي اميرپاليزم شرق و غرب از بدو شروع جنگ يا مزدوران رژيم كافر صدام بيشتر اوقات را در جبهه ها گذرانيده است بطوريكه فعاليت و حضور در جبهه تا لحظه شهادتش مسائل و ساير فعاليت هاي اسلامي و انقلابي اش را تحت الشعاع فرار مي داد و از امدن و رفتن به جبهه بيشتر اوقات افراد خانواده اش حتي مادرش بي خبر و بي اطلاع بود و به همين علت از خاطره هائي كه در رابطه با جبهه براي خانواده بجا گذاشته است تعدادي بيش نيست و تنها همرزمان و هم سنگران او هستند كهمي توانند زبان گوياي زندگي سراسر شوق و عشق و ايمان به اسلام و ايثار محمود باشند و بازگو نمايند.يكبار در جبهه كرخه دستش تير مي خورد كه از استخوانش عبور نموده و سوراخ مي كند و محمود را به يكي از بيمارستانهاي تهران انتقال مي دهند و وقتيكه برادران و دوستان و آشنايان براي ديدنش به تهران مي روند شديداً ناراحت مي شود و مي گويد چه خبر شده است كه به اينجا امده ايد اگر از وضع دستم مي پرسيد چيزي ينيست مثل اينكه پشه دستم را گاز گرفته است با اينكه درد شديدي داشت و انگشتانش بخاطر پاره گي عصب دستش حركت نداشت هرگز دردش را به زبان نمي اورد و پس از عمل جراحي باتفاق خانواده اش از بيمارستان مرخصي و به بابل مي ايد دكتر معالج و تا 3 ماه اجازه به جبهه را به محمود نداد ولي ايا روح بزرگ محمود در مقابل دردهاي عضوي زانو مي زند به گوش محمود به حرف هاي دكتر كه اقا تا چند ماه بايد استراحت داشته باشي بدهكار است اري از مدت كوتاهي به جبهه مي رود و از اغاز جنگ چندين بار به جبهه رفت و محمود را در تمام جبهه ها ميافتي و علتش ان بود كه بعد از آمدن به بابل دل نداشت او تا عمق وجودش عطري كه استكبار جهاني براي انقلاب اسلامي فراهم آورده بودند حس مي كرد او مي دانست و مي گفت كه تجاوز صدام بخاطر خاك و مال و زمين نيست او درك كرده بود كه صدام جيره خوار امير پاليزم دست به جنايت بزرگي عليه اسلام وانقلاب اسلامي و ملت مسلمان ايران زده است يكبار كه در جبهه اسلام اباد غرب بود پاها و گردن و پشتش مورد اصابت تركش نارنجك قرار مي گردد كه به يكي از بيمارستانهاي تهران انتقال مي يابد بار ديگر برادران و افراد محله مان به عبادت محمود مي روند در پاهاي و گردن او حدود يكصد ساچمه نارنجك وجود داشت و اصلاً در دلش را بازگو نمي كرد قبل از رفت به تهران ادرس بيمارستان خارج نكنيد زيرا پس از مرخص شدن به جبهه مي رود و اري محمود با ديدن ما گفت فردا از بيمارستان خارج خواهم شد و خارج شد و خود نيز به در اوردن ساچمه اي نارنجك و در داخل پا و كمرش نمود و با اينكه نمي توانست براحتي راه برود ولي درد را تحمل مي كرد تا خانواده اش از چگونگي در د پايش با خبر شوندو با اينكه ناراحتي عضوي شديدي داشت پس از چند روز شايد 3 يا 5 روز دوباره به جبهه مي رود و بطوريكه دوستان محلي مان كه به عيادتش رفته بودندو از انجا به جبهه عازم شدند مي گفتند موقعي كه ما به جبهه رسيديم محمود را در خط مقدم جبهه ديديم اري محمود پس از چندين بار رفتن به جبهه شايد در پانزدهم اسفند 60 ساعت 4 بعد از ظهر به خانه مي گردد و در همين اثنا با خبر مي شود نيرو از سپاه منطقه 3 عازم جبهه است بلافاصله پس 7 ساعت توقف در بابل كه حتي يكي از برادرانش براي اخرين بار موفق به ديدار وي نشد عازم چالوس مي شود كه از انجا به جبهه اي برود و بعد از حركت متوجه مي شود كه اتوبوس حامل .وي عازم غرب است وي مي شود چون مي دانست اين بار حمله از جنوب است ولي ناچاراً به غرب مي رود و پس از يك ياد و شب توقف به اتفاق يكي از برادران سپاه انجا را به بهانه كار شخصي ترك و مستقيماً خود را جبهه خوب رسانيد و به محض رسيدن به جنوب براي خانواده تلفن مي زند و نامه ميدهد و كهدر نامه ها مكالمات تلفن بيشتر شعارش اين بودكه بعد از شهادتم گريه نكنيد و ناراحت نباشيد.
و اين بار رزمندگان اسلام دست به حمله بزرگي زده اند وعمليات فتح بزرگ در جبهه رقابيه او را پيشتازان اين جبهه در فتح بزرگ بود كه در صبح زود دوم فروردين 61 شربت شهادت را نوشيد و جان را تسليم جان افرين مي نمايد و به ارزوي ديرينه اش مي رسد و جسم مطهرش را بعنوان عيدي تقديم خانواده و مردم محروم مستضعف است و حزب الله مي كند بعد از شهادتش تهدادي كتاب از جمله يك جلد قرآن مجيد صفحيه سجاديه شهادت سئوالات ايدئولوژي بيعت با بيداري و كتابهاي ديگر كه در جبهه همراه محمود بود بدست خانواده اش مي رسد به ضميمه اين كتابها دو نامه كه بيشترين سفارش به  ادامه راه شهدا حكايت داشت همراه با عكس امام عزيز و عكس شهيد مظلوم دكتر بهشتي بود بعد از خواندن نامه و يادداشت هاي روي صفحات كتاب يك نكته بسيار مهم در ان وجود داشت و ان تاريخ نگارش است كه همه نوشته ها . دو نامه را در تاريخ 27/12/60 يعني 5 روز قبل زا شهادتش نوشته است كه از مطالبش تنها انتظار شهادت را حكايت دارد و اين نوشته ها مشخص مي شود كه او مي دانست كه يقيناً به شهادت مي رسد و به ارزويش نائل مي گردد و بعنوان نمونه به ياد داشتن را كه در تاريخ 27/12/60 درد مشخص اش نوشته است پيش مي خوانديم بسمه تعالي با سلام و ساحت مقدس مهدي صاحب الزمان انتقام گيرنده خون ها بيليان از قابليان و نايب بر حقش امام خميني كه خداوند تا ظهور مهدي (عج) ملاقتش بدارد و انشاالله كافر از ان جهت كه دل بدنيا بسته جان كندش سخت است و مومن از ان جهت كه دل به اخرت بسته است براحتي جان مي دهد برادر عزيزي كه وسائل شخصي شهدا و مجروحين را جمع اوري مي كني و به خانواده هاي انها تحويل مي دهيد خداوند فيض شهادت را به شما دهد كه نقش بنياد شهيد را در مطنقه جنگي بعهده داريد وسايل شخصي كه بنده دارم عبارتند از چند كتاب و قرآن و غيره. 
اري اين گوشه ها بسيار كمي از زندگي سراپا ايمان شور و عشق – عرفان و مبارزه شهيد محمود خاكسار است و بسياري از مسائل زندگي شهيد عزيزمان را سانسور كرديم و زيرا مورد پذيرش انسانها حتي جامعه انقلابی نیست روحش شاد  و اميدواريم تداوم دهنده راهش باشيم با توجه با اينكه بسيار سنگين است توفيق همه برادران سپاه را از خداي منان خواستارم. والسلام. 
در ضمن زندگي نامه شهيد محمود خاكسار كه توسط سپاه چاپ گرديده است ضميمه اين زندگي نامه است.22/6/61