نام پدر : علی اصغر
تاریخ تولد :1345/00/00
تاریخ شهادت : 1367/01/28
محل شهادت : فاو

وصیت نامه

*وصیت نامه شهید علی خادمیان*

 

بسم الله الرحمن الرحیم

وَلاتَحسَبَنَّ الَّذینَ قُتِلوا فی سَبیل الله امواتَاً بَل اَحیا عِندَ رَبِهِم یُرزَقون .

گمان مبرید آنهایی را که در راه خدا کشته شده اند مردگانند بلکه زنده اند و در نزد خدای خویش روزی   می خورند.

اینجانب از دور دست و بازوی قدرتمند شما که دست خداوند بالای آنست می بوسم و بر این بوسه افتخار می کنم. امام خمینی .

بهشتیان به منازل ما و شیعیان می نگرند چنانکه اهل زمین به ستارگان آسمان نگاه می کنند. امام علی (ع)

هر کس که ترا شناخت جان را چه کند

فرزند و عیال و خانمان را چه کند

دیوانه کنی هر دو جهانش بخشی

دیوانه تو هر دو جهان را چه کند

با درود و سلام به خداوند که با لطف بیکران به بندگان خاص خود اسباب هدایت و کمال خوشبختی را برای بندگانش فراهم نموده و الطاف خاصه اش را به تمام بندگان خاص درگاهش و جان برکفان و رزمندگان در راه دینش نصیب فرموده است، با درود و سلام به حضرت ختمی مرتبت پیامبر گرامی اسلام حضرت محمد (ص) و با سلام فراوان به سومین امام مسلمین شیعیان جهان زنده نگهدارنده دین اسلام امام حسین (ع) سالار شهیدان که راه چگونه زیستن را به ما یاد داد و ما را با فرهنگ شهادت آشنا ساختند.

با سلام بیکران به منجی عالم بشریت حضرت مهدی موعود آقا امام زمان عجل الله و با سلام به نائب بر حقش امام امت خمینی بت شکن و با سلام فراوان به تمامی شهدای صدر اسلام که با نثار خون پاکشان درخت اسلام را آبیاری و زنده نگه داشتند.

 وصیت به پدرم.

پدرم، اگر من شهید شدم ناراحت نباشید، می دانم که صبر و استقامت شما زیاد است. هر چند که داغ فرزند برایت مشکل است. پدرم صبر را پیشه خود ساز که همانا تنها راه رسیدن به سعادت همان داشتن به ایمان و قلبی سرشار از عشق به خدا پشتکار است. پدرم اگر در طول حیات به حرفهای تو گوش فرا نمی دادم و بی اعتنا از آن ها می گذشتم مرا ببخشید و حلالم کنید. خواهرم، من کوچک تر از آنم که به شما وصیت نمایم، خواهرم هر چه بیشتر می توانی به راز و نیایش بپردازد. و تا آنجا که می توانید صبر و استقامت را پیشه خود سازید و رفتار و کردارت را از فاطمه (س) پیروی کن. برادرم من کوچکتر از آن هستم که به شما وصیت کنم، برادرم استغفار و دعا و نیایش را از یاد مبر چونکه چنین درمانها برای تسکین دردهاست و همیشه بیاد خدا باش و راه او قدم بردارید و هرگز نگذارید که دشمنان بین شما تفرقه بیاندازند. برادرم کاری کن که منافقان کور دل را به زانو بنشانید و وصیت دیگرم نسبت به برادر کوچکم اینست که به برادر کوچکم قرآن بیاموزید و او را با قرآن آشنا سازید چون تنها راه رهایی از زندان و رسیدن به هدف فراگیری از درسهای قرآن است، و سعی کنید از درسهای ارزنده قرآن بهره بگیرید و آموخته خود را به دیگران انتقال دهید و در اینصورت آینده روشنی در پشت دارید پیام من به امت مسلمان و شهید پرور اینست ای مردم هرگز امام عزیز را تنها نگذارید و همیشه یار و یاور صدیق امامتان باشید و حتی یک لحظه از او جدا نشوید چرا که هر چه به امام عزیزمان نزدیک تر شوید اخلاص صداقت و ایمان شما زیاد می شود. و سعی کنید عظمت او در یابید و خود را تسلیم او سازید و در این مدت چند سال بعد از پیروزی انقلاب اسلامی لیاقت این را نداشتم که با امام خود ملاقات کنم فقط سلام گرم صمیمانه ناقابل مرا به او برسانید و بگوئید که تا آخرین خون که در بدن دارم سنگر اسلام را ترک نخواهم کرد و تا آخرین نفر با دشمنان می جنگم و سازی با کفار بعثیون هرگز که تا آنجا که می توانید لااقل یکبار هم که شده به جبهه نبرد بیایند و اگر که می خواهند به خدای خود نزدیکتر شوند و معشوق خود را در آنجا دریابند و به جبهه نبرد حق لیه باطل بشتابند زیرا که جبهه های جنگ بهترین معبد برای راز و نیاز و نیایش و بهترین دانشگاه برای کسب معارف است حق باطل دوراهی است. که قرآن به انسانها معرفی کرده است که شرطی اساسی عامل تفوق و موفق بودن آنست شهید کسی است که حق را شناخته باشد و شهادت پرواز است پرواز از عالم خاکی به عالم ملکوتی شهادت هدیه است الهی که خداوند به بندگان مقرب خود عطا می فرماید: و ما نیز در جمع مدافعان حق و آزادی بر دشمن حمله می بریم و با انبار خون خود حقارت خویش را به جهانیان ثابت می کنیم و تا حاکمیت حق در سراسر جهان از پا نمی نشینم خداوندا معشوقا معبودا بسوی تو می آیم، که شاید لطف تو شمال حالم شود می روم تا با اهدا خون خود درخت اسلام را آبیاری کنم می روم تا وعده الهی را که منی بر وراثت مستضعفان در زمین است را تحقق بخشم می روم تا با شهادت خود خفتگان را بیدار نمایم. پدرم شهید بالاترین و برترین درجه مقام را نزد خدای تبارک و تعالی دارد دیگر عرضی ندارم و همگی شمارا به خدای متعال می سپارم.

خدایا خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار.

والسلام   


زندگی نامه

«فرم ثبت اطلاعات شهدای مازندران»

الف)تولد و کودکی :

1- نام و نام خانوادگی ، نام مستعار :

علی خادمیان

2-تاریخ و محل تولد و اتفاق خاص در زمان تولد:

1345، گلوگاه

3- نام و شغل پدر :

علی اصغر، ــــــــــــــ

4- نام و شغل مادر:

نرگس، خانه دار

5- تعداد فرزندان و فرزند چندم خانواده بود:

دارای چهار برادر و چهار خواهر- فرزند پنجم

6- وضعیت زندگی از نظر اقتصادی و اعتقادی :

اقتصادی: ــــــــــــــ

اعتقادی: پدرش می گوید: اگر یک روز نمازش به تأخیر می افتاد خیلی ناراحت می شد و به مداحی کردن علاقه داشت، در مجالس مذهبی و مسجد حضور پیدا می کرد و در نماز جماعت و جمعه حضور همیشگی داشت. شب ها همیشه قرآن می خواند. بسیار معنوی و اهل نماز شب بود. به انجام واجبات و ترک محرمات توجه خاصی داشت و همیشه دائم الوضو بود.

7- تحصیل متفرقه قبل یا حین دبستان(مکتب ،کلاس قرآن ،حوزه علمیه نام فرد آموزش دهنده ): ــــــــــــــ

8- مهاجرت یا نقل مکان در دوران زندگی (اگر بود): ــــــــــــــ

ب)تحصیلات:

1- نام مدرسه و محل تحصیل در دوران دبستان : ــــــــــــــ

2- نام مدرسه و محل تحصیل راهنمایی : ــــــــــــــ

3- نام مدرسه ، محل تحصیل و رشته ی تحصیلی دبیرستان :

دبیرستان دکتر علی شریعتی تا سال چهارم نظری، شهرستان بهشهر، نظری رشته ی فرهنگ و ادب

4- تحصیلات دانشگاهی ، رشته و نام دانشگاه : ــــــــــــــ

5- آیا در دوران تحصیل کار می کرد ؟،چه کاری و چه مدت : ــــــــــــــ

6- سال، مقطع و علت ترک تحصیل : ــــــــــــــ

پ)سربازی :

1- خدمت سربازی :

انجام داد

2- یگان اعزام کننده :

سپاه

3- سال اعزام و محل آموزش سربازی :

16/11/65 به سربازی اعزام شد.

ت ) ازدواج :

1-وضعیت تاهل :

مجرد

2- نام همسر و تاریخ ازدواج : ــــــــــــــ

3- تعداد و نام فرزند یا فرزندان (اگر داشت ): ــــــــــــــ

4- خلق و خو و رفتار با خانواده (زن و فرزند یا پدر و مادر ):

پدرش می گوید: رابطه اش با اعضای خانواده خوب بود با دوستانش هم رابطه ی خوبی داشت. کارهای خود را با طمأنینه انجام می داد. حرف هایم را گوش می داد و هیچ گاه حرف پدر و مادرش را رد نمی کرد. به فعالیت های ورزشی و به خصوص به شنا و فوتبال علاقه داشت.

ث) شغل شهید :

1- شغل رسمی و شغل فرعی : ــــــــــــــ

2- نام سازمان یا نهاد یا شرکت : ــــــــــــــ

3-زمان استخدام و مسئولیت شغلی: ــــــــــــــ

ج) فعالیت های انقلابی :

1- وقایع با افرادی که باعث تأثیر گذاری بر شهید شدند :

ایشان از طریق اعلامیه ها و سخنرانی های امام با امام آشنا شد.

هم رزم اش -سیداسماعیل نبوی -می گوید: خانواده ی ایشان در دوران انقلاب از انقلابیون سطح شهر بودند که تأثیر زیادی روی علی خادمیان داشت.

2- وقایعی که به تأثیر گذاری شهید بر فرد ، خانواده یا گروه اشاره دارد : ــــــــــــــ

3- نوع و محدوده ی جغرافیایی فعالیت های انقلابی :

ایشان در راهپیمایی ها شرکت می کرد.

4- زمان آغاز حضور در پایگاه (چه سنی یا چه سالی ؟) و نوع فعالیت در پایگاه :

ایشان در جلسات انجمن اسلامی و بسیج حضور فعال داشت و دوستان خود را جهت حضور فعال در بسیج تشویق می کرد. در جمع آوری کمک های مردمی به جبهه یاری می رساند. در فعالیت های فرهنگی بسیج هم شرکت داشت.

5- اگر در درگیری ها و زد و خوردهای انقلابی و حزبی در انقلاب و بعد از آن حضور داشت ، با بیان اتفاق آورده شود : ــــــــــــــ

ح) سوابق جبهه :

1- حضور در جبهه :

در جبهه حضور داشت.

2- تعداد تاریخ محل اعزام ها ، یگان اعزام کننده ، و منطقه یا مناطقی که اعزام شد :

16/11/65 ورود به سپاه

28/12/63 با عضویت بسیجی به جبهه اعزام شد تا تاریخ 18/4/64.

15/6/65 از بسیج بهشهر به جنوب اعزام شد

16/11/65 از سپاه بهشهر با عضویت پاسدار وظیفه به جبهه اعزام شد.

3- مجموع مدت حضور در جبهه :

4- مسئولیت در جبهه :

تک تیرانداز، واحد اطلاعات عملیات

5- دفعات ، مکان و نحوه ی مجروح شدن :

در تاریخ 4/10/65 در ام الرصاص از ناحیه ی زانو مجروح شد که سه روزی در بیمارستان در اصفهان بستری شد.

6- عملیات یا مأموریتی که مجروح شد :

عملیات کربلای 4

7- مکان ، زمان ، عملیات و نحوه ی شهادت :

در فاو در تاریخ 28/1/67 در عملیات پدافندی بر اثر اصابت ترکش به شهادت رسید.

8- تاریخ تشییع و محل خاکسپاری :

2/2/67 تشییع شد و در گلزار بهشت فاطمه شهرستان بهشهر دفن گردید.

ی) خاطرات یا ویژگی های بارز شهید:

1- شامل 3 خاطره از شهید در مقاطع مختلف زندگی از تولد تا شهادت و در صورت نداشتن خاطره ، ویژگی های شهید ( توجه : حتما راوی خاطره یا ویژگی باید معلوم باشد .)

دوست شهید -حیدرعلی -می گوید : زمانی که فرمان عملیات صادر شد شهید به همراه یک گروه شناسایی با قایق های موتوری به خط مقدم حمله کردند و از آن جایی که عراقی ها منتظر حمله ی بچه ها بودند آتش سنگینی روی رزمندگان پیاده نمودند.

شهید در این عملیات مجروح شد و تیری به پای ایشان اصابت کرد فضا به گونه ای بود که رزمندگان یا شهید می شدند یا به عقب می رفتند. شهید که پایش مجروح شده بود کشان کشان خود را به سمت عقب راند در این هنگام متوجه یکی از عزیزان شد که دچار مجروحیت شده بود، شهید ایشان را روی کول خود گرفت و با همان پای مجروح به عقب بازگشت. ایشان می گفت من درد زیادی تحمل کرده ام و با این وضع خود را متعهد می دانستم که این مجروح را به بیمارستان صحرایی برسانم. او هیچ گاه نام آن مجروح را برای ما فاش نساخت.

هم رزم اش -سید اسماعیل نبوی -می گوید: ایشان در رابطه با بحران ها مطیع فرمانده بود و صبر و شکیبایی خاصی داشت. در واحد اطلاعات عملیات به عنوان یک رزمنده قوی بود. به تجملات علاقه نداشت و بیش تر سادگی را می پسندید. ایشان در رشته ی تکواندو کمربند زرد داشت.