نام پدر : سید تقی
تاریخ تولد :1345/10/13
تاریخ شهادت : 1363/12/22
محل شهادت : هورالعظیم

وصیت نامه

                                     *وصیتنامه شهید سید محسن اسدالله تبار*

 

                                                               بسم الله الرحمن الرحیم

 

بنام پروردگارم بنام تمام امیدم و به نام تمام آرزوهایم بنام او که مارا از آب گندیده ای بوجود آورد تا به این حد رساند.

اینجانب سید محسن اسدالله تبار با خونم امضا می کنم که محمد (ص) رسول بحق خداوند و گواهی می دهم حضرت علی (ع) امام و جانشین بحق رسول الله و 11 فرزندش امام اند و معتقد به غیبت آقا و سرورم امام زمان (عج)

هستم به این علت چون پیرو خط سرخ ثارالله و مطیع و فرمانبردار رسول الله بودم بر خود واجب دانستم که در جبهه مقدس اسلام علیه کفر شرکت کنم حتی به ریخته شدن خونم هم باشد و برخود واجب دانستم که از حریم مقدس اسلام و مسلمین دفاع کنم حتی که جانم در این راه برود و باکی نداشتم از اینکه دست یا پایم و هر جا از جوارح بدنم در این راه می رفت. ملت شریف و مبارز ایران! همه می دانید امروز شیطان بزرگ آمریکا دست در دست شیطان شرق گذاشته و برای نابودی اسلام عزیز کمر همت بسته اند.

ای ملت عزیز! کمراینان را باید بشکنید همانطوریکه تا بحال شکستیم. امت مسلمان! از امام عزیز خوب دفاع کنید همانا دفاع از او یعنی دفاع از اسلام.

ای ملت داغدیده ایران! آیا شما حاضرید بار دیگر بر دندان رسول خدا سنگ بزنند؟ آیا حاضرید بار دیگر بر سر رسول خدا خاک بریزند؟ آیا حاضرید بار دیگر بر فرق مولا علی شمشیر بزنند؟ آیا حاضرید بر بازوی جده ام فاطمه زهرا شمشیر بزنند؟ آیا حاضرید جگر آقا امام حسن را در تشت ببینید؟ آیا حاضرید سر بریده آقا امام حسین را در روی نیزه ببینید؟ اگر به چنین چیزی حاضرید تماشاگر باشید پس دیگر خود را پیرو قرآن نخوانید. پس دیگر خود را پیرو روح الله نخوانید. ملت شریف ایران! اگر لحظه ای غفلت کنید قرآن را از دست می دهید امانت رسول خدا را از دست می دهید. آیا حاضرید به رسول خدا خیانت کنید؟ ای مردم! می دانید رسول خدا دو امانت گرانقدر در نزد ما مسلمین گذاشت یکی اهل بیت خود و دیگری قرآن. آیا خوب از اهل بیتش دفاع کردید؟ آیا دفاع از مظلومیت حسین کردید؟

حتما می گویید ما در کربلا نبودیم.

آیا کربلا جز این است که امروز روح الله را یاری کنید؟

آیا قرآن را حفظ کردید گذاشتید دست اجانب به او نرسد؟

سخنی چند با تو ای پدر گرامی!

پدر عزیزم! می دانم فرزند خوبی برایت نبودم می دانم هیچ استفاده از من نبرده ای می دانم آرزوها برای مورد من داشتی اما نه پدرم!

جد تو گفت: از اسلام دفاع کن  آیا تو دوست داشتی به جدت نه بگویی؟

پدرم امیدوارم که با دادن خون خود به اسلام خوشحالت کرده باشم.

و ای پدر! اگر آرزوی رخت دامادی داشتی کفن، لباسم. اگر آروزی حتا در دست کردنم داشتی خون سرخم حنایت.

پدر جان! بعد از شهادتم برایم گریه کن اما نه برای اینکه چرا فرزندت را از دست دادی گریه کنی برای این که چرا یک جان داشت.کاش صد ها جان داشت و صد ها بار در راه خدا کشته می شد.

در جایی مولا علی (ع) می فرماید:

گرامی ترین مرگها کشته شدن در راه خداست.

پس ای پدر جان! من چطور می توانم با این همه روایت و حدیث،  مرگ در بستر را قبول کنم.

پس ای پدر گرامی! خوشحال باش که فرزندت بهترین مرگهارا قبول کرد و ای پدر جان! امام صادق (ع) گفت:

بخدا قسم که هیچ کس از ما نیست مگر اینکه کشته شده و شهید گردیده است.

ای پدر جان! می خواهم همانطور که امام صادق (ع) جد ما است با شهید شدن خود این پیوند را محکمتر کنم.

 

والسلام

سید محسن اسدالله تبار

25/08/1363 – آبان

خدایا، خدایا، تا انقلاب مهدی خمینی را نگه دار

 


زندگی نامه

*زندگی نامه شهید محسن اسدالله­تبار*

 

 

در دی ماه 1345 در روستاي «ديوکلا» از توابع بابل متولد شد.

پدرش «سید تقی»، از طريق كشاورزي روي اندك زميني كه داشت، با همراهي همسرش «سید بیگم» امرار معاش مي­كردند.

دوازده بهار از تولد سيّدمحسن مي­گذشت كه مادرش براي هميشه آن­ها را ترك كرد و به سراي باقي شتافت. از این‌رو، مسئوليت بزرگ كردن نه فرزند، به عهده پدر خانواده افتاد. سیدتقی از مال دنيا، به قدر حفظ آبرو بهره­مند بود و سلامتي خودش و بچه­ها مهمترين خواسته­اش از خدا بود.

وقتي سيدمحسن به سن مدرسه رسيد، براي تحصيل به دبستانی در محله «اميديه»[1]رفت. سپس با ورود به مدرسه «امیر پازواری»، تا سال سوم راهنمايي به تحصيل ادامه داد؛ چرا که به خاطر کمک به پدر تحصيل را رها كرد و به حرفه گچ‌كاری مشغول شد.

سید محسن به دلیل تربیت دینی خانواده، در ادای واجبات و مستحبات می‌کوشید و از انجام محرمات دوری می‌کرد. با قرآن، این منبع نور و رحمت نیز مانوس بود و در عمل به فرامین آن، کوشا.

پدرش مي­گويد: «قبل از مدرسه، او را به مكتب­خانه فرستادم تا قرآن را فرا گيرد. پسرم، عاشق اهل بيت بود. او شب­ها و روزهاي محرم، يك پاي ثابت مسجد بود.»

در بیان خلق‌وخوی محسن باید گفت که در ادب و تواضع نسبت به والدین، زبانزد بود و در اطاعت‌پذیری از آنان، پیشتاز. با دیگران نیز، در نهایت گشاده‌رویی و ملاطفت رفتار می‌کرد و نزدشان از محبوبیتی وافر بهره‌مند بود.

نامادري­اش می‌گوید: «من هشت سال با او زندگي كردم. در اين هشت سال نشنيدم صدايش بلند شود. با من بسيار مهربان بود. در اوقات بيكاري، به من و پدرش كمك مي­كرد. او بسيار بردبار و صبور بود.»

هم‌زمان با شروع جنگ تحمیلی، محسن در سال 1361 با حضور در عملیات محرم، دچارجراحت شد. در 20/12/62 به عضویت سپاه در آمد و به عنوان تخريب­چي، راهی مناطق نبرد با دشمن شد.

و در نهایت، او در اسفند 1362 طی عمليات در هورالعظيم به شهادت نائل آمد. پیکر پاکش نیز در سال 76 به آغوش پرمهر خانواده بازگشت و با بدرقه پرشور مردم بابل، در زادگاهش به خاك سپرده شد.



[1]. چوپان‌کلای سابق.