نام پدر : یداله
تاریخ تولد :1343/03/20
تاریخ شهادت : 1365/11/10
محل شهادت : شلمچه

وصیت نامه

*وصيت­نامه شهيد فتح­ الله حيدري فرزند يدالله*

يا أيَّتها النَفسُ المطمئنة ارجعي إلي رَبِّك راضيَة مَرضيه فَادخُلُني فِي عبادي وَادخُلُي جنَّتي.

چند كلام هديه به پيشگاه با عظمت آخرين ستاره درخشان و فروزان امامت و تقديم به حضور رهبر بزرگوار، حضرت امام و امت شهيد داده و سلام و درود بر شهيدان گلگون كفن و خانواده معظم­شان. و سلام بر پدر و مادرم و تمامي برادران و خواهرانم و همسرم و فرزندم. اينك كه جمهوري اسلامي ايران مي­رود تا رفته رفته شاخ و برگ­اش و ريشه و ميوه­اش را اولاً به كشورهاي مسلمان­نشين و سپس به ساير كشورها پهن و گسترده كند، مي­رود تا محرومين و مظلومين جهان را از زير شكنجه و اسارت جباران و ستمگران نجات بخشد و وعده حق تعالي را كه فرموده است و تحقق بخشيد و وعده عدل اسلامي را در جهان بر قلمرو و به جاي ظلم و جور و قتل و غارت و هزاران بی­گناه ديگر، معيار قرآن و قوانين و احكام اسلام و انقلاب را جايگزين آن كند تا در سراسر جهان امتي واحد تشكيل داده و زمينه را براي ظهور حضرت مهدي بقية­الله ارواح العالمين مقدم العذا آماده و مهيا كند. پس چه بهتر كه با نثار جان خويش از اين انقلاب و اسلام حمايت كنيم و كشته شدن در اين راه را افتخاري بزرگ براي خود بدانيد. اين حقير به فرمان الهي حضرت امام روح­الله و با آگاهي و شناخت كامل به نظام اسلامي ايران و جبهه­هاي جنگ به سرزمين خون و شهادت و مكان ملاقات با امام زمان (عج) و محل شهادت عزيزاني كه جان شريف­شان را همانند ساير شهيدان چون حسين­بن­علي (ع) مظلومانه تقديم كرده­اند، روانه شدم تا اولاً سنگرهاي خالي شهيدان را پر كنم و همچنين تكليف واجب كفايي را انجام داده و ثانياً با شهادت­ام در راه رضاي خدا در روز قيامت در مقابل رسو­ل­الله و امام­مان و ديگر شهيدان سرافراز و سربلند باشم. سفارش من به شما اين امت جان بركف كه انقلاب شكوهمند اسلامي نصيب­تان شده و فرزندان دليرتان روز به روز و لحظه به لحظه به سوي ديار عاشقان سرازير مي­شود تا از مرز و بوم و حيثيت و ناموس دفاع كرده و با توجه به اين­كه نصرت خداوند هر روز ملت اسلامي را قوي­تر و مقاوم­تر مي­كند.

قدر و ارزش اين انقلاب باعظمت و بزرگي رهبر بزرگوارمان حضرت امام خميني و امام و دلاوري­هاي رزمندگان و قدر كساني كه بر روي تخت­هاي بيمارستان بستري هستند و ارزش و اهميت معلولين كه شاهدان عيني جنايات سلاطين ظلم و ستم هستند را بدانيم و قدر و مقام عزيزاني را كه در قبرستان­ها در زير خاك دفن شده­اند و پايه­هاي محكم و استواري بوده كه با خودشان انقلاب را حافظ بوده­اند و با نصب پرچم جمهوري اسلامي بر بالاي مقبره و بارگاه­شان خواستار به اهتزاز درآوردن پرچم لا­اله­الا­الله در سراسر جهان هستند را بدانيد و همچنين قدر خودتان را بدانيد كه اسلام را هزار و چهارصد سال دوباره زنده كرده­ايد. و از خواهران و همسرم مي­خواهم اگر گناهي از من سر زده، مرا عفو كنيد. و مخصوصاً دوستان و فاميلان و بستگان كه اين دنياي نامعلوم و زودگذر مي­گذرد، مي­خواهم كه مرا عفو كنيد. من نتوانستم آن فرزندي باشم كه دل شما را خوش كرده بلكه هميشه شما را ناراحت مي­كردم و نتوانستم آن زحمت­هايي را كه برايم كشيده­ايد، جبران كنم و ضمناً پدر عزيزم بايد چنان فرزندم حسين را ادب كنيد كه از او يك رجايي و باهنر و امثال­شان بسازيد. اگر فرزندم به راه راست هدايت شود، پاداش شما با خداست و در اولين فرصت نماز و قرآن را به او بياموزيد. در خاتمه چند كلامي به همسرم كه همچون زينب­وار مقاوم بوده و در تربيت صحيح فرزندم كوشا باشيد.

خدايا خدايا تا انقلاب مهدي خميني را نگهدار.

خدايا رزمندگان اسلام پيروزشان بگردان.

خداوندا ما را آن توفيق ده تا در راه تو و براي تو به ميدان­ها رفته و به سوي تو برگرديم.

                                                                                         والسلام عليكم  رحمة­الله و بركاته.  


زندگی نامه

شهید فتح الله حیدری

فرزند: یدالله

شب چهار شنبه چهارم مهرماه 1343 در خانواده ای مذهبی در روستای "سرخکلاء"درمنطقه ی" دشت سر" در شهرستان "آمل "به دنیا آمد. پدرش کشاورز و مادرش خانه دار بود. او پس از پشت سر گذاشتن دوران طفولیت در مهرماه سال 1351 به مدرسه رفت و دوران ابتدایی را در دبستان امیر کبیر روستای محل سکونت گذراند. به تحصیل بسیار علاقه مند بود و با همکلاسی هایش درسها را مرور می کرد. دوچرخه سواری و فوتبال از بازیهای مورد علاقه او بود. فتح اللّه همانند سایر بچه های روستا از همان سنین کودکی در کار کشاورزی به خانواده کمک می کرد و گاهی در کوره پزخانه در خشت زدن به یاری پدر می رفت. تکلیف خود را معمولاً در مدرسه انجام می داد و چون زمین کشاورزی به مدرسه نزدیک بود به آنجا می رفت و مشغول به کار می شد.
بعد از اتمام دوران راهنمایی و شروع جنگ تحمیلی فعالیتهای خود را معطوف به امور فرهنگی وسیاسی کرد. در نتیجه به خاطر فعالیتهای گسترده از ادامه تحصیل بازماند. در چهاردهم آذر ماه 1360 برای گذراندن آموزش نظامی به همراه بسیجیان دیگر به پادگان آموزشی منجیل اعزام شد. پس از اتمام دوره آموزش یک ماهه در 15 دی ماه به جبهه های غرب کشور اعزام گردید و تا 25 اسفند ماه 1360 به عنوان تک تیرانداز در مریوان بود. با پایان یافتن اولین تجربه در جبهه های جنگ به زادگاهش بازگشت اما چند ماهی نگذشته بود که در 11 خرداد 1361 به منطقه جنگی جنوب رفت و با لشکر 25 کربلا در عملیات رمضان (22 مرداد 1361) شرکت کر. در این مرحله قریب به سه ماه در جبهه ها حضور داشت. در دهم آبان 1361 برای گذراندن آموزش امدادگری به هلال احمر رفت و بعد از یک دوره آموزش یک ماهه در 11 آذر 1361 از سوی هلال احمر به عنوان امدادگر به جبهه اعزام شد. در عملیات والفجر مقدماتی (18 بهمن 61) شرکت کرد و تا سوم اسفند 1361 در جبهه حضور داشت. فتح اللّه در 22 آذر 1362 به عضویت رسمی سپاه پاسداران در آمد.
در اسفند 1363 در عملیات والفجر 6 شرکت کرد. در 13 فروردین 1363 با خانم "مریم محمدی" ازدواج کرد و چند روز بعد از ازدواج عازم جبهه شد و از آن طریق به پادگان امام حسین (ع) تهران برای آموزش فرماندهی اعزام گردید. چند ماهی مشغول فراگیری آموزش تخصصی فرماندهی بود و بعد از اتمام دوره آموزشی در پادگان شهید "بیگلو" اهواز به عنوان مسئول آموزش نظامی منصوب شد. مدتی هم جانشینی فرمانده گروهان یگان دریایی لشکر25کربلا را به عهده داشت. در مدت حضور در جبهه چندین بار بر اثر اصابت ترکش مجروح شد و تعدادی ترکش در بدنش باقی مانده بود ولی حاضر به عمل جراحی نمی شد ومی گفت : «حالا وقتش نیست.» از جمله در 23 مرداد 1363 در پاسگاه زید بر اثر موج گرفتگی و اصابت ترکش به دست و گردن مجروح و در بیمارستان بستری شد. کمیسیون پزشکی با توجه به جراحت دستها، گردن، صورت، پیشانی و سر و گوشها که در اثر اصابت ترکش و موج انفجار پدید آمده، در صد جانبازی او را 30 در صد تعیین کرد. فتح اللّه بعد از بیست و یک ماه حضور مستمر در جبهه های جنگ در 22 مرداد 1364 به سپاه آمل منتقل گردید و مدتی مسئولیت ستاد ناحیه 6 خیبر و مسئول دفتر حفاظت سپاه رادر آمل به عهده داشت.
در سال 1364 فرزندش متولد شد و نام او را حسین نهادند. او به همراه همسر و فرزندش در خانه پدری زندگی می کردند. به پدر و مادرش خیلی احترام می گذاشت و می کوشید خواسته هایشان را در حد مقدورات بر آورده کند. در فعالیتهای اجتماعی و مراسم مذهبی فعالانه شرکت می جست از جمله در سازمانی بسیج محله نقش به سزایی داشت. همه را ترغیب به حضور در جبهه می کرد حتی به عمویش می گفت : « مسجد و حسینیه می سازی اما بدانکه ثوابش به اندازه یک روز حضور نیست چون اسلام درخطر است همه ما باید در جبهه حضور داشته باشیم.» در کنار حضور جبهه در کلاسهای ایثارگری شرکت جست و تحصیلات خود را ادامه داد. اهل مسجد و نماز شب بود. دوستانش می گویند :
بعضی وقت ها شب به بیرون سنگر می رفت بعدها فهمیدم که در دل شب به نماز و راز و نیاز می ایستد. به همه سلام می کرد اگر چه از او کوچکتربودند حتی وقتی برادر کوچکش وارد اطاقش می شد به احترام از جای خود بر می خاست. فتح اللّه بعد از سیزده ماه خدمت در سپاه آمل در 13 شهریور 1365 به جبهه اعزام شد و در یگان دریایی لشکر 25 کربلا مشغول به کار گردید. بعد از مدتی به عنوان فرمانده گردان علی ابن ابی طالب (یگان دریایی) منصوب شد و در عملیات کربلای 2 شرکت کرد و به خاطر شایستگیهایی که از خود نشان داد توسط مرتضی قربانی فرمانده لشکر 25 کربلا در طراحی عملیاتهای کربلای 4 و 5 شرکت داده شد. فتح اللّه در طول زندگی مشترک خود با همسرش بیشتر اوقات را در جبهه گذارند.
قبل از عملیات کربلای 5 به مرخصی آمد و به همسرش گفت : «مریم خدا خواست که حداقل بار دیگر بیایم شما را ببینم. چون امام زمان (عج) را در خواب دیدم و گفت : بروخانه که آخرین دیدار تو خواهد بود. مریم من از تو راضی هستم امیدوارم که خدا هم از تو راضی باشد.»
فتح اللّه حیدری در عملیات کربلای 5 شرکت جست و در ساعت 9 صبح روز جمعه رهم 1365 به هنگام عزیمت برای شناسایی خطوط دشمن در عمق 1500 متری داخل خاک عراق مورد اصابت گلوله مستقیم تانک قرار گرفت و به شهادت رسید.
به فرزندش علاقه بسیار داشت. هنگامی که در جبهه بودم، دیدم که عکس فرزندش را داخل جیبش گذاشته است وقتی که شهید شد عکس همچنان در جیبش بود. حیدری فرمانده گردان علی ابن ابی طالب (یگان دریایی) با بیش تر از سی و شش ماه حضور مستمر در مناطق جنگی و با سی درصد جانبازی در منطقه عملیاتی کربلای 5 مفقودالاثر گردید. سرانجام پیکر او در تاریخ 7 مرداد 1374 توسط گروه تفحص کشف و از طریق پلاک هویت شناسایی شد. در 8 مرداد 1374 در شهرستان آمل تشییع گردید. در زادگاهش روستای" سرخکلا" به خاک سپرده شد. فتح اللّه به هنگام شهادت پسری یک ساله داشت.