نام پدر : ابراهیم
تاریخ تولد :1339/04/05
تاریخ شهادت : 1368/06/16
محل شهادت : مریوان(گله)

زندگی نامه

 

*زندگی نامه شهيد اصغر اسحاقي*

 

نام پدر: ابراهيم

نخستين ثمره زندگي «ابراهيم و صفیه» بود كه در یکی از ماه‌های تابستان 1339، در روستاي «اجباركلا» از توابع دشت‌سر آمل چشم به هستي گشود؛ كودكي كه با عرق جبين پدري كشاورز، و در دامان پرعاطفه مادري مهربان پرورش يافت.

«اصغر» بعد از طي دوره ابتدائي در اجباركلا، راهي مدرسه راهنمایي همين روستا شد؛ اما دانش‌آموز پايه دوم اين مقطع بود كه به دليل مشكلات اقتصادي آن زمان، ترك تحصيل كرد. اگرچه بعد از عزيمت به جبهه، دو سال آخر راهنمایي را در مجتمع آموزشي «شهيد مجتهدي» مريوان سپري كرد.

در بيان خصوصيات اخلاقي اصغر، همين‌بس كه فردي مؤدب و خوش‌رو، و در خلق نيكو زبانزد خاص و عام بود. در همه‌حال به پدر و مادرش احترام می‌گذاشت.

برادرش «علی» می‌گوید: در احترام به پدر و مادر، بسیار سفارش می‌کرد و می‌گفت: مهم‌ترین وظیفه فرزند در قبال پدر و مادر، احترام به آن‌هاست. برادرم پس از سربازی، دچار تحول عظیمی شد. او سال 59، پس از پایان آموزشی به کردستان رفت و چهارده ماه در کردستان خدمت کرد.»   

اصغر بعد از اتمام دوره سربازي در قزوين، راهي جبهه كردستان شد و با پوشيدن جامه پاسداري، از سال 1361 الي 1368، چندين بار در مناطق نبرد به‌سر برد.

جانشين گروهان و مسئول سازماندهي، از جمله خدمات ارزنده اصغر به‌شمار مي‌رود.

«زهرا اسحاقي» از همسرش چنین می‌گوید: «آن‌قدر به مسائل دینی اهمیت می‌داد که پس از پایان کار ساختمان، برای محاسبه خمس خود، یک روحانی را به منزل آورد. روحانی از او پرسید: آیا پولی پس‌انداز داری؟ گفت: نه! روحانی پرسید: از وسائل منزل، کدام را خودت خریدی؟ گفت: هیچ‌کدام! همه جهاز زن من هست. روحانی با لبخند گفت: تو که چیزی برای حساب نداری و خمسی بدهکار نیستی. یادم می‌آید وقتی هوا بارانی می‌شد و آسمان می‌غرید، دست به دعا می‌شد. می‌گفتم: الان چه وقت راز و نیاز هست؟! می‌گفت: الان درهای آسمان باز هست و دعاها زودتر مستجاب می‌شود. همیشه می‌گفت: گلوله صدام در جبهه مرا نمی‌کشد. همین‌طور هم شد؛ شوهرم به دست منافقین به شهادت رسید.»

اصغر كه سابقه عارضه شيميائي را در 22/12/1367 در جزيره ام‌الرصاص داشت، سرانجام در 16/6/1368، طي درگيري با ضدّ انقلاب در «گله» مريوان، به جمع هم‌سنگران شهيدش پيوست. پيكر پاكش نيز با بدرقه همسرش، و يادگارانش «طيّبه، هادي و علي»، در زادگاهش به خاك سپرده شد. 


وصیت نامه

*وصيت­نامه شهيد ­اصغر اسحاقي*

                                                  

بسم رب شهدا و الصدقين

الَّذينَ آمَنوا و هاجَروا وَ جاهَدوا في سَبيلِ­الله بِاموالُهُم وَ أَنْفَسُهُم اَعظَمُ دَرَجَةً عِندَاللهَ وَ اولئِكَ هُمَ الفائِزون (سوره توبه/ آيه 20 )

آنان كه ايمان آوردند و از وطن خويش هجرت گزيدند و در راه خدا با مال و جان خويش جهاد كردند آن­ها را نزد خدا مقام بلندي است و آنان بالخصوص رستگاران و سعادتمندان دو عالمند.

به نام يكتا معبودي كه تنها او بخشنده و مهربان است براي تمامي بندگان­اش ولي مهربان فقط براي مؤمنين و مخلصين و صالحين. أشهد أن لا اله الّا الله شهادت مي­دهم كه نيست خدايي جز او و يكتايي بي­همتا است. أشهد أن محمد (ص) رسول الله و شهادت مي­دهم كه محمد (ص) فرستاده خداست و خاتم­الانبياست أشهد أن علي ولي­الله شهادت مي­دهم علي (ع) نايب و خليفه بر حق مسلمين بعد از پيامبر اكرم (ص) مي­باشد.

اين­جانب اصغر اسحاقي فرزند ابراهيم شماره شناسنامه 910 تاريخ تولد 1339 محل تولد اجواركلا وصيت نامه­ام را آغاز مي­كنم. آن­چه را كه مي­نويسم حضور قلبي دارم.

بله برادران و خواهران مرگ دير يا زود به سراغ همه مي­آيد ولي چه بهتر است كه اين مرگ شهادت در راه خدا باشد آن­قدر لذت­بخش است در راه خدا قدم نهادن ولي ديد وسيع مي­خواهد و شهادت در راه خدا آن­قدر لذت دارد كه دوست دارم حركات و سكنات و حرف زدن ما و سكوت­ها و چشم زدن­ها و حتي نفس كشيدن چون در صراط او هستيم، به خاطر او كار مي­كنم، براي او باشد.

اي خداي بزرگ! تو خود شاهد باش كه فقط جهت رضاي تو در اين راه قدم نهاده­ام و غير آن هيچ چيز موجب آمدن من در جبهه نشده و جهت ياري دين تو دست از همه چيز شسته­ام و به سرزمين خون و حماسه شتافته­ام. و شما اي امت مسلمان كه در شب­هاي احياي ماه مبارك رمضان تا نصف شب قرآن به سر مي­گذاشته و يك ياالله مي­گفتند و در ماه محرم به سر و سينه خود مي­زديد و حسين حسين مي­گفتند و آرزو مي­كرديد كه در ركاب حسين عليه­السلام بوديد و از اسلام دفاع مي­كرديد ولي الان همان صحنه تكرار شد چه شده است شما از جا تكان نمي­خوريد. اكنون موقع آن رسيده است كه لباس محبت دنيا را از تن بيرون كنيد و لباس رزم بپوشيد كه دنيا پلي است جهت رسيدن به آخرت.

و چند گفتگويي با شما اي پدر عزيز دارم. از شما خيلي عذر مي­خواهم كه در انجام وظايف فرزندي كوتاهي كردم شما به بزرگواري خودتان ببخشيد. پدر جان! اگر شهادت نصيب من حقير شد كه مي­دانم اين فيض شهادت عظيم نصيب من گنهكار نمي­شود و اگر شد، منت روي كسي نگذار. من به عقيده خودم به جبهه رفتم و هيچ كس و هيچ كس بر بنده تحميل نكرد.

و شما اي مادر دل­سوز و مهربان­ام! روزي كه مي­خواستم به جبهه بيايم با شما خداحافظي كردم يعني خداحافظ براي رفتن به آغوش معشوق و رفتن به آستانه كردگار يكتا. مادر جان مي­دانم طاقت نداري و تقاضاي اين حقير اين است كه در برابر امر الهي مستحكم و مثل كوه استوار باش.

و چند كلمه با شما اي همسر عزيزم. از شما معذرت مي­خواهم كه شوهر خوبي برايت نبودم. يك عمر با من سر كردي و به خاطر خدا از من گذشتي و خدا را گواه مي­گيرم هميشه براي آمدن من به جبهه هيچ­گونه مخالفت نكردي. إن­شاالله خداوند متعال به شما اجر فراوان عنايت فرمايد و هر چه مي­توانيد صبر پيشه كن كه خدا با صابران است.

و شما اي دو فرزند عزيزم، طيبه خانم و هادي جانم! مي­دانم براي شما سخت مي­گذرد ولي چاره چيست هدف مقصدتر از همه چيز است هر چه مي­توانيد درس بخوانيد و باسواد شويد و در خط امام باشيد و شما را به خدا مي­سپارم.

و شما اي برادران و خواهران­ام! سعي كنيد هميشه از خط امام پشتيباني كنيد و نمازتان را ترك نكنيد. اي خواهران­ام! مبادا حجاب از سرتان كنار رود. بي­حجابي همانا پايمال شدن خون شهداست.

اما سخني چند با شما برادران پايگاه محل. آري برادران بسيجي! رسالت سنگين داريد و بايد اين رسالت را تا به آخر با سرافرازي به دوش گيريد و افتخار كنيد كه سرباز امام زمان (عج) هستيد و قداست شما به جايي رسيده است كه توفيق سربازي امام عصر را هم دارا شديد. و به خدا برادان هميشه سعي كنيد در قبال مسووليت خودتان متعهد باشيد و مسووليت­پذير و اطاعت از مسوول و فرماندهي داشته باشيد كه خود اين عبادت است. در اين­جا يادآوري مي­كنم به جمله امام كه در رابطه با شما بسيجيان فرمود: «بسيج درخت طيبه­اي است كه از خاك و خون گرم جبهه­ها رویيده است». اي كساني كه با نام مسلماني بودن، برادران بسيج را مورد حملات تبليغاتي خود قرار مي­دهد چرا اين­ها براي دفاع از اسلام و انقلاب در سرماي بيش از حد كردستان مظلوم و در گرماي بيش از 45 درجه خوزستان از همه چيز خود مي­گذرد و شما در خانه خود پيش زن و بچه­ها به اين برادران مخلص نيش­خند مي­زنيد اگر قابل هدايت هستيد خدا شما را هدايت كند وگرنه نابودتان كند و سفارش من اين است كه هر كس به راه من ايمان دارد سلاح به دست گيرد و به ميدان مبارزه و جهاد با كفر بشتابد. و از شما مي­خواهم آن چه را كه خواست خداست در مراسم من  برگزار شود و تمام كارهاي تبليغاتي را بايد برادران پايگاه انجام دهند وگرنه رضايت ندارم. من را در قبرستان اجواركلا پيش هم­رزمانم به خاك بسپاريد.

و با چند كلمه دعا وصيت­نامه را به اتمام مي­رسانم. خدايا رزمندگان اسلام را هر چه زودتر پيروزشان بگردان.

خداوندا امام امت اين پير نستوه را در پناه خودت محفوظ بدار.

خداوندا شهداي ما را با شهداي كربلا محشور بگردان.

بار الها صبر در دل خانواده­هاي شهدا قرار بده. بار الها علي (ع) و يازده فرزندش را شفيع ما قرار بده، بار الها تمام كساني را كه بر عليه كفر در سراسر گيتي مي­جنگند. خداوندا پيروزشان گردان. بار الها ما را بيامرز.            

                                                                                                  والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته.