نام پدر : حیدر
تاریخ تولد :1343/06/14
تاریخ شهادت : 1367/04/04
محل شهادت : جزیره مجنون

وصیت نامه

*وصیتنامه شهید نادعلی حیدری*

 

بسم الله الرحمن الرحیم

قسم فی سبیل الله او متم لمغفره من الله و رحمه خیر مما یجمعون

در راه خدا بمیرید یا کشته شوید در آن جهان به آمرزش و رحمت خداوند نائل شوید و آن بهتر از هر چیزی است و حیات دنیا برای خود فراهم توان آورد.

با سلام و درود به پاسدار حرمت خون شهیدان و با سلام و درود بر پیشگاه امام زمان (عج) و نائب بر حقش امام امت بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران امام خمینی و با درود و صلوات بر ارواح پاک و مطهر شهدای اسلام و با درود و صلوات بر ارواح پاک و مطهر شهدای اسلام و با درود بی پایان بر شما امت حزب الله و همیشه در صحنه وصیتنامه خود را آغاز می کنم.

انالله و انا الیه راجعون همه ما از خدائیم و به سوی او بازگشت خواهیم کرد چقدر خوب است که این بازگشت برای خدا و برای او و در راه او باشد، پروردگارا! ای کریم و بخشنده! تو ای بر همه چیز دانا! و می دانی که چه خطاهایی کردم امیدوارم در لحظه های آخر عمرم گناهان مرا ببخشی، به وجود تو بی نهایت اعتقاد دارم اما در پرستش و ستایش تو کوتاهی به خرج داده ام حالا دریافتم وجود در گیتی برای آزمایش زندگی خود انسان است.

بارالها! مرا از نفس اماره نجات بده تا حقایق و جهان زیبایی ترا به چشم دلم مشاهده کنم.

بارالها! به جبهه می روم تا اسلام و قرآن بر جا بماند و چند قطره خونی را که در بدن دارم برای آبیاری درخت اسلام می ریزم تا درخت اسلام تنومند شود، خدایا این چند قطره خون ناقابلم را که در راه تو می ریزم از من بپذیر و شهیدان از درگاهت قرار بده هر چند گناه کردم تو بزرگ و رحمان و بخشنده ایی .

ان فضل الله المجاهدین علی القاعدین اجرا عظیماً برتری بخشید خداوند جهادگران را بر قاعدین (آنهائی که بپا نمی خیزند) آری شهیدان در نزد خدا اجر بزرگی دارند و از نعمتهای او استفاده می کنند.

و مادر منتظر آمدن من نباشید چون من منتظر شهادت بوده ام و بهش رسیدم شما افتخار کنید که مثل من فرزندی را در راه خدا قربانی داده اید و مثل بقیه خانواده شهدا باشید.

تو ای مادر مهربانم! یادم هست آن زمان در ظلمات شب بر سر گهواره ام می نشستی و مرا شیر می دادی و در حق ما مادری را کامل کردی و مرا به اینجا رساندی تا از من بهره ببینی مادرجان می بخشید از اینکه نتوانستم در پیش تو بمانم برایم گریه نکن چون می دانم که شهیدان زنده اند و از همه چیز باخبرند خدا خواست که من شهید شوم و این را نصیب من کرد و من شهادت را از شربت شیرین تر می دانم و با آغوش باز می پذیرم تو مثل شیر زن کربلا حضرت زینب علیه السلام باش که خداوند اجر تو را زیاد می کند و بعد از پایان عمرت امیدوارم شب اول قبرت با حضرت زهرا علیه السلام همنشین شوید، مادر جان شیرت را در لحظه های آخر عمرم بر من حلال کن.

ای پدر گرامیم! بعد از پایان عمرت شب اول قبرت حضرت علی (ع) بر بالین شما بیایند.

انشاء الله مادر و خواهران گرامیم! امیدوارم بدیهایی از من دیده اید و باعث رنجش شما شده مرا ببخشید مادرعزیزم من هدیه ای بودم که خداوند شبی داد و شما یک روزی می بایست این هدیه را به خداوند برگردانید و خوب است این هدیه را در راه خدا برگردانید وقتی خبر شهادتم را شنیدید دو رکعت نماز شکر به درگاه خداوند بجای آورید و مرا حلال کنید و به آشنایان و همسایگان بگوئید که فرزندم دور نرفته او نزد خدایی که شما در روز پنج بار با او سخن می گوئید رفته است.

جان از تو می خواهم که به پدر و مادر دلداری بده که آنها فکر نکنند که من پشیمان هستم و ناراحت شوند. ای خواهرانم می دانم که از آمدن من به خانه ثانیه شماری می کنید ولی چه کنم خدایم مرا خواست و من به سوی او می روم هیچگونه ناراحت نباشید من به معشوق خود رسیده ام.

همسرم! امیدوارم که از من راضی بوده همانطوری که من از شما راضی بودم و مرا عفو کنید و بدیهای که از من دیده اید که باعث رنجش شما شده است ببخشید و همانطوری که در زندگی ام برایم راهنما و مدیر بوده اید برای فرزندانم همانگونه اخلاق پسندیده داشته باشید و آنها را مدیر و مدبر تحویل جامعه دهید و در آخرهای عمرم چون دستم از دنیا کوتاه شد مرا عفو نمائید از اینکه توانستم بیشتر از این در خدمت شما باشم اما چه کنم خداوند بزرگوار خون ما را طلب کرد و ما به سوی او شتافتیم و در آخرت خونبها را اگر لایق باشیم خواهد داد.

اما شما ای امت همیشه در صحنه! شما امتحان خودتان را خوب پس داده اید از همان جریان انقلاب 42 تاکنون رهبر کبیر انقلاب و روحانیت متدین حرکت کرده اید اما این یادتان نرود و همیشه گوش به فرمان امام باشید و یک لحظه در این پیامهای غفلت نکنید که به باد فنا خواهید رفت و بدیهایی که از من دیده اید مرا ببخشید.

خانواده ام! اگر من لایق شهادت را داشته ام و شهید شده ام و جنازه ام بدست شما رسید مرا در قبرستان مؤمنین دفن کنید و بر سر قبرم گل سرخ بگذارید و آن نشانه این است که من خط سرخ حسین (ع) را که خط سرخ شهادت است انتخاب کرده ام و به معشوق خود رسیدم دیگر عرضی ندارم و همه شماها را به خدا می سپارم.

 

 

خدایا! خدایا! تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار.

رزمندگان اسلام پیروزشان بگردان، ظهور حجت را نزدیکتر بفرما.

برادرتان نادعلی حیدری

 


زندگی نامه

شهيد نادعلي حيدري

فرزند: حيدر

14 روز از شهريور 1343 مي­گذشت. برگ­هاي درختان شيخ­محله خود را آماده ريختن كرده بودند. هر كدام رنگي داشتند. زرد، نارنجي، اين تركيب رنگ چهره­ي روستا را زيباتر كرده بود. در اين روز كودكي پا به هستي نهاد. نام اين كودك نو رسيده را نادعلي گذاشتند. نادعلي در خانواده­اي مذهبي و كشاورز به دنيا آمده بود. خانواده­اي كه تمام تلاش روزانه­شان كار بود و عرق ريختن در مزرعه براي لقمه­اي نان. پدرش حيدر، كشاورز بود و مادرش بماني، خانه­دار. آن­ها پنج فرزند داشتند كه نادعلي فرزند چهارم­شان بود.

كودكي­اش در دامان پرمهر و محبت پدر و مادر سپري شد. در هفت سالگي براي تحصيل علم پا به دبستان «نشون­كلا» گذاشت و پس از اتمام دوره راهنمايي در رشته مكانيك عمومي به هنرستان فني نوشيرواني رفت. او كه در زمان انقلاب سن زيادي نداشت و نتوانست آن­طور كه دلش مي­خواست در برابر طاغوت بيايستد، پس از انقلاب، سال 59 به عضويت بسيج درآمد تا ريشه منافقين را بخشكاند.

پدرش مي­گويد:

«در كارهاي كشاورزي همراه من بود. از بسيجيان مخلص و از خود گذشته، مؤمن به انقلاب و مطيع حضرت امام هميشه حتي سرزمين پيرامون دفاع از اسلام و انقلاب و حضرت امام با كارگرها حرف­ مي­زد و بيشتر اوقات­اش را يا در جبهه بود يا در بسيج بابل. با هم­محلي­ها مهربان بود و سفارش مي­كرد امام را تنها نگذاريد.»

در كارنامه عملياتي نادعلي عمليات­هاي كربلاي 1، 2، 3، 4، 5 و عمليات خيبر و رمضان خودنمايي مي­كند. او در اولين اعزامش به مريوان رفت و 110 روز در اين منطقه ماند.

مادرش مي­گويد:

«عيد قربان وقتي خواهران و برادرانش گوسفند كشتند و مشغول خوردن كباب بودند، او لب به اين گوشت نزد. مي­گفت: شما نمي­دانيد رزمنده­ها در جبهه چه­طور زندگي مي­كنند. اگر مي­دانستند با اين ولع كباب نمي­خورديد.»

نادعلي سال 62 با زني مؤمنه به نام حبيبه آرايي ازدواج كرد. حاصل اين ازدواج فرزندي بود به نام محمدباقر، محمدباقر يك­ونيم ساله بود كه پدرش براي چندمين بار در 16/3/67 عازم جبهه شد و در جزيره­ي مجنون با عنوان معاون گردان مالك اشتر مشغول خدمت شد.

برادرش، عبدالهاشم مي­گويد:‌

«به پدر و مادرم بسيار كمك مي­كرد. مي­گفت: الان كه هستم، نتوانم به آن­ها كمك كنم، در روز قيامت چه­طور جوابگوي خدا باشم. رازدار بود و از خودگذشته. در انجام فرايض ديني به همسرش در حفظ حجاب تأكيد زيادي مي­كرد. او هرگز با لباس نظامي به منزل نمي­آمد. سعي مي­كرد با لباس شخصي بيايد.»

نادعلي 4/4/67 كمتر از يك ماه پس از حضورش در جزيره مجنون به شهادت رسيد. پيكر مطهرش هشت سال در جبهه مجنون ماند تا اين­كه 5/11/74 زماني كه فرزندش 9 ساله بود، به آغوش پر مهر خانواده بازگشت و بر روي دستان فرزندش در گلزار شهداي شيخ­محله به خاك سپرده شد.