نام پدر : قنبر
تاریخ تولد :1336/08/01
تاریخ شهادت : 1361/01/17
محل شهادت : قائم شهر (قادیکلا بزرگ )

وصیت نامه

*وصيتنامه شهيد محمدعلي حق پناه*

 

 

اين وصيت نامه در جبهه نوشته شده و زماني كه به اينجا آمده ديگر تغييري در آن نداده و يا اينكه جديداً نوشته كه بدست ما نرسيده است و چون وصيت نامه زياد بوده سعي شده است خلاصه اي از آنرا به سمع شما برسانيم.

بسمه تعالي

با درود و سلام بر مهدي صاحب الزمان منجي انسانيت و بشريت و برپاكننده عدل و داد در سراسر جهان درود و سلام بر امام روح الله قلب و نور چشم ملت و حسين زمان بيدار كننده خفته گان و مرجع و امير مستضعفان جهان. درود بر تمام كساني كه بر عليه استكبار و خونخوار جهان (شرق و غرب) و عوامل سرسپردگان شان مي جنگند بالاخص مردم مسلمان ايران و اسلام و درود بر رزمندگان قواي اسلام در جبهه ها و پشت جبهه ها و درود و سلام بر پدران و مادراني كه توانستند فرزندان خودشان را به ياري خدا و اسلام فرستاده و از رهبريت امام اطاعت كنند و درود بر خواهران و برادران خصوصاً بچه هاي خردسال و اميد آينده ايران و اسلام و درود بر كسي كه در دل اين كودكان نور ايمان و خدا بخشيد امام خميني.

اي عزيزان! من توجه كنيد اين سفرها كه مي كند اين مجاهدت كه مي كنند خالص براي خدا باشد. امام خميني اين راه عقيده را كه راه خدا و دين مبين و مقدس اسلام است با آگاهي و شناخت دقيق و دقت كامل و كافي و با يقين انتخاب كرده ام و انشاءالله تعالي و به ياري خدا و امام ادامه و دنبال خواهم كرد.

اگر خدا بخواهد و ياري كند اين بنده ضعيف و ناتوان و سست ايمان راه چون راهي را كه بدستش گرفته ام راه ولايت فقيه است كه همان تداوم دهنده را انبياء و راه يگانه پاسدار اسلام امام حسين (ع) و راه خدا و شهيدان اسلام چه شهيدان صدر اسلام چه شهيدان كربلاهاي ايران و هيچگونه شك و شبهه اي در آن نيست بطور يقين براي ادامه دادن اين بايد از همه چيز خود بگذرم و خواهم گذشت ما وارثان شهيدان و بازماندگان جوانان بخون خفته هستيم و از طرف آنها رسالت داريم كه پيام خونين شهيدان و اهداف الهي آنها را به جهانيان برسانيم و از پاي ننشينيم تا فداكاري آنها را به ثمر رسانده و ستمكاران و توطئه گران و جيره خواران شرق و غرب را زير پاي شهداي فضليت و انسانيت دفن كنيم من از ملت ايران مي خواهم كه خود را براي جهاد اكبر و جهاد اصغر آماده كنند و آنچه نمي دانيد از رهبر خود درس بگيريد و اين رهبر بو كه به كالبد و جسم بي جان ما روح بخشيده و از مردگي و خفتگي بيرون آورد او را تنها نگذاريد و شكر نعمت كرده و سپاس خدا گوئيد اگر خدا نكرده از اين حجت و آيات خدا اطاعت نكرده و كفر نعمت كنيم و از اين رهبر اطاعت نكنيم يعني از فرمان او سرپيچي كرده و از فرمان خدا سرپيچي كرده ايم.

خدايا هر لحظه از عمر ما بكاه و بر عمر رهبر بيفزا.

مادرم! من يك امانتي بودم كه خدا بدست شما سپرده درود بر تو اي مادر كه عهد و پيمان را كاملا وفا كني اين امانت را به خدايت پس بدهي و الان كه احتياج دارد مي خواهد از شما بستاند و خدا هم در قرآن مي فرمايد آنان كه به امانت و عهد و پيمان خود وفا كنند و آنان كه با نمازهايشان محافظت دارند چنين كساني وارث دو عالمند و اين مهربان و الرحمن و رحيم است كه اينك امانت را كه به يك نفر سپرده مي ستاند و مي گويد آيا كسي به خدا وا مي دهد در عوض چند برابر به او مي دهد و اگر چنانچه بخواست خدا شهادت نصيب من شد هيچگونه ناراحتي نكنيد و از شما مي خواهم كه بعد از مردن من برادرانم را نيز به جبهه بفرست تا بتوانيم جوابگوي هل من ناصر ينصرني حسين باشيم.

خدايا! اينك با ياد تو به جبهه مي روم نه براي انتقام بلكه به منظور احياء دينم و تداوم انقلابم پاي در چكمه مي كنم هر گامي كه بر مي دارم و هر گلوله اي كه بر قلب دشمن هدف گرفتم و شليك مي كنم به ياري خدا اشد و گلوله اي كه بر بدنم مي خورد به ياري خدا تحمل مي كنم و دردش و زجرش را كه شيرين تر از عسل مي باشد جز براي رضاي خدا و جهاد در راه او مقصود و منظوري نخواهم داشت».

 

والسلام عليكم و رحمه الله و بركاته

 


زندگی نامه

شهيد محمدعلي حق­پناه قادي­كلايي

فرزند: قنبر

در اوّل آبان ماه سال 1336 در روستاي «قادي­كلا» از توابع بخش «علي­آباد» قائم­شهر، نوزادي چشم به هستي گشود با نام «محمّدعلي». كودكي بيش نبود كه پدرش، «قنبر»، را از دست داد و از آن پس تحت تكفّل برادر بزرگ­تر و تربيت ديني مادرش، «آسيه»، پرورش يافت. لذا از همان ايّام طفوليت به نماز و قرآن روي آورد.

دوران ابتدايي و راهنمايي محمّدعلي در زادگاهش سپري شد. سپس به دبيرستان «سپهر» در قائم­شهر راه يافت و در رشته علوم تجربي فارغ­التحصيل شد. او در كنار درس خواندن، همواره كمك­حال خانواده در امور كشاورزي بود.

مادرش در اين باره نقل مي­كند:‌
«يك زمين زراعتي اجاره كرده بودم كه مي­بايست درخت­هاي داخل آن را مي­كَندم. محمدعلي يك روز دوستانش را جمع و تا غروب، اين كار را انجام داد. خيلي كمك­ام مي­كرد و نمي­گذاشت من كار كنم. از مدرسه كه مي­آمد، خودش غذا مي­خورد و ظرف­ها را مي­شست. اگر مي­گفتم كه فلان كار را انجام بده، دلش نمي­آمد جواب رَد به من بدهد.»

توزيع اعلاميه­هاي امام خميني، شركت در تظاهرات و محافل سياسي – مذهبي عليه حكومت طاغوت، ازجمله فعاليت­هاي انقلابي وي در آن­ سال­ها به شمار مي­رود. ناگفته نماند كه اين مبارز آگاه، چند باري هم توسط عُمّال شاه دستگير و دچار جراحت شده بود.

محمّدعلي با پوشيدن جامه پاسداري در 10/6/1358، به مدت يك ماه مسووليت آموزش پايگاه قائم­شهر را به عهده گرفت و در همين سال راهي جبهه شد.

چند ماهي هم در واحد عمليات منطقه 3 مشغول به خدمت بود. او در 20/8/1360 در منطقه عملياتي جنوب از ناحيه دست آسيب ديد، يك ماه بعد نيز مجدّد در جبهه گيلان­غرب دچار مجروحيت و در بيمارستان امام خميني كرمانشاه بستري شد. سپس به بيمارستان شيراز انتقال يافت.

اين شهيد سرافراز كه خدمات ارزنده­اي در كِسوت مسوول دسته و جانشيني گروهان از خود ارائه نمود، عاقبت به عنوان يك نيروي عملياتي در 17 فروردين ماه سال 1361 در سرپل قاديكلا، توسط منافقين كوردل به درجه عظيم شهادت نائل آمد. سپس يك روز بعد با همراهي اهالي قاديكلا، در گلستان شهداي مسجد «شهيد اسلام­نيا» اين روستا آرام گرفت.

به اِذعان يكي از دوستانش:

«شهيد از حقوق خود براي ما، بچه­هاي بسيج لباس مي­خريد و كُت­وشلوار مي­دوخت. شب­ها را بدون نماز شب طي نمي­كرد و در كوچك­ترين فرصت به تلاوت قرآن مي­پرداخت.»