نام پدر : سید اسماعیل
تاریخ تولد :1341/06/16
تاریخ شهادت : 1365/12/12
محل شهادت : شلمچه

زندگی نامه

                           *زندگی نامه شهيد سيّد ميرحسين حسيني هِشتِلي*

 

نام پدر: سيّد اسماعيل

در 16 شهريور 1341، در «حسن‌آباد» آمل به دنيا آمد و قدم به كاشانه «اسماعيل و شهربانو» گذاشت؛ نوزادي از ذرّيه سادات، که نامش را «ميرحسين» گذاشتند. پدرش كشاورز بود و از اين راه به كسب حلال مي‌پرداخت.

سال‌هاي ابتدائي تحصیل ميرحسين، در روستاي «مُطّهر» طي شد. سپس با سپري كردن مقطع راهنمایي، وارد دبيرستان «امام خميني» فعلی آمل شد و با ديپلم رشته حسابداري، به تحصيلات خود پايان داد.

پدرش می‌گوید: «نماز صبحش را در امام‌زاده می‌خواند. بعد به منزل می‌آمد و صبحانه می‌خورد و سپس، به مدرسه می‌رفت.»

میرحسین در 3/12/1360 به عضويت سپاه در آمد و مشغول به خدمت شد.

«حسن» دفتر خاطرات آن روزهای برادرش را اين‌گونه ورق مي‌زند: «يك‌بار براي ديدنش به منطقه جنگي رفتم. گفتم: تو فرمانده تخريب هستي و اين‌جا بيشتر به درد مي‌خوري! چرا حتماً بايد شهيد شوي؟! گفت: تو شب، راحت مي‌خوابي، چون ناموست حفظ است. آيا مي‌داني در شهر خرمشهر چه مي‌گذرد؟ من بايد حتماً در اين عمليات شركت كنم. اگر شهيد شدم، خونم را در اين راه فدا كردم. گفتم: مگر يك قطره خون تو آن‌جا را آزاد مي‌كند؟ گفت: اگر هزاران قطره خون، مثل من جمع شود، چرا آزاد نشود!»

او در ادامه روایت می‌کند: «میرحسین نسبت به بیت‌المال خیلی حساس بود. زمان انقلاب، بنزین را کوپنی تهیه می‌کردیم. یک بار به او گفتم: برای روشن کردن ماشین، بنزین ندارم. برایم بنزین بیاور! گفت: من که بنزین ندارم! گفتم: ماشین زیر پایت با چی، کار می‌کند؟ گفت: این ماشین بیت‌المال است؛ مال خودم که نیست بنزینش را به تو بدهم.»

میرحسین که در كِسوت فرماندهي گروهان، خدمات ارزنده‌اي از خود به يادگار گذاشته بود، در آوردگاه كربلاي 4  نيز حضور داشت و از ناحيه دست چپ، آسيب ديده بود.

در نهايت، میرحسین در 12/12/1365، طي عمليات كربلاي 5 در شلمچه، جامه سرخ شهادت را به تن كرد؛ و سپس با وداع همسرش «مرضيه هاشمي»، و يادگارانش «زكيه و عالمه»، در «امام‌زاده قاسم» حسن‌آباد آرام گرفت.

 


وصیت نامه

                                   *وصیت نامه شهید میر حسین حسینی*

 

                                                                      بسم الله الرحمن الرحیم

وَلَنَبلُوَنَّکُم بِشَی ءٍ مِنَ الخَوفِ وَالجُوعِ وَ نَقصٍ مِنَ الاَموالِ وَ الاَنفُسِ وَ الثَمَراتِ وَ بَشِّرِ الصابِرینَ – اَلَّذینَ اِذا اَصابَتهُم مُصیبَهٌ قالُوا اِنّا لِلهِ وَ اِنَّا اِلَیه راجِعُونَ : البته شما را به سختیهائی چون ترس و گرسنگی و نقصان اموال و نفوس و آفات زراعت بیازماییم و بشارت و مژده آسایش از آن سختیهای صابران راست . آنانکه چون به حادثه سخت و ناگوار دچار شوند صبوری پیش گرفته و گویند ما به فرمان خدا آمده و به سوی او رجوع خواهیم کرد (( سوره بقره آیه 155 الی 157))

پس از حمد وستایش آفریننده زمین و آسمانها شهادت می دهم جز خدای یگانه خدایی نیست و محمد (ص) فرستاده بحق او و آخرین پیامبر و امیر مومنان علی (ع) را حجت او دلیل برجدائی مومن از کافر است . شهادت می دهم که بعد از او یازده امام دیگر که آخرین آنها صاحب الزمان که در پشت پرده الهی می باشد و ذخیره خداوند بزرگ و روزی ظهور خواهد کرد و جهان را پر از عدل و داد خواهد نمود و شهادت می دهم که امام خمینی نائب بر حق او بوده و ولی فقیه ما می باشد . اینجانب میر حسین حسینی فرزند اسماعیل در تاریخ 08/12/1365 وصیت نامه خودم را به شرح ذیل         می نویسم.

بنام الله قانونگذار مطلق هستی او که نامش لکه خاموشی دلها را به نور ایمان بی آراست و به بندگانش آزادی آموخت و با عشق به الله و درود به محمد رسول الله (ص) و سلام بر بزرگترین جلوه خداوندی مهدی موعود (عج) و سلام و درود به رهبر عزیز ایران خمینی کبیر و سلام به کاروان صبح شهادت آن پیروزمندان بزرگ امتحان الهی و قهرمان واژه توحید و هزاران سلام ودرود به شما رزمندگان که جامه جهاد بر تن کرده اید و در مقابل تهدیدهای دشمن سر خم نکرده و بر ایمانتان استوار ماندید .

اول رو به خدا کرده و می گویم بارالها من با چشمانی باز و آگاهی بر اینکه چراهی را انتخاب نمودم و با ایمان به تو و طرف داری به تو و طرف داری از حق و مبارزه با کفر به این جای پاک آمدم نه بخاطر انتقام و خود نمایی بلکه بخاطر مبارزه با نفس و تکامل ایمانم و احیای دینم و تداوم انقلاب پای در پوتین رزم کرده ام پروردگارا تو خود مرا بیامرز و از سر گناهانم در گذر و جزء اولیای خود قرار ده . بار خدایا گناهان زیاد کردم ولی پشیمانم رو به درگاه تو می آورم ای آمرزنده ، مهربان ، سپاس تو را می گویم که مرا به توبه و بازگشت راهنمائی نمودی و سپاس تو را می گویم خود را به من شناساندی و به ما الهام نمودی و درهای علم به ربوبیت و بزرگی درونی در امر خود دورمان ساختی ، پس خدایا ببخش مارا به آنچه که به فراموشی خطا کرده ایم معاخذه ام نکن . اکنون که انقلاب ما با عنایت خداون کریم و با زحمات و تلاشهای پیگیر امت شهید پرور ایران به رهبر زعیم عالی قدر امام خمینی می رود تا دشت وسیعی از کشور های جهان را در بر گیرد و در شرایط حساسی از انقلاب که خونهای زیادی ریخته شده ، عزیزان بی شماری در قبرستانهای کشور به خاک سپرده شدند در زمانی که بیش از شش سال از عمر جنگ تحمیلی عراق و از عراق علیه ایران می گذرد و در این راه صدمات و خسارات زیادی به ملت ستمدیده وارد آموده تا تعداد فراوانی از فرزندان یتیم و تعداد زیادی از زنان بی سرپرست و بسیاری از خانواده ها عزادار شدند و در حالی که هنوز تعدادی از جوانان در روی تخت های بیمارستان بستری هستند و یا معلول گشته اند و در حقیقت سند زنده ، جنایات دشمنان داخلی و خارجی هستند و در موقعیتی که نیروهای حق با تمامی کفر جهانی در ستیزند بر خودم تکلیف دانستم که برای یاری حق و استقرار نظام جمهوری اسلامی به جبهه اعزام شوند ،   جبهه ای که سراسر شور و هیجان ، عشق و ایثار و حرکت بسوی نور الهی است جبهه ای که سراسر آنرا خون سرخ شهیدان پاسدار و سربازو بسیجی رنگین کرده است . آنجایی کانون خودسازی و دانشگاه انسان سازی است ، جبهه ای که با فرمانده ایی فرزند فاطمه زهرا (س) و آخرین اختر فروزان امامت حضرت امام زمان (عج) اداره می شود و بهترین راه تبلیغات برای صدور فرهنگ و احکام اسلامیت و فرهنگی که خداوند اراده کرده است تا حکومت را بدست مستضعفین بسپارد و جهاد را یکی از بزرگترین ابعاد گسترده اسلام می داند و خلاصه فرهنگی که به انسان درس شجاعت و شهادت طلبی می آموزد و همانطور که هدف نهایی انقلاب اسلامی و جهانی شدن آن است نردم باید دین خود را یاری کنند و لذا چنین هدفی شکست ناچذیر است .

شهادت بزرگترین سعادت است که خداوند نصیب بندگان خاص خود می کند . شهید کسی است که با ریختن اولین قطره  خون تمامی گناهانش ریخته می شود . شهید کسی است که خونش زمین را پاک و سرزمین را از آلودگی و فحشا تطهیر می کند ، شهید موجب می شود که مردم کمتر گناه کنند و افراد ناصالح و ضد انقلاب نابود شوند و خلاصه شهید به خانواده اش ، به دوستان و فامیلان افتخار میدهد .اولین سفارشم این است که مردم تا به حال دست از انقلاب نکشیده اند  امیدوارم تا ظهور امام عصر (عج) پیرو رهبر کبیر انقلاب و اسلام عزیز باشند و روحانیت را پیشرو انقلاب بدانند و با آنکه به روحانیت واقعی و خدمتگزاران مردم تهمت و افترا می بندند . میگویم شما می توانید نور خدا را با ابزار شیطانی خود خاموش کنید . همانا داریم چراغی را که ایزد برافروخت هر آنکس فوت کند ریشه اش بسوزد . خطاب به صدام افقلی و جنایتکار شرق و غرب به سر کردگی آمریکای جهانخوار می گویم که که ای بدبخت شما می توانید با فشار جنگ و بمب بارانهای هوائی به روی کودکان بیگناه کشورمان زخمی عمیق تر از جنگ که همان صلح ننگین ات است را به ما تحمیل نمائید ، بلکه این اجز و ناتوانی توست که بمبهای خود را بر سر دختران معصوم دبستانی میانه میریزی . در اینجا اعلام   می کنم که ای جنایتکاران شما اگر ما را حتی در کارخانه های جنگی صهیونیسم جهانی و یا در کوره پز خانه های نظامی تان بیندازید جسم مان را بسوزانید ، دودی که از بدن ما به هوا میرود در آسمانها نقش یا اسلام و یا خمینی میبینند .

برادران انقلاب اسلامی ما بیاری شما جوانان مسلمان نیازمند است . انقلابی که با خون هزاران شهید به ثمر رسیده است نگذارید از بین برود ، حتی با جانتان به قول رهبر بزرگوارمان خون پیروزی می آورد نه شمشیر ، پس انقلابی که با خون من به پیروزی می رسد و اسلام را دوباره زنده می کند ای مسلسلها به طرف من نشانه گیرید و ای گلوله ها به تنم فرود آئید و تکه تکه ام کنید و خون مرا به زمین بریزید تا اسلام به پیروزی نهائی برسد . ای امام حسین (ع) روایت داریم که تو درکربلا یکایک شهدا را در آغوش می کشیدی و وداع می کردی آیا ممکن است وقتی من به خاک و خون میغلتم تو دست مهربان خود را برقلب سوزان من بگذاری و عطش عشقم را نسبت به خود و خدای خود سیراب کنی . ای پدر و مادرعزیز و ارجمندم اطمینان دارم با وجود تمام علاقه ای که نسبت به من دارید در شهادتم صبر خواهید کرد و در برابر همه ناراحتیها چون کوهی استوار با عظمی راسخ و قوی مقاومت و استقامت خواهید نمود . پدر ومادر برزگوارم هرچند نتوانستم در طول زندگی حقوق فرزندی را نسبت به شما ادا کنم ولی میتوانم در آخر عمر از خدا تقاضا نمایم به شما به شما صبر عطا کند . و چون خداوند یاور صابران است و امید وارم شما عزیزانم و شما رهنمای زندگیم مرا حلال کنید و در شهادتم گریه نکنید مادر عزیزم سرت را بلند کن و بگو ما پیروزیم و ما به پدران و مادرانی همچون شماها وعده خواهیم داد که شمائید در بهشت موعود چون هدیه کرده اید عزیزانتان را در راه خدا پس گریه نکن مادرم برای اینکه فرزندی را از دست داده ای ، گریه کن که فرزندت یک جان داشت و در راه انقلاب داد ، ای کاش هزاران جان داشتم در راه اسلام و انقلاب و رهبر عزیزم می دادم مادرم مقاوم باش . پس پدر گرامی تو هم گریه نکن چون امام بزرگوارمان در سوگ فرزندانش اشک نریخت برادرانم مرا ببخشید و در شهادتم ناراحت نشوید چرا که عشق شهادت داشتم نه این است که شما را نمی خواهم نه شما جای خویش را در قلبم باز نمودید . اما بدانید عشقی برتر یافتم ، عشقی جان سوزتر دارم از این جهت به     معشوقه ام پیوست . اما سخنی با هم همسر که در حال و هوای انقلاب اسلامی با تحمل دوری من و صبر و مشکلات و سختی ها در بوته آزمایشهای الهی با الهام از اسوه زنان بزرگوار و مصیبت زده مکتب تشیع و وفاداری خویش را به امام و خون شهیدان کربلا و شهدای انقلاب اسلامی ثابت کرده ای انشاءالله تا آخرین لحظه های عمرت مادری شهیدپرور برای فرزندانم خواهی بود . همسر مهربانم در این برهه از تاریخ اسلام متحمل رنجهای فراوانی شده چه کنم مسئولیت است و باید بهای خدا پرستی خویش را بپردازی . می دانم که در فقدان باران غم گران بر سرت می بارد اما بدان که این بار غمها و غصه ها رحمت خداوندی است خدا را سپاس بسیاربگذار که لطف خویش را شامل حالت کرد و به همسرت شایستگی بخشیدی تا به پابوس سالار شهیدان امام حسین (ع) بروم و تورا نیز لیاقت بخشید تا لباس عزای مظلومیت امت شهیدپرور ایران را برتن کنی ، گرچه تا آخر عمر چادر سیاه و اشکهای درد آلود در گونه هایت خواهد نشست . اما بدان که در پیشگاه فاطمه زهرا و دختر سیاه پوش و عزادارش زینب کبری (س) روسفید خواهی بود نمی خواهم رسالتت را برایت بازگو کنم چرا که خود تا کنون خوب به وظایف خود عمل نمودی . افتخار دارم که همپای مادران و همسران شهدای دیگر در صحنه انقلاب ما پیروی از رهنمودهای حیات بخش امام عزیز مبارزه خویش را علیه شیطان بزرگ و ایادی داخلی اش با     کوبنده ترین سلاح خویش یعنی حجاب ادامه دهید ، انقلاب نیاز به گذشت و اخلاص دارد .

چون زینب محکم و استوار باش و در مقابل منافقین و آن کسانی که با انقلاب و امام مخالفند سخت مبارزه بنما و پیام رسان خون شهدای مظلوم باش امروز تو به صف خانوده شهدا که چشم و چراغ امت اند پیوسته ای قدر این منزلت را بدان

اما ای همسرم شما در قبال فرزندانم که دیگر پدری نخواهند داشت تا در آغوششان بگیرد و لبخندهای شیرین بر لبان زیبایشان بنشان مسئولیت سنگینی داری ، هیچ وقت به این فکر نباش که فرزندانت بی پدر شده اند ، وقتی بزرگ شده اند و فهمیدند که چدرشان در چه راهی شهید شده ، افتخار خواهند کرد مصمم خواهند شد که راهم را ادامه دهند . اکنون بعد از من زحمت تو دو جندان خواهد شد ، برای فرزندانم هم مادر هستی و هم نقش پدر را خواهی داشت و دوست دارم آنها را فقط و فقط با کلام الهی یعنی قرآن انس دهی و آشنا سازی ، در تربیتشان سخت بکوش و شبهای جمعه آنها را بر سر مزارم و سر مزار دیگر شهدا بیاور تا فرهنگ شهادت را بودن اینکه از کتاب گرفته باشند از کتاب گلستان شهداء بیاموزند ، اما شما زکیه و عالمه دختران عزیزم که گرمای وجود کوچک و نازنینتان در آغوش بابا صفای دیگری داشت ، اگر بعد از این آغوش بابا به رویتان باز نیست به دامن پر مهر و محبت مادرتان پناه برید که جای پدر را پر خواهد کرد و از دامن او درس رشادت و ایثار را یاد بگیرید ، چرا که او با پیام خویش در قبال خون شهدا رسالت به ثمر رساندنتان را به عنوان پیام رسان خونشهدا بعهد ه دارد ، انشاءالله .....

دختران کوچکم دوست نداشتم شما را یتیم بگذارم من نمیخواستم در کودکی گرد بی پدری بر روی چهرتان بنشیند اما چگونه هنوز گمانم بر این است که حلقه ریسمان به گردن بچه های حسین (ع) است . هنوز بچه ها به دامن آتش گرفته پا برهنه بر خار مقیلان میدوند . در پایان از دوستان و آشنایان میخواهم که از خدا برایم طلب مغفرت کنند و آمرزش گناهانم را از خدا بخواهند ، زیرا که من در درگاه خداوند شرمنده ام .

                                                                                            خدایا خدیا تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار .

                                                                                                                آمین یارب العالمین