نام پدر : میر موسی
تاریخ تولد :1342/06/25
تاریخ شهادت : 1365/10/23
محل شهادت : شلمچه

زندگی نامه

 شهيد «سيّداحمد حسيني‌تبار»

نام پدر: سيّدموسي

در 25 شهريور1342، از دامن پر مهر پدر و مادري مهربان، به نام‌هاي «سيّدموسي و سيّده‌رقيه»، نوزادي پا به عرصه هستي نهاد كه او را «سيّداحمد» ناميدند.

سیداحمد پس از دوران طفوليت، جهت فراگيري علم و دانش، راهي مدرسه «طوسي» زادگاهش ـ نكا ـ شد؛ اما به سبب اوضاع نامطلوب اقتصادي آن زمان، بعد از اتمام مقطع ابتدائي، ترك تحصيل كرد و براي رفع نياز خانواده، مشغول به كار شد تا باري از دوش پدر و مادر بر دارد و در امر معاش كمك آن‌ها باشد.

سيّداحمد كه رشديافته يك تربيت اسلامي بود، از همان كودكي، بارقه‌هاي ديني در او تبلور پيدا كرد. آن‌گونه كه به شوق شنيدن آموزه‌هاي انسان‌ساز اخلاقي، پاي درس خطيبان و بزرگان مي‌نشست و در مراسم‌ عزاداري اهل بيت حضور پيدا مي‌‌کرد.

اگرچه در آغازين روزهاي انقلاب، سیداحمد از سنّ كمي برخوردار بود، امّا به صف انقلابيون پيوست و با شركت در تظاهرات ضدطاغوت، انزجار خود را از طاغوتيان زمان نشان داد.

او در سال 1361 در کسوت تیرانداز گردان جندالله، به جبهه مریوان عزیمت کرد.

در سال 1363، جامه پاسداري را به تن پوشانيد و به عنوان مسئول قبضه، رهسپار جبهه نبرد با دشمن شد.

در سال 1364، بانوي مؤمنه‌اي به‌نام «معصومه عباسي‌نيا» را به همسري انتخاب كرد؛ و «نائمه»، ثمره زندگي مشترك این زوج است.

او چندين‌بار به جبهه‌هاي حق عليه باطل اعزام شد و خدمات شاياني را در كسوت نيروي حفاظت، جانشين گردان مهندسي القارعه در لشكر 45 جوادالائمه و فرماندهي گروهان واحد خمپاره و ادوات، ارائه نمود.

همسرش با بيان خاطره‌اي، نقل مي‌كند: «وقتي نائمه 35 روزه بود، او به مرخصي آمد و چند عكس يادگاري با دخترش انداخت. بعد با اصرار زياد گفت: بايد دوباره بروم. من مخالفت كردم. گفت: چون فرمان امام است، بايد رفت. او بعد از دو ماه به مرخصي آمد و براي فرزندمان لباس خريد. او هنگامي كه آمد، وصيت‌نامه‌اي نوشت و دوباره به جبهه رفت. من با وجود وصيتي كه نوشته بود، فهميدم كه او ديگر برنمي‌گردد.»

و عاقبت، او در 23/10/65، طي عمليات كربلاي 5 در شلمچه، به ضيافت معبود شتافت؛ و اینک، سال‌هاست كه گلزار شهداي نكا، آرامگاه ابدي او می‌باشد.

اما فرازی از دل‌نوشته این شهید عزیز در خطاب به دخترش: «فرزند عزیزم، نائمه خانم! می‌دانم که پدر خوبی برایت نبودم؛ زیرا همیشه مشغول جنگ بودم و فرصتی نداشتم که تو را در آغوش گرم خود بگیرم و به گردش ببرم. می‌دانم وقتی می‌روم، همیشه بهانه بابا را می‌گیری. دخترم! وقتی بزرگ شدی، حجابت را حفظ کن و راه حضرت زینب را ادامه بده.»

 


وصیت نامه

*وصیت نامه شهید سید احمد حسینی تبار*

 

بسم الله الرحمن الرحیم

وَ لاَ تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُواْ فِي سَبِيلِ اللّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْيَاء عِندَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ

شما مپندارید آنانکه در راه خدا کشته شده اند مرده اند، بلکه زنده اند و در نزد خدا روزی می خورند.

ما شهادت را یک فیض عظیم می دانیم و ملت ما شهادت را با جان و دل می پذیرند، و هرگز از جنگ نخواهیم هراسید امام امت.

با درود بی پایان بر یگانه منجی بشریت مهدی موعود، و نائب بر حقش پدر یتیمان کوبنده منافقان یاری دهنده رزمندگان کشنده صدامیان امام خمینی، و با درود و سلام بر شهدای غرقه به خون و گلگون کفن صدر اسلام تا کنون از حسین مظلوم تا شهدای مظلوم ایران که با خون های گرانقدر خود درخت اسلام را آبیاری نمودند که تا به حال اسلام و قرآن پایدار ماند و با درود فراوان بر ملت شهید پرور ایران که فرزندان خود را هدیه به اسلام کرده اند. و با درود و سلام بر شما برادران و خواهران محترم و حزب الله که در جبهه با کمک های بی دریغ خود و با یاری خود به اسلام و مسلمین چشم منافقین و کافران را کور کرده اید، و یکپارچه در همه صحنه های انقلاب پیشتاز و همقدم و همدوش با امام خود و رزمندگان اسلام به پیش می روید، و اسلام به وجود این چنین برادران و خواهران افتخار می کند.

پدر و مادر عزیزم! نمی دانم با چه زبانی زحمات شما را به لب آورم. زبانم در مقابل زحمات شما قاصر است آنچه این حقیر بر زبان خود جاری می کنم این است که، پدر و مادر عزیزم شما زحمات زیادی برای من کشیده اید، و مرا در دامن پاک خود پرورش داده اید و مرا هدیه به اسلام کرده اید، اگر بدی از من دیده اید مرا مورد عفو خود قرار دهید، و هیچوقت ناراحت نباشید از اینکه فرزند شما شهید شده است افتخار کنید که امانتی دست شما بود آن را تربیت کردید و تحویل صاحب اصلیش داده اید. من به آرزوی خود رسیدم، راهی که پیامبران و امامانمان رفتند، و به آرزوی خود رسیدند و آن هم اسلام عزیز می باشد. من به سردار شهید اسلام و شاه شهیدان حسین بن علی آن یار مظلومان که سال ها ی سال دنبالش می گشتم تا به او و اعضایش ملحق شدم، و به لقاءالله پیوستم. قرآن کریم می فرماید: والذین فی امانتهم و عهد هم راعون همیشه خوشحال باشید، از خداوند طلب آمرزش کنید. و هرگز از خط ولایت فقیه و رهبری جدا نشوید. و همیشه از کمک های بی دریغ خود به جبهه ها و به جمهوری اسلامی کوتاهی نکنید.

سخنی دیگران با برادران گرامی خودم دارم.  برادران عزیز! اسلحه به زمین افتاده مرا از روی زمین بلند کنید و همگام با رزمندگان سلحشور اسلام برای نابودی صدام و صدامیان این کافران ضد اسلام که دارند ضربه به انقلاب و اسلام عزیز وارد می کنند با آن ها بجنگید و در ستیز با دشمنان اسلام مشغول شوید. هرگز از ولایت فقیه دور نشوید و هیچگاه از امت شهید پرور فاصله نگیرید، و اتحاد و همبستگی را حفظ کنید و همیشه در بین جماعت باشید، همیشه در نماز جمعه شرکت کنید و با مشت محکم خود بر دهان یاوه گویان جهان بزنید.

سخنی با همسرم دارم، در طول این مدتی که با تو ازدواج کرده ام می دانم که همسر خوبی برایت نبوده ام، زیرا آن طوری که می بایست در زندگی با شما بوده باشم و به وضع زندگی خود برسم و مشکلات را حل کنم. چون خودت می دانی که مملکت ما الآن در یکی از چنین موقعیت های حساس قرار دارد و آن هم جنگ است، جنگی از سوی ابرقدرتهای جهان بر ما تحمیل شده است می دانم در طول زندگی با مشکلات زیادی برخورد کرده ای. ما باید طوری زندگی کنیم که ائمه و امامانمان زندگی می کردند. من باید در پیشگاه خداوند از تو معذرت خواهی کنم، از اینکه این همه سختی ها و مشقت ها زندگی را متحمل شده اید. تو باید مانند زینب مظلوم صابر باشی، حجابت را حفظ کن و مانند خواهران حزب الله در تمام صحنه های انقلاب حضور داشته باش و در نماز جمعه میعادگاه عاشقان و در سنگر عشق و فضیلتشرکت کن و تا آنجائی که توان داری برای کمک به جبهه کوتاهی نکن، و خط ولایت فقیه را تا ظهور حضرت مهدی ادامه بده. و هرگز ار امام عزیز و امت شهید پرور فاصله نگیر و همبستگی و اتحاد خود را با ملت غیور مستحکم کن. و در ضمن فرزندم این امانتی که خدا به ما داده را خوب نگهداری کن و در تربیتش کوشا باش. آنرا طوری تربیت کن که اولیاء انبیا فرزندش را تربیت می کردند، راه انبیاء را به او نشان بده تا صادقانه ادامه دهد. حجابش باید اسلامی باشد، و قرآن کتاب آسمانی را به او یاد بده.

و سخنی با فرزند عزیزم دارم: کوچولوی عزیزم، فارقه خانم می دانم که من پدر خوبی برایت نبوده ام، زیرا بنده همیشه مشغول جنگ بودم و فرصتی نداشتم که تو را در آغوش گرم خود بگیرم و تو را نوازش کنم. و همیشه دستان کوچکت را بگیرم و تو را به گردش ببرم و تو را به بازار ببرم، و برایت لباس بخرم. می دانم از اینکه من بروم تو همیشه بهانه بابا می گیری، انشاالله بزرگ می شوی و مادرت تو را به گردش و بازار می برد. دخترم وقتی بزرگ شدی، حجابت را حفظ کن مبادا نامحرمی سر و رویت را ببیند، مبادا نامحرمی صدایت را بشنود. راه زینب را ادامه بده تا به مقصد اصلیت که همان اسلام است برسی. هرگز از یاد خدا غافل مشو و خط ولایت فقیه که همان خط پیامبران وائمه معصومین می باشند را ادامه بده. و هرگز از آن جدا نشو.

و در خاتمه حضور امت شهید پرور همیشه در صحنه می گویم هرگز از امام عزیزمان جدا نشوید و همیشه گوش به فرمان او باشید که به حق او فرستاده و نائب امام زمان است، اتحاد و همبستگی را حفظ کنید. و هرگز از جمهوری اسلامی دور نشوید سنگر پشت جبهه را محکم نگه دارید و هرگز آن را خالی نگذارید. در نماز جمعه و جماعت شرکت کنید. هیچگاه از روحانیت فاصله نگیرید. همانطور که امام عزیزمان فرمود: اگر روحانیت از بین برود اسلام از بین رفته است. دست از تفرقه و اخلالگری بردارید که این ضربه به اسلام می زند همیشه در کارهایتان بینا باشید و گول این منافقین کوردل و از خدا بی خبر را نخورید آن ها هر لحظه می خواهند ضربه  به اسلام و رروحانیت وارد کنند. خیلی سریع نقش آن ها را نقش بر آب کنید و نگذارید که کار خود را بکنند.

در ضمن آن هائی که در طول این مدت که بنده، بودم از من بدی یا سایر مسائل دیگر مشاهده کردند، دوستان و آشنایان و فامیلان به بزرگی خود این حقیر را عفو کنند. مخصوصاً خانواده خودم از اینکه نتوانستم برای پدر و مادرم فرزند خوبی و برای همسرم شوهر خوبی باشم مرا مورد لطف و بخشش خود  قرار دهید.

در ضمن مال و دارائی بنده را بررسی کنید آنچه که برای نماز و روزه بدهکار هستم بدهید و به جبهه کمک کنید.

                                                                                                      سید احمد حسینی تبار

                                                                                             مهرماه هزار و سیصد و شصت و پنج