نام پدر : سید احمد
تاریخ تولد :1341/05/20
تاریخ شهادت : 1362/01/21
محل شهادت : شرهانی

وصیت نامه

1 – ای امت اسلامی ایران ! ..... امام عزیز ، را تنها مگذارید و یک ان از قر آن مجید و اهل بیت علیهم السلام جدا نشوید ، چرا که شما فرمانده تان امام زمان است و سربازان امام زمان ، آنی خسته نمی شوند و در جا نمی زنند . به امید خدا پیش تازید که پیروزید  .
2 – توصیه ام به برادران اتحادی و سایر رفقا و آشنایان این است که در ساختن خود کوشش کنید . به خدا صاحب الزمان امیدش به شما جوانان رزمنده است . مبادا وقتتان را تلف کنید ؟! هر چه بیشتر اسلام را بشناسید و برای سایرین چون اسوه ی حسنه باشید .
3 – از خواهران عزیز هم می خواهم در حفظ حجاب خود بکوشند و به نماز های یومیه و نماز جمعه اهمیت بیشتری دهید .

زندگی نامه

الف)تولد و کودکی :

1-نام و نام خانوادگی ، نام مستعار :

سعید الدین حسینی پنجکلی

2-تاریخ و محل تولد و اتفاق خاص در زمان تولد:

1341 نوشهر ـ ربیع الاول

3- نام و شغل پدر :

سید احمد  ـ قاضی بازنشسته

4- نام و شغل مادر:

سیده حلیمه مطهری ـ خانه دار

5- تعداد فرزندان و فرزند چندم خانواده بود:

8فرزند ـ فرزند اول بودند .

6- وضعیت زندگی از نظر اقتصادی و اعتقادی :

شهید در خانواده مذهبی و زحمت کش متولد شدند و در کنار پدر و مادر  مسائل دینی و مذهبی را آموخت .

در کودکی بسیار زیرک و باهوش بود .

7- تحصیل متفرقه قبل یا حین دبستان(مکتب ،کلاس قرآن ،حوزه علمیه نام فرد آموزش دهنده ):

در کنار تحصیل در مسجد هاشمی و حوزه امیرالمونین  به مطالعه دروس حوزوی می پرداخت.

8- مهاجرت یا نقل مکان در دوران زندگی (اگر بود):

بدو تولد نوشهر

3 الی 4 سال مشهد

7 الی 8 سال تهران- قبل از شهادت آمل

 

ب)تحصیلات:

1- نام مدرسه و محل تحصیل در دوران دبستان :

دبستان اسفندیار تهران

2- نام مدرسه و محل تحصیل راهنمایی :

راهنمایی اسفندیار تهران

3- نام مدرسه ، محل تحصیل و رشته ی تحصیلی دبیرستان :

دبیرستان  آمل رشته تجربی

4- تحصیلات دانشگاهی ، رشته و نام دانشگاه : ـــــــــــــــ

5- آیا در دوران تحصیل کار می کرد ؟،چه کاری و چه مدت :

6- سال، مقطع و علت ترک تحصیل : ـــــــــــــــ

 

پ)سربازی :

1- خدمت سربازی :

به گفته خواهر انجام داد

2- یگان اعزام کننده : ـــــــــــــــ

3- سال اعزام و محل آموزش سربازی : ـــــــــــــــ

ت ) ازدواج :

1-وضعیت تاهل :

مجرد

2- نام همسر و تاریخ ازدواج : ـــــــــــــــ

3- تعداد و نام فرزند یا فرزندان (اگر داشت ): ـــــــــــــــ

4- خلق و خو و رفتار با خانواده (زن و فرزند یا پدر و مادر ):

به پدر و مادر بسیار احترام می گذاشت. مادر شهید می گوید: بچه ای به این اندازه خوب ندیدم  گاهی به درگاه خدا گریه می کردم که نکند من قدر او را ندانم . بسیاری از افراد در زمان انقلاب به خاطر رفتار و برخورد ایشان مسیر زندگی شان را تغییر دادند و راه نجات پیدا کردند.

ث)شغل شهید :

1- شغل رسمی و شغل فرعی : ـــــــــــــــ

2- نام سازمان یا نهاد یا شرکت : ـــــــــــــــ

3-زمان استخدام و مسئولیت شغلی: ـــــــــــــــ

ج) فعالیت های انقلابی :

1- وقایع با افرادی که باعث تأثیر گذاری بر شهید شدند : ـــــــــــــــ

2- وقایعی که به تأثیر گذاری شهید بر فرد ، خانواده یا گروه اشاره دارد : ـــــــــــــــ

3- نوع و محدوده ی جغرافیایی فعالیت های انقلابی :

در راهپیمایی و پخش اعلامیه ها شرکت می کرد

4- زمان آغاز حضور در پایگاه (چه سنی یا چه سالی ؟) و نوع فعالیت در پایگاه :

عضو انجمن اسلامی و در تشکیل کلاس های قرآن و غیره فعالیت داشتند .

5- اگر در درگیری ها و زد و خوردهای انقلابی و حزبی در انقلاب و بعد از آن حضور داشت ، با بیان اتفاق آورده شود : ـــــــــــــــ

ح) سوابق جبهه :

1- حضور در جبهه :

در جبهه حضور داشت

2- تعداد تاریخ محل اعزام ها ، یگان اعزام کننده ، و منطقه یا مناطقی که اعزام شد :

3بار ـ 9/10/61 الی 24/11/61 سپاه آمل ـ لشکر 25 کربلا ـ منجیل  دوره آموزشی

25/11/61 الی 21/1/62ـ سپاه آمل ـ لشکر 25 کربلاـ شرهانی 

3- مجموع مدت حضور در جبهه :

1ماه و 27 روز

4- مسئولیت در جبهه :

تک تیرانداز

5- دفعات ، مکان و نحوه ی مجروح شدن : ـــــــــــــــ

6- عملیات یا مأموریتی که مجروح شد : ـــــــــــــــ

7- مکان ، زمان ، عملیات و نحوه ی شهادت :

21/1/62 شرهانی ـ عملیات والفجر

8- تاریخ تشییع و محل خاکسپاری :

چند سال مفقود بودند . سال 1373 امامزاده ابراهیم ـ آمل

ی) خاطرات یا ویژگی های بارز شهید:

1- شامل 3 خاطره از شهید در مقاطع مختلف زندگی از تولد تا شهادت و در صورت نداشتن خاطره ، ویژگی های شهید ( توجه : حتما راوی خاطره یا ویژگی باید معلوم باشد .)

مادر شهید :  روزی ایشان از من تقاضای پول کرد گفت مادر 300 تومان داری به من بدهی گفتم می خواهی چه کار گفت من مقروضم . گفتم برای چه قرض گرفتی گفت چون  با موتور کمیته چندبار آمدم خانه و ناهار خوردم و استفاده شخصی کردم . برای اموزش قرآن و دعای کمیل و.. به مجالس مذهبی می رفت و می گفت حالا باید هزینه آن را بپردازم و این بیت المال به گردن من است .

برادر شهید : دوستان و همرزمانش می گویند زمانی که در عملیات بودیم  با شکست مواجه شدیم و داشتیم عقب نشینی می کردیم که ایشان تیر خوردند و خونریزی شدیدی داشتند . ما می خواستیم ایشان را به عقب برگردانیم که ایشان اجازه ندادند و گفتند:« کار من تمام است شما جان خود را نجات بدهید . » ایشان چون فرمانده دسته هم بود به بچه ها دستور عقب نشینی دادند و خودش از آن ها خواست که او را حرکت ندهند و خودشان را نجات بدهند .

دروصیت نامه خود هم نوشت مانند مادر وهب باشید  که سر پسر خود را برگرداند و گفت ما چیزی را که در راه خدا می دهیم پس نمی گیریم . شاید می دانستند که جنازه شان مفقود می شود این را گفتند .

سیده اعظم- خواهر شهید : ایشان زمانی که در جبهه بودند هنوز به خط مقدم نرفته بودند در سنگر های خود کلاس های قرآنی و نهضت سوادآموزی  تشکیل داده بودند و رزمنده ها قرآن و الفبا را آموزش می دیدند و کارهای فرهنگی می کردند . ایشان با کارتن های غذا سنگر خود را تبدیل به کلاس درس کرده بودند من کلاس اول راهنمایی بودم و با صدای بلند درسم را می خواندم ایشان وقتی متوجه شدند من در درسم مشکل دارم به من یاد دادند و گفت خودم تو را به مدرسه می رسانم تا دیرت نشود  زمانی که مطمئن شد یاد گرفتم  آمد تا مرا با دوچرخه برساند گفتم مرا با موتور برسان گفت موتور برای کمیته و بیت المال است من با دوچرخه شما را می برم و قول می دهم که به موقع برسی که به موقع رسیدم.


وصیت نامه

بسم الله الرحمن الرحيم                             «طلبة شهيد: سيد سعيدالدين حسيني»
«يا ايتها النفس المطمئنه ارجعي الي ربك راضيه مرضيه فادخلي في عبادي و ادخلي جنتي» (فجر/ 27-30)
السلام عليكم يا انصار دين الله
 با سلام بر قلب پر طپش امت اسلامي، امام زمان(عجل الله تعالي فرجه) و نايب بر حقش امام خميني عزيز و تمامي شهدا و خانواده هاي سرافرازشان و با درود بر جمهوري اسلامي نهال به خون نشسته حكومت الله كه ثمره زحمات و خون‌هاي زيادي است. 
چند كلام را به عنوان وصيت اين حقير، خدمت امت اسلامي و خانواده گرامي و حزب اللهي ام تقديم مي دارم. و اين نه به اين معناست كه چيزي بلد باشم و اصولا لياقت توصيه به امت اسلامي براي ما وجود داشته باشد، و ليكن به عنوان يك تكليف شرعي و يك امر مستحب مؤ كد اين كار را مي كنم.
 پيام من همانا پيام تمامي شهداي تاريخ، نسبت به رسول اكرم و ايمه معصومين (عليهم السلام) و كلام الله و در اين عصر فريادهاي ابراهيم گونه امام امت است. خدايا! تو شاهدي كه در طول تاريخ ما را به بردگي كشاندند، مسير فطرت را بر رويمان بستند، انبياء و اولياء تو را تكه تكه كردند و سر بريدند و چه خون هاي پاكي كه در اين مسير از طرف عشاق و محبان لقاي تو ايثار شد.
اما اگر چه در اين كربلاها فريادهاي الله اكبر هاي حسينيان زمانها در گلوهاي به خون نشسته شان خفه گرديد، ليكن آرمان پيروزي حق بر باطل و بر جنود شيطان در قلوب مشتاق و پر كينة تداومگرانه خط سرخ الله كه به رهبري روح الله و به قصد لقاء الله عليه اعداء مي جنگيدند، شعله مي كشد. آري، امروز روزي است كه بايد يا در جبهة يزيد قرار گرفت يا در جبهه حسين(عليه السلام) خط بينابيني نداريم. بايد هر فرد مسلمان احساس مسئوليت و تكليف نمايد، در شناختن و قرار گرفتن در خط الله. لذا جبهه هاي نواراني اسلام عليه تمامي كفر جهاني كه بهترين جايگاه اعلام مواضع و سنجش ايمان‌هاو بالاخره مؤثرترين وسيلة كسب رضاي الهي و سازندگي است، نمايان گر مبارزات حق جويان مبارزي است كه همين راه را انتخاب و طي كردند، رزمندگاني با چهره هاي نوراني، قامت‌هاي استوار و با قلوب مشتاق كه ذكر الله را بر لب دارند و جامة خونين حسين بر تن...، و من هم به عنوان خسي در اين ميقات بزرگ كه الحمدلله به آرزويم كه همانا حضور در جبهه بوده، رسيده ام. اميد آن دارم كه كوله بار گناهان گذشته را در اين بيابان‌هاي خشك و سوزان خوزستان مظلوم جاي گذارم و فقط رضاي الهي را كسب نمايم. در آخر چند كلمه به عنوان وصيت قيد مي‌نمايم به اميد آن كه مورد رضايت حق تعالي قرار گيرد. انشاء الله . اي امت اسلامي ايران كه دين خود را به اسلام عزيز و قرآن مجيد و امام زمان(عجل الله تعالي فرجه) و خميني كبير ادا كرده ايد و با تقديم بهترين عزيزان خود از« مما تحبون» گذشته‌ايد! بدانيد صاحب زمان به شما افتخار مي كند. قرآن مجيد از شما سرافرازست. شما با ايثار خود و با فداكاري‌هاي خويش، بزرگترين درسها را به جهانيان در حال و آينده داده و خواهيد داد كه « ان كان دين محمد لم يستقم الا بقتلي فيا سيوف خذيني» بدانيد كه انقلاب ما مرهون تلاشهاي روحانيت است و در راس آن امام عزيز و در گرو ايمان و وحدت شماست. با حفظ اين استوانه هاي محكم انقلاب در تحكيم بيشتر حكومت الله كه مايه اميد تمامي مستضعفان در بند جهاني است، بكوشيد شما اكنون جواب گويان به نداي «هل من ناصر ينصرني» حسين زمانيد. قدر اين موقعيت خود را بدانيد. امام عزيز را تنها نگذاريد و يك آن از قرآن و اهل بيت (عليهم السلام) جدا نشويد، چرا كه شما فرمانده تان امام زمان، است و سرباز امام زمان آني خسته نمي شود و در جا نمي زند به اميد خدا به پيش بتازيد كه پيروزيد. 
اما خانواده گرامي و حزب اللهي ام: احتياج به توصيه نداريد چرا  كه خود عامل آشنايي و عشق من به اسلام و قرآن و ولايت فقيه بوديد. و صحنه هاي كربلاي امام حسين(عليه السلام) را بيان مي كرديد، مگر نه اين كه علي اكبر حسين(عليه السلام) براي ياري دين حق بدنش تكه تكه شد و من هم از علي اكبر عزيزتر نيستم. پدر جان، استاد و مرادم! مادر جان، عزيز گرامي تر از جانم! برادر و خواهران عزيزم! بدانيد كه براي ياري دين حق بايد از خود گذشت تا به خدا رسيد. مبادا از شهادت من به خود ناراحتي راه بدهيد، بلكه بايد هم چنان سر افراز و صبور باشيد تا اجر داشته باشيد. براي من گريه نكنيد، بلكه براي حسين مظلوم و ياران او، دستان جدا شده علمدار حسين، بدن چاك چاك علي اكبر، گلوي پاره پاره علي اصغر شش ماهه، و بدن تازيانه خوردة حضرت رقيه گريه كنيد تا اين نهضت زنده بماند. افتخار كنيدكه قرباني ناقابلي را به پيشگاه خدا هديه كرديد و امانتي را كه داده بود، پس داديد. هر نفس خلاصه بايد بميرد« كل نفس ذائقه الموت»(عنكبوت/57) پس چه بهتر اين مرگ، مرگي خونين و در راه خدا باشد، براي ما مردن در رختخواب ننگ است. زندگي ما كه كمكي به اسلام نكرده، بگذار تا شهادت ما كمكي نمايد. 
به قول يكي از شهدا، مادر من زني است كه اگر سر بريدة مرا به پيش او بياورند، آن را بر مي گرداند و بايد همين طور هم باشد. خلاصه از اين كه نتوانستم كوچكترين كاري براي جبران زحمات شما، به خصوص زحمات تو مادر جان انجام بدهم، عذر مي خواهم ان شاءالله كه مرا مي بخشيد و تمامي اشتباهات و خطاهاي من را عفو مي فرماييد. ان شاءالله كه در سنگر انقلاب و دفاع از حكومت اسلام و ولايت فقيه پا بر جا باشيد و چون پيشتر پاسدار حريم الله باشيد. منصور جان! از تو مي خواهم خيلي خوب به كسب علم بپردازي و بيشتر در فكر زندگي خود باشي و بايد انشاءالله اسلحه زمين افتاده ام را بر داري و به جنگ تمامي ظالمان بروي و از خون شهدا پاسداري نمايي. از خواهران عزيز هم مي خواهم در حفظ حجاب خود بكوشند به نمازهاي يوميه و  نماز جمعه اهميت بيشتري دهيد. خدا حافظ شما باشد.
اما توصيه ام به برادران اتحاديه و ساير رفقا و آشنايان اين است كه آنها هم به ساختن خود كوشش كنند. به خداصاحب الزمان اميدش به شما جوانان رزمنده است. مبادا وقتتان را تلف كنيد. هر چه بيشتر اسلام را بشناسيد و براي سايرين چون اسوه حسنه باشيد، با آتش مسلسلهاي به جا مانده مان جان عدو را بگيريد و فجر انقلاب را نمودار سازيد. خداوند در پناه خود حفظ تان فرمايد. سلام مرا به امام برسانيد و هميشه امام را دعا كنيد.
وعدگاه حزب الله صحن اباعبدالله.18/1/62.
الاحقر سعيد الحسيني جبهه جنوب.
خدايا خدايا تا انقلاب مهدي تو را به جان مهدي خميني را نگه دار الهي آمين. 
 
استان: مازندران           شهرستان: آمل              تولد: 1341             شهادت: 21/1/1362. شرهاني 

زندگی نامه

روحانی شهید: سید سعید الدین حسینی فرزند: سیداحمد
استان: مازندران شهرستان: آمل
تولد: چالوس شهادت: 3/ 1/ 1362- فکه
 
بر عشق چو دل را به اطاعت خواندیم
هنگام سحر نماز پیروزی را
در مکتب خون درس شهادت خواندیم
در مسجد لاله با جماعت خواندیم
شهید بزرگوار در سال 1341، در شهرستان چالوس دیده به جهان گشود و پس از طی نمودن تحصیلات ابتدایی و راهنمایی به دوره متوسطه رفت و با موفقیت دیپلم خود رااخذ نمود. در تمامی دوران تحصیل با صداقتی که در عمق وجودش موج می زد در رشد و هدایت همکلاسی های خود بسییار جدیت به خرج می داد. استادانش هم به بزرگی و متانت او پی برده بودند و مورد احترام آنها بود. در این دوره بود که تصمیم گرفت در حوزه ادامه تحصیل دهد. از این رو به حوزه آمل رفت و براندوخته های خود افزود و روز به روز موفق تر بود و در راه کسب دانش بسیار کوشا بود و معنویت را نیز در کنار آن در وجود خویش پرورش می داد. چه شب هایی که دستان بلندش، آسمان شب را به سپیده صبح پیوند می داد و لب های غبار گرفته اش با جاری شدن ذکر، همچون بال فرشتگان از و بسته می شد و از حضرت دوست طلب مغفرت می کرد. با قطرات اشک شبانه اش، لبیکی عاشقانه به لبانش نقش می بست و هم چنان که قطره های زلال و گرم اشک به گونه می غلتید، پیشانی اش به سجاده عشق می نشاند و شانه هایش از شوق وصال می لرزید. او انتخاب کرده بود؛ پرنده هجرت در آشیانه سینه اش بال بال می زد. وی با شوق، سنگر درس را رها کرد وبه جبهه رفت و به خیل عاشقان پیوست و در رزمی بی امان در تاریخ 3/ 1/ 1362، در عملیات والفجرمقدماتی، در منطقه شرهانی(فکه) به جمع عابران خطوط فرزانگی پیوست. 
«روحش شاد و راهش پررهرو باد»