نام پدر : ابراهیم
تاریخ تولد :1348/05/05
تاریخ شهادت : 1367/03/04
محل شهادت : شلمچه

وصیت نامه

*وصیتنامه شهید سیدرسول حسینی*

 

بسم الله الرحمن الرحیم

 

« انا فتحنالک فتحاً مبینا»

به نام خدای یاری دهنده لشگریان اسلام و درهم شکنندۀ قوای کافران و درود بر رهبر کبیر انقلاب اسلامی، خدایا تو را شکر می کنم که مرا توفیق دادی که بتوانم در جبهۀ جنگ شرکت کنم و مورد اصابت ترکش خمپاره یا گلوله کافران قرار بگیرم ولیکن نمی دانم که چرا شهید شدن اینقدر لذت دارد و در جبهۀ جنوب یا غرب و حتی در جنوب ایران دنبال شهادت دویدن تا سعادت و شهادت را پیدا کردن و شهید شدن چه لذتی دارد، خدایا تو را شکر می کنم که باز مرا توفیق دادی که به جبهه حضور یابم من چند سخن به عنوان درد و رنج نه به عنوان وصیت نامه که بر این صفحه می خواهم قلم بگذارم همچون تیری بر قلب سیاه دلان که این آزادی و استقلال را حس نکردند که هر روز دست به ترور و انفجار در کنار و گوشه این مملکت اما زمان می زنند که رژیم اسلامی نو بنیاد را ساقط بکنند و به خواسته شوم و پلید خود که همان خواستۀ امپریالیسم و سوسیالیسم آمریکا و شوروی است برسند زهی خیال خام که بخواهند این نظام و رژیمی که با خون هزاران شهید آبیاری شده است سرنگون کنند و انشاءالله این انقلاب خونین اسلامی ما تا انقلاب مهدی (عج) مستدام و پایدار است ای امام به اندازه تمامی قرن ها سختی و رنج کشیدی و از دست این نابخردان لحظه ای این زندگی بر تو همچون نوح، ابراهیم و حضرت محمد (ص) گذشت ولی تو ای امام و ای عمار تاریخ که با حرکتت اسلام را در تاریخ شروع کردی و آزادی مستضعفان و مسلمانان جهان را تضمین کردی و ای امام کیست این همه رنجهای ترا درک کند و کیست که دریابد که لحظه ای کوتاهی از این حرکت به هر عنوان خیانتی به تاریخ انسانیت و اسلام و کلیه انسانهای حاضر و آینده تاریخ می باشد ولیکن ما می جنگیم که زندگی در رفتن است.

نه به مقصد رسیدن چون مقصد پایان زندگی انسان است و همه یکسان به مرگ می رسند ولی همه یکسان زندگی نکرده اند زندگی مرگ است و شهادت و شهادت مقصد. ای پروردگار اینک ترا شاهد می گیریم که آگاهانه به مقصد خویش می روم برای جهاد در راه تو و در راه به تحقق رساندن پرچم جمهوری اسلامی در سراسر دنیا.

حالا وصیت خودم را با خانواده ام شروع می کنم پدر و مادر و برادرانم و خواهرانم امیدوارم که مرا ببخشید. مادرم اگر نتوانستم خوبی های شما را جبران کنم از شما و از خدای بزرگ می خواهم که فداکاری های شما نسبت به من در بهشتی که خدا به شهیدان وعده داده است جبران کنم اما تو ای پدرجان سلام علیکم پدر از تو به عنوان پدری که در طول حیات در مسیر حق گام برداشتهای و ما را به راه خدا و پیامبر و امامان و حق و حقیقت هدایت نموده ای سپاسگذاری کرده و امیدوارم که خدا اجری شایسته به شما عنایت نماید و شما نیز از آنچه آزار و اذیت و سختی و مشقت دیده ای در این آخرین لحظه از من در گذری اما برادران و خواهران از شما نیز تشکر و طلب مغفرت می نمایم امیدوارم که خدا شما را توفیق دهد که بندۀ واقعی و خالص خدا و مقلدی راستین اسلامی تا آخرین لحظات حیات خود باشید و در مرگ من هیچ سوگواری نکنید و لباس سیاه نپوشید از همۀ شما متشکرم و همه را به خدا می سپارم.

وصی من: پدرم میرابراهیم حسینی- ناظر برادرم سیدرضا حسینی- محل دفن: در روستای حاجی آباد پیش مدرسه دفن کنید. پدر عزیزم به علت نداشتن آرامگاه خواهشمندم مرا در روستای خودم بغل دست مدرسۀ حاجی آباد دفن کنید تا یک آرامگاه عمومی برای مردم حاجی آباد درست شود امیدوارم به وصیت من عمل کنید.

 


زندگی نامه

شهید «سیدرسول حسینی حاجی‌آبادی»

نام پدر: میرابراهیم

پنج روز از مرداد 1348 گذشته بود که در روستای «حاجی‌آباد»، خداوند به «ابراهیم و سیّده‌آمنه» پسری داد که نامش را «رسول» گذاشتند.

رسول تنها تا مقطع پنجم ابتدائی را گذراند و سپس به گفته پدرش، به علت مشکلات مالی و عدم توانایی در پرداخت هزینه مدرسه، از ادامه تحصیل، باز ماند. اما بعد از آن، کمک‌کار پدر شد.

به گفته خواهرش «فضّه»، سید رسول به مادرمان بسیار علاقمند بود. برای همین فوت مادر موجب شد که او بسیار غمگین شود.

او عضو پایگاه مقاومت بود و اولین‌بار در سن شانزده سالگی، از طرف بسیج ساری برای آموزش، به «گهرباران» رفت.

او که از طرف بسیج، به مدت سه ماه به کردستان اعزام شده بود، مأموریتش تمدید شد؛ اما برای یکی، دو روز، اسیر کردها شده بود، که توانست فرار کند.

همواره می‌گفت: «ما باید به جبهه برویم تا این زورگوها را بیرون کنیم.»

او در سال 1365، جامه پاسداری را به تن کرد و به عضویت سپاه در آمد.

سید رسول همچنین، برای مدتی مسئول مخابرات پاسگاه اورامانات در محور دزلی مریوان بود.

اما عاقبت، سیدرسول در 4/3/1367 در منطقه شلمچه، در اثر اصابت ترکش به شهادت رسید و در سال 1375، به‌وسیله گروه تفحص شناسایی گشت. سپس با تشییع با شکوهی، در گلزار حاجی‌آباد به خاک سپرده شد.