*زندگی نامه شهيد حمزه حسينپور*
نام پدر: جمشيد
در شهريور 1344، كودكي در روستاي «نورالدّينمحله» از توابع تنكابن به دنيا آمد، که نامش را «حمزه» نهادند. او سوّمين نورسيده زوجي كشاورز و مؤمن به نام «جمشيد و مينا» بود.
حمزه دانشآموز پايه دوّم راهنمايي در روستاي «چالكرود» از توابع تنكابن بود كه با عزم جبهه، ترك تحصيل كرد.
او از همان اَوان خردسالي، به واسطه پدر و پدربزرگش، با قرآن و فرامين اين كتاب آسماني آشنا شد. بنا به استناد خانواده، «در انجام واجبات و ترك محرّمات، اهتمامي ويژه داشت. او اغلب اوقات در صفوف نماز جماعت و جمعه حضور مييافت. علاوه بر آن، با قرآن نيز مأنوس بود و به تلاوت آيههاي نوراني اين مصباح هدايت، مشغول.»
در اوصاف خلقوخوی اين فرزند نيكسيرت، بايد گفت كه فردي رئوف بود و در رفتار و گفتار با والدين، در نهايت ادب و احترام.
پدر از ديگر خصوصيات شخصيتي پسرش چنین سخن ميراند: «هيچگاه حق كسي را ضايع نميكرد و حتی بخشي از حقوق خود را به ديگران اختصاص ميداد. ميگفت: اگر دو هزار تومان پول داشته باشيم، دوست دارم هزار تومان را به ديگران بدهم.»
حمزه تحتتأثير انديشههاي امام خميني و شهيد مطهّري، در روزهاي انقلاب به صفوف تظاهرات كنندگان پيوست و همپاي آنان نواي آزادي سرداد.
مادر ش میگوید: «از همان کودکی، همراه پدرش به مسجد میرفت. صبور و مهربان بود. مخالف سرسخت منافقین بود. به تلاوت قرآن اهمیت میداد؛ تا جایی که در جبهه، نزد مقام معظم رهبری قرآن تلاوت کرد و جایزه گرفت. سفارش میکرد قدر این انقلاب را بدانید و پشتیبان این انقلاب باشید. به خواهرانش سفارش میکرد حجاب خودتان را رعایت کنید و در مقابل نامحرم خودتان را بپوشانید.»
دوره آموزش عمومي بسيج حمزه از 9/3/1362 الي 9/4/1362 در منجيل طي شد.
همزمان با آغاز دوره پاسداري در 27/3/1363، به عنوان راننده پي.ام.پي از گردان مكانيزه، راهی جبهه جنوب شد.
از 6/3/1364 الي 15/3/1366 نيز بارها در كِسوت نيروي حفاظت، راهي مناطق نبرد با دشمن شد.
او در طول مدت حضورش در دوران دفاع مقدس، يك بار در جنوب جراحت ديد و يكبار در جبهه غرب دچار عارضه شيميائي شد، كه به ترتيب، به بيمارستان اهواز و تهران انتقال يافت.
و عاقبت، حمزه در 29 اسفند 1366 با حضور در عمليات والفجر 10 در خُرمال، جام وصل معبود را نوشيد و سپس، با حضور پرشور اهالي قدردان تنكابن، تا گلستان شهداي زادگاهش بدرقه شد.