نام پدر : سید رضی
تاریخ تولد :1345/06/26
تاریخ شهادت : 1367/03/04
محل شهادت : شلمچه

وصیت نامه

*وصیتنامه شهید مرتضی حسینی آزاد*

 

 

والذین جاهدوا فینا لندینهم سبلنا و ان الله لمع المحسنین

آنان که در راه خدا به جان و مال خود جهاد و کوشش کردند محققاً آنها را به راه معرفت و لطف خویش هدایت می کنیم و همیشه خدا یار نیکوکاران است.

با درود فراوان بر ائمه معصومین (س) و با سلام و درود فراوان بر پیشگاه ولی عصر امام زمان (عج) و نائب بر حقش این یار مستضعفن جهان خمینی کبیر و درود خداوند به تمامی شهدای اسلام که با خون خود اسلام را آبیاری کردند و اسلام را زنده کردند.

(خداوندا) ترا به یگانگی ات سوگند، مرگم را شهادت در راهت قرار بده و گناهانم را ببخش و در صف شهدا قرار ده و قدرتی به من عنایت کن که در آخرین لحظات عمرم نام ترا به زبان بیاورم.

شکر خدا را که آنچه دارم در طبق اخلاص نهاده و تقدیم ایزدمنان کنم و قدم به این راه مقدس می گذارم که همان راه شهیدان است آیا هیچ وقت به خود اجازه می دهید که جنایتکاران دست به سوی اسلام و کشور دراز کند ولی از جا بلند نشویم و یاری نکنیم امروز ما ادامه دهندگان راه شهیدان هستیم شما []سعادت نصیبم شده است.

 و آمدم تا بتوانم به آن هدفی که دارم برسم و من به عنوان برادر کوچکتان به شما وصیت می کنم ای ملت غیور اسلام و ایران! دنیا را هدف خویش قرار ندهید و همیشه به یاد خدا باشید که ما همه امانتی هستیم که باید به صاحبش برگردیم و از اینکه شهدای زیادی را دیدید ناراحت نباشید باید افتخار کنید و من خدا را سپاس می گویم که به من توفیق داد که برای دفاع از اسلام به این دانشگاه پیام دانشگاهی که بنده گان مخلص آمدند تا بهترین و بزرگترین کالای خود را که همان جان می باشد با معبودشان معامله می کنند.

 و وصیتم به شما ای پدر و مادر عزیزم! وقتی که من شهید شدم افتخار کنید که پسرتان برای اسلام و قرآن شهید شد و به شما برادران و خواهران عزیز وقتی خبر شهادت مرا شنیدید خوشحال باشید که من به هدف خودم رسیدم و گریه و زاری نکنید و به دوستان و فامیلان تبریک بگوید و برادر دیگرم را به جبهه بفرستید که تا سلاح خونین مرا بردارد و جای مرا پر کند و سعی کنید بیشتر به اسلام خدمت کنید و از امام جدا نشوید و همیشه یاورش باشید.

 در پایان از امام عزیز خیلی تشکر می کنم انشاالله خداوند نگهدارش باشد. به جای من کربلا را زیارت کنید و مرا در مزار شهدا دفن کنید.

والسلام.

 


زندگی نامه

شهید «سیدمرتضی حسینی‌آزاد»

نام پدر: سیدرضی

«شب سیزدهم رجب و مصادف با تولد امام علی(ع) به دنیا آمد. به همین خاطر، نامش را مرتضی گذاشتند. بعد، عمویش هم‌محلّی‌ها را جمع کرد و جشن گرفتند.»

این گفته های «سیده خدیجه»، مادر «سیدمرتضی» است. کودکی که در سال 1345 با تولدش در روستای «سیکا» از توابع بخش چهاردانگه ساری، شادی مضاعفی به کاشانه او و «سید رضی» بخشید.

دوران تحصیلی مرتضی، به مقطع راهنمائی در مدرسه «پهلوی» سابق ساری منتهی شد.

برادرش «محمد» می‌گوید: «محبوبیت خاصی بین فامیل داشت. صله‌رحم و رفت‌وآمد با خویشاوندان، جاذبه زیادی را در او به وجود آورده بود.»

سیدمرتضی در پانزده سالگی، برای اولین بار در قالب نیروی بسیجی به جبهه رفت و طی مدت حضورش، بارها زخمی شد؛ از جمله، اصابت گلوله به دستش، در هورالعظیم؛ ترکش به بازوی راستش، در فاو؛ و شیمیایی شدن در این منطقه از ناحیه سر، چشم و ریه، که جهت مداوا مجبور شد به انگلستان برود.

دخترعمویش «سیده‌هاجر حسینی‌آزاد»، بانوی عفیفه‌ای بود که سیدمرتضی با او برای آغاز زندگی مشترک، هم‌پیمان شده بود. ثمره این پیوند پاک، تنها «سید مهدی» است.

سیدمرتضی در سال 1361، جامه پاسداری را به تن پوشید و در طول دوران دفاع مقدس، با عناوینی چون مسئول رسته و جانشین گروهان گردان مسلم، به انجام خدمت پرداخت.

سید مرتضی، سرانجام در 4/3/1367 در «شلمچه» به خیل هم‌سنگران شهیدش پیوست؛ اما پیکر پاکش بعد از گذشت ده بهار، در گلزار شهدای «ملامجدالدین» ساری آرام گرفت.