چند روز بود که مادر شهید عابدین آرام و قرار نداشت. رادیو مرتباً اسامی شهدای عملیات محرم را اعلام می‌کرد. مادر اصلاً حال و حوصله نداشت. با خوردن کمترین غذا حالت تهوع عجیبی برای مادر ایجاد می‌شد. خواهرزاده‌های دوقلوی شهید عابدین هم چند روزی بود که بدنیا آمده بودن و بهمین خاطر بود که خواهر شهید عابدین چند روزی بود که منزل پدر بود. مادر حوصله هیچ چیزی را نداشت. حتی گریه این دوقلوها ناراحتی مادر را بیشتر می‌کرد. خبر شهادت عابدین را سید رسول به بهشهر آورده بود. همه خانواده از شهادت آگاه بودند بجز مادر. مادر به پچ‌پچ‌های خانواده مشکوک شده بود. همچنین به رفت و آمدهای فامیل: دایی و پسرعموها و داماد خانواده. پرسید که چه خبر شده؟

به مادر گفتند: علیجان زخمی شده. مادر گفت: راستشو بگید علیجان شهید شده؟ و با اشک اطرافیان مواجه شد. نتوانست سرپا بایستد؛ نشست. تعجب کرد و با خود گفت علیجان که چند روزی بیشتر نیست از طرف جهاد به منطقه رفته است؟ چگونه ممکنه که شهید شده باشه؟

 

از آنطرف مادر شهید علیجان شهید شفایی هم از شهادت عابدین خبردار شده بود و از شهادت پسرش بی‌خبر بود. صحنه عجیبی بود؛ دو خواهر از داغ خواهرزاده‌ها می‌سوختند غافل از اینکه فرزند خودشان نیز آسمانی شده است.

مادر شهید شفایی برای دلداری مادر شهید عابدین به خانه شهید حسینی می‌آمد و نمی‌دانست که مادر شهید عابدین از شهادت پسرش بی‌خبر است و سید رسول هم برای اینکه مادر خبردار نشود از ورود خاله به خانه جلوگیری می‌کرد. مادر شهید عابدین خواست به خانه خواهر برود. وقتی به خانه خواهر رسید دید که زنان فامیل با دیدن او صدای مویه‌شان بلندتر شده است و برای عابدین گریه و زاری می‌کنند. آنجا بود که فهمید دو پسرخاله با هم به آسمان پرواز کرده‌اند.

 

راوی: مادر شهید حسینی

چهار روز بعد از شهادت سید عابدین؛ جمعه ۲۱ آبانماه ۱۳۶۱ مصادف با ۲۵ محرم و شهادت امام زین العابدین (ع) شهید علیجان (حسینقلی) شفایی نیز که بعنوان جهادگر به منطقه گیلانغرب اعزام شده بود به درجه رفیع شهادت نائل آمد.