نام پدر : سید محمد
تاریخ تولد :1346/01/03
تاریخ شهادت : 1365/07/24
محل شهادت : فاو

وصیت نامه

2.    در اول وصیت نامه ام این را از ملت ایران می خواهم که نماز و روزه را بپای دارند که نماز ستون دین است، اگر نماز نخوانی هیچ کارت به درگاه خدا قبول نمی شود.

3.    من وصیت می کنم که امام را تنها نگذارید، امت شهید پرورایران  پیرو خط امام باشید که حق است. خمینی روح الله حق است راه او و خط او، خط صراط مستقیم بدانید که راه راست است و راه پیامبران و راه معصومین فقط در خط امام خلاصه می شود بیش از این سفارش نمی کنم پیرو ولایت فقیه باشید.
3.ای امت شهید پرور! دهان یاوه گویان و شایع پراکنان را بامشت محکم خود بزنید که دیگر قدرت حرف زدن را نداشته باشند.

4.    ای خواهران! حجابتان را حفظ کنید و خون شهیدان را پایمال نکنید و حفظ کردن حجاب بر شما واجب است. ای خواهر حجاب تو کوبنده تر از خون من و رگبار مسلسل من است.

5.برادران ورزشکار! وقتی ورزش می کنید، آبروی اسلام را حفظ کنید وتا می توانید حجاب اسلامی را رعایت کنید وامام عزیز را دوست بدارید.

6.مادر جان! هدف من از جبهه رفتن فقط این نیست که شهید بشوم، بلکه هدفم خدمت به اسلام است و هروقت خدا خواست مرگم را شهادت در راه خودش بگرداند.

7.    ای مسئولین بیشتر به فکر مردم باشید، ملت را از صحنه خارج نکنید، شما مسئولین در هر پست و مقامی که هستید و در هر لباسی چه سپاهی، چه روحانی و غیره خودتان را بسازید، اول خودتان عمل کنید که این ملت از شما انتظار دارند.

8.    اداریها! شما باید جواب بهتری به مردم بدهید. آنها را کوچک نشمارید که همین مردم شما را به اداره بردند و همینها هستند که می توانند بیرون کنند. پس اگر دلتان به حال مردم نمی سوزد، حداقل به حال  خود بسوزد.

زندگی نامه

«فرم ثبت اطلاعات شهدای مازندران»

الف)تولد و کودکی :

1-نام و نام خانوادگی ، نام مستعار :

سید علی حسینی

2-تاریخ و محل تولد و اتفاق خاص در زمان تولد:

3/1/1346، روستای کیخامحله شهرستان بابلسر

3- نام و شغل پدر :

سید محمد- کشاورز

4- نام و شغل مادر:

زهرا حسینی- خانه دار

5- تعداد فرزندان و فرزند چندم خانواده بود:

دارای شش برادر- سه خواهر،  شهید فرزند ششم بود.

6- وضعیت زندگی از نظر اقتصادی و اعتقادی :

اقتصادی:

اعتقادی: سید تقی برادرش: به نماز و قرآن مخصوصاً نماز خیلی سفارش می کرد. اکثر شب ها نماز شب می خواند و خیلی به قرآن علاقه مند بود، احکام اسلام را به خوبی انجام می داد. در تمام مراسمات مذهبی از جمله عزاداری و ائمه و تولد ها حضور فعال داشت. در نمازهای جماعت و جمعه حضور پیدا می کرد و به دیگران هم جهت حضور سفارش می کرد و نسبت به انجام واجبات و ترک محرمات حساس بود. به اهل بیت و به خصوص امام حسین (ع) علاقه و ارادت داشت، در دسته روی ها شرکت می کرد و دوستانش را جمع می کرد شب های چهارشنبه با هم دعای توسل می خواندند.

7- تحصیل متفرقه قبل یا حین دبستان(مکتب ،کلاس قرآن ،حوزه علمیه نام فرد آموزش دهنده ): ـــــــــــــ

8- مهاجرت یا نقل مکان در دوران زندگی (اگر بود): ـــــــــــــ

 

 

ب)تحصیلات:

1- نام مدرسه و محل تحصیل در دوران دبستان :

دبستان سپاهی تخت جمشید شهرستان بابلسر

2- نام مدرسه و محل تحصیل راهنمایی :

مدرسه راهنمایی عربی کله بست شهرستان بابلسر

3- نام مدرسه ، محل تحصیل و رشته ی تحصیلی دبیرستان :

دبیرستان شهید سالاریه شهرستان بابلسر- رشته ی علوم انسانی (مقطع اول نظری)

4- تحصیلات دانشگاهی ، رشته و نام دانشگاه : ـــــــــــــ

5- آیا در دوران تحصیل کار می کرد ؟،چه کاری و چه مدت :

بله، در کار کشاورزی به خانواده یاری می رساند.

6- سال، مقطع و علت ترک تحصیل :

مقطع اول نظری ترک تحصیل کرد.

پ)سربازی :

1- خدمت سربازی : ــــــــــــ

2- یگان اعزام کننده : ـــــــــــــ

3- سال اعزام و محل آموزش سربازی : ـــــــــــــ

ت ) ازدواج :

1-وضعیت تاهل :  

مجرد

2- نام همسر و تاریخ ازدواج : ــــــــــــ

3- تعداد و نام فرزند یا فرزندان (اگر داشت ): ــــــــــــ

4- خلق و خو و رفتار با خانواده (زن و فرزند یا پدر و مادر ):

سید تقی برادر: رفتارش با پدر و مادر عالی بود و فصل کار کشاورزی علی آقا از جبهه حرکت می کرد و برای کمک به پدر در کار کشاورزی می آمد و پدر همیشه می گفت: علی جز عصای دست من چیز دیگری نیست، ایشان همچنین در کارهای منزل به مادر هم کمک می کرد. با همه ی اعضای خانواده طوری رفتار می کرد که کسی از او ناراحت نشود. به تمام اعضای خانواده علاقه مند بود و هر گاه از جبهه نامه می فرستاد احوال همه را می پرسید در انجام تکالیف مدرسه به ما کمک می کرد.

سید عبدالله برادر: برای پدر و مادر احترام خاصی قائل بود و هیچ گاه ندیدیم صدایش را برای آن ها بلند کند، در سخت ترین شرایط زندگی با پدر همکاری می کرد، با دیگر اعضای خانواده و خواهرها و برادرها هم رابطه ی خوبی داشت به ما در مورد نیکی کردن به پدر و مادر و مدارا کردن با وضعیت اقتصادی آن ها سفارش می کرد.

ث)شغل شهید :

1- شغل رسمی و شغل فرعی :

کشاورزی

2- نام سازمان یا نهاد یا شرکت :

آزاد

3-زمان استخدام و مسئولیت شغلی: ـــــــــــ

ج) فعالیت های انقلابی :

1- وقایع با افرادی که باعث تأثیر گذاری بر شهید شدند : ــــــــــــ

2- وقایعی که به تأثیر گذاری شهید بر فرد ، خانواده یا گروه اشاره دارد : ــــــــــــــ

3- نوع و محدوده ی جغرافیایی فعالیت های انقلابی : ــــــــــــــ

4- زمان آغاز حضور در پایگاه (چه سنی یا چه سالی ؟) و نوع فعالیت در پایگاه :

ایشان با سپاه و بسیج همکاری های زیادی داشته. در جلسات مختلف مانند جلسات پایگاه انجمن اسلامی و جلسات کتابخانه حضور پیدا می کرد. برای تجهیز کتابخانه محل با جهاد همکاری داشت. از جمله بسیجیانی بود که فعالیت زیاد داشت شب ها برای نگهبانی به پایگاه می رفت.

5- اگر در درگیری ها و زد و خوردهای انقلابی و حزبی در انقلاب و بعد از آن حضور داشت ، با بیان اتفاق آورده شود : ـــــــــــــــ

ح) سوابق جبهه :

1- حضور در جبهه :  

در جبهه حضور داشت

2- تعداد تاریخ محل اعزام ها ، یگان اعزام کننده ، و منطقه یا مناطقی که اعزام شد :

18/10/60 الی 26/12/60 از سپاه بابلسر، لشکر 25 کربلا، با عضویت بسیجی در مریوان حضور داشت.

14/2/61 الی 1/4/61 از سپاه بابلسر، لشکر 25 کربلا با عضویت بسیجی در مریوان حضور داشت.

10/4/61 الی 10/5/61 از سپاه بابلسر، لشکر 25 کربلا، با عضویت بسیجی در مریوان حضور داشت.

28/8/61 الی 1/12/61 از سپاه بابلسر، لشکر 25 کربلا، با عضویت بسیجی در مریوان حضور داشت.

6/12/64 الی 17/1/65 از سپاه بابلسر، لشکر 25 کربلا، با عضویت بسیجی در مریوان حضور داشت.

21/3/65 الی 25/4/65 از سپاه بابلسر، لشکر 25 کربلا، با عضویت بسیجی در مریوان حضور داشت.

اعزام آخر : از سپاه بابلسر، لشکر 25 کربلا، با عضویت بسیجی به جنوب اعزام شد.

3- مجموع مدت حضور در جبهه : ـــــــــــــــ

4- مسئولیت در جبهه :

رزمنده

5- دفعات ، مکان و نحوه ی مجروح شدن :

از ناحیه ی دست بر اثر اصابت ترکش در مهران مجروح شد و به مدت 1 هفته در شهر مهران بستری بود.

از ناحیه ی پا بر اثر اصابت ترکش در مهران مجروح شد و به مدت 1 هفته در شهر مهران بستری بود.

از ناحیه ی بدن در مهران بر اثر اصابت ترکش مجروح شد که مدت 1 هفته در شهر مهران بستری بود.

6- عملیات یا مأموریتی که مجروح شد : ــــــــــــــــ

7- مکان ، زمان ، عملیات و نحوه ی شهادت :

در تاریخ 24/7/65 در فاو بر اثر اصابت ترکش به فیض شهادت نایل گشت.

8- تاریخ تشییع و محل خاکسپاری :

در تاریخ 28/7/65 تشییع شد و در گلزار شهدای امامزاده سید احمد روستای سادات محله شهرستان بابلسر دفن گردید.

ی) خاطرات یا ویژگی های بارز شهید:

1- شامل 3 خاطره از شهید در مقاطع مختلف زندگی از تولد تا شهادت و در صورت نداشتن خاطره ، ویژگی های شهید ( توجه : حتما راوی خاطره یا ویژگی باید معلوم باشد .)

سیدتقی برادر شهید: از سن 6، 7 سالگی به ما نماز یاد داد بدون اینکه پدر و مادر در یاددهی آن نقشی داشته باشند. کلاس اول ابتدایی بودم که یک بعدازظهر من نماز نخوانده بودم و یک نفر این مطلب را به شهید گفته بود، شهید آمد و یک سیلی محکم به من زد و گفت: چرا نماز نخواندی؟ من این همه سفارش به نماز می کنم چرا نماز نخواندی؟ همان یک بار شد و آن سیلی هنوز یادم است.

سید تقی برادر شهید: همیشه از به شهادت رسیدن صحبت می کرد و دوست داشت و می گفت: من حتماً روزی شهید می شوم و از این جنگ بی بهره نمی مانم. (با کمی لبخند این حرف را می زد) پدرم چون نمی خواست ایشان به جبهه برود روزی ایشان را در اتاق حبس کرد و ایشان فردای آن روز محاسن خود را تراشید و گفت: « از این به بعد می خواهم خراب شوم، اگر شما این طوری دوست دارید چشم من در خدمت شما هستم ولی اگر طور دیگری دوست دارید من می خواهم به جبهه بروم!» پدرم گفت: « هر طوری می شود بشود» ایشان گفت: « اگر این طوری هست من فردا می خواهم ازدواج کنم.» ایشان می خواست هر طوری که هست پدرم را راضی کند.

سید عبدالله برادر شهید: خیلی صبور بود حتی گاهی اوقات پاهای او زخم می شد ولی دست از کار نمی کشید و با همان وضع به زمین کشاورزی می رفت و به وقت خود نیز اهمیت می داد. برای نماز، او ما را بیدار می کرد که نمازهای مان را سروقت بخوانیم.

مادر شهید: آخرین باری که می خواست به جبهه برود گفت: مادر! یک پیراهن کهنه و یک جوراب نازک و وسایل حمام را به من بده، من آن ها را گرفتم لباس های دیگر را هم گرفتم و در ساک اش گذاشتم او آن ها را خالی کرد و گفت: همین لباس که تن ام است کافی است. به بدرقه اش رفتم و او به جبهه رفت و جبهه ماندنش خیلی طول کشید و به مرخصی نیامد. به دوستانش گفتم: چرا پی گیری نمی کنید؟ گفتند اگر امروز یا فردا نیامد می رویم بنیاد تا ببینیم کجاست! یک شب خانه بودم دیدم بیرون خانه ماشینی بوق زد خوشحال شدم که پسرم آمد رفتم در را باز کردم پسر عمویش حسن بود و گفت آن ها در مهران هستند. از مهران آن ها را به قائمشهر آوردند و در آن جای برای شان گاو و گوسفند قربانی کردند بعد از آن جا به خانه آمد من گفتم علی! مادرت بمیرد تو این موقع آمدی من گوسفندی ندارم برایت قربانی کنم گفت: مادر! خبر نداری در قائمشهر این قدر شلوغ بود و قربانی کردند که نمی شد راه رفت.

محمد حسین ابراهیم زاده هم رزم شهید: در یکی از روزهای تابستان در حالی که شهید سیدعلی حسینی برای آخرین بار اعزام می شد با هم در یک تیپ بودیم، او از نظر سنی از من بزرگ تر بود. قرار بود از تیپ 3 چالوس اعزام شویم با چند تن از هم محلی ها همراه گردان مخابرات به سینه زنی و عزاداری در ایام محرم مشغول شدیم. زیر بغل پیراهن من پاره شده بود آن را دوختم و بعد از مراسم به حمام رفتم. وقتی پیش بچه های محله رسیدم که همه یک جا بودند قاسم و موسی گفتند: به به! به به! ببین چی شده خیلی نور بالا می زنی! بعد به همدیگر رو کردند و گفتند: محمدحسین نور بالا می زند (یعنی این بار شهید می شود). لباسم خیلی مرتب و تمیز بود، شهید سیدعلی بعد از لبخند رو کرد به بچه ها گفت: صحبتش نیست بچه ها این دفعه من نور بالا می زنم. خوب من را نگاه کنید و به خاطر بسپارید و هی می خندید. بعد از ساعتی به قهوه خانه رفتیم و چای خوردیم! شهید سیدعلی دستم را گرفت و گفت محمدحسین ! شوخی کردم ناراحت نشو. من گفتم: نه بابا! من که از خدا می خواهم شهید نشوم این که ناراحتی ندارد! دوباره گفت: پس بدان این دفعه من نور بالا می زنم و هر دو خندیدیم.                                                           


وصیت نامه

اسکن وصيت نامه در قسمت تصاوير موجود مي باشد