نام پدر : سید محمد
تاریخ تولد :1337/11/12
تاریخ شهادت : 1361/06/21
محل شهادت : بوکان

زندگی نامه

                                 *زندگی نامه شهيد سيّدحسين (عزیز) حسيني*

 

نام پدر: سيّدمحمد

همگام با طلوع دوازدهم بهمن 1337، صداي گريه­اش در كاشانه «سیدمحمد و ام­النساء» طنين­انداز شد. اگرچه نام شناسنامه­اي­اش «حسين» بود، امّا اغلب «عزيز» صدايش مي­زدند؛ نورسيده­اي كه با رزق حلال زوجي سختكوش و كشاورز پرورش يافت و تحت تعاليم ديني آنان با آموزه­هاي الهي آشنا شد.

به سبب مهاجرت خانواده از زادگاهش «بهنمير»، حسین دوره تحصیلی ابتدائي‌اش را در دبستان «6 بهمن» روستاي حاجي­كلا از توابع بهنمير سپری کرد. اگرچه، به دليل شرايط نامساعد مالي آن روزها، از ادامه تحصيل بازماند.

حسين در پانزده سالگي به حرفه بنّايي روي آورد تا كمك‌خرج خانواده باشد.

زمزمه­هاي انقلاب كه در شهر پيچيد، او نيز دوشادوش ديگر مردم، به صفوف تظاهرات كنندگان پيوست و خواستار براندازي حكومت طاغوت شد. علاوه بر آن، جهت تحقق اهداف نهضت اسلامي، در جلسات ديني و سياسي حضور داشت.

دايي­اش «عزّت جهانيان» در اين خصوص نقل مي­كند: «همه را به پشتيباني از اسلام و حفاظت از جامعه اسلامي دعوت مي­كرد. از طرفي، جهت بيداري اذهان عمومي مردم، براي­شان جلسه مي­گذاشت و آن­ها را از دسيسه­هاي دشمن آگاه مي­كرد. در نماز جمعه شرکت می‌کرد و تا جایی که از دستش بر می‌آمد، به دیگران نیز کمک می‌کرد.»

حسین در 1/8/1358 در سازمان جهاد استان مازندران مشغول خدمت شد.

هم‌زمان با به تن كردن جامه پاسداري در ارديبهشت 1361، به مدّت پنج ماه در كِسوت جانشين عمليات شهري، در بوكان به سر برد.

«جمیله» از حال آن روزهاي برادرش، این‌گونه سخن مي­راند: «براي رفتن به جبهه، شور و شوق خاصي داشت. هرگاه از جبهه برمي­گشت، تغيير و تحول به خصوصی در چهره‌اش نمايان بود. او هميشه از دلاوري­هاي رزمندگان در جبهه تمجيد مي­كرد.»

«قدرت کریمیان» از هم‌سنگرش این‌گونه می‌گوید: «بسیار شوخ بود. یک‌بار با هم به یکی از مغازه‌های ساندویچ‌فروشی شهر بوکان رفتیم و خواستیم ساندویج بخریم. سیدحسین با لهجه مازندرانی از فروشنده تقاضای خوراکی کرد. اما چون فروشنده متوجه نمی‌شد، چند بار تکرار کرد. سرانجام، صاحب مغازه ما را پشت ویترین مغازه برد وگفت: من فقط همین‌ها را دارم و چیز دیگری ندارم.»  

و سرانجام، سيدحسين در سال 1361 در منطقه بوكان به مقام شامخ شهادت دست يافت و به لقاي حق پيوست. پيكر مطهّرش نيز با حضور پرشور اهالي بابلسر، در گلستان شهداي روستاي حاجي‌كلا از توابع بهنمير آرام گرفت. 


وصیت نامه

                       * وصیت نامه شهید سیدحسین (عزیزالله) حسینی*

 

                                                                  بسمه تعالی

«انا لله و انا الیه راجعون»

به نام الله پاسدار حرمت خون شهیدان و با درود بر امام امت، خمینی کبیر و یاران رزمنده اش. با سلام و درود بر شهیدان راه حق و حقیقت، چند کلمه ای من باب وصیت نامه متذکر می شوم.

خدایا تا مرا نیامرزیدی از دنیا مبر و حال که لیاقت شهادت را پس از سال ها و ماه ها مبارزه و خستگی بر من عطا کردی، ای کاش صد جان داشتم و در راه اسلام که همانا خط امام خمینی است، می دادم. چقدر گوارا و شیرین است اما من از شما می خواهم که برایم طلب مغفرت و آمرزش از درگاه خداوند منان بکنید. بر مسئولیت سنگین این انقلاب بر دوش ما جوانان انقلابی بود و من هم یکی از آنان هستم. خدایا تو خود می دانی که من آنچه در توان داشته ام در راه تو به کف نهاده ام و اگر هم بی حالی کردم، خودت بزرگی و مرا عفو نما و رحمت و عطوفت شما بر حال بندگان زیاد است. بار خدایا دشمنان اسلام، امام و قرآن را نابود بگردان و به جهنم بفرست. دوستان عزیز و جوانان غیور، از شما می خواهم که نگذارید دشمنان اسلام و قرآن و منافقین و لیبرال ها و کمونیست های توده ای فدائی بنی صدر و غیره در تشییع جنازه ام و مراسم های دیگر شرکت بکنند.

برادران حزب الهی، همیشه امام و اسلام را دعا کنید. بار خدایا، تو خود می دانی که من از هجرتم هدفی جز رضای تو نداشته ام. بار خدایا تو خود می دانی که من در کردستان، در مقابل دشمنان دین خدا، پیامبر خدا و کتاب خدا می جنگم و هدفی جز نابودی آنها ندارم و تا آخرین قطره خونم در مقابل ضد انقلاب داخلی خواهم ایستاد و سر آخر از همه عموم می خواهم در هر شرایطی حامی و حافظ این انقلاب و اسلام و امام عزیز باشید و هرگز به دشمنان این انقلاب فرصت ندهید و آنها را به هلاکت برسانید.

حالا چند کلمه ای درباره وصی و ناظرم می گویم. وصی اینجانب برادر «اسماعیل کریمیان» فرزند شکرالله است و ناظرم به نام «خیرالنساء جهانیان» می باشد. در ضمن به مادرم سفارش می کنم هرگز برایم گریه نکند و مثل مادران شهیدان بردبار و صبور باشد و از خواهران عزیز می خواهم همچنان که تا حال در خط امام بودند، از این به بعد هم مؤمن و وفادار به جمهوری اسلامی باشند.

                                         خدایا خدایا تا انقلاب مهدی، خمینی را نگهدار.

****************************************