نام پدر : سید رضا
تاریخ تولد :1333/12/02
تاریخ شهادت : 1360/01/04
محل شهادت : پل کرخه

وصیت نامه

پدر جان! من به یاری خدای بزرگ، عازم جنگ اسلام با كفار هستم و چون نتوانستم به موقع به خدمت تان برسم، بدین وسیله از شما خداحافظی می كنم و از شما می خواهم كه حلالم كنید و بچه های مرا سرپرستی نمائید...

زندگی نامه

به نام الله پاسدار حرمت خون شهيدان
زندگي نامه شهيد سيد مهراب حسيني
در طليعه افتاب سال 1334 هجري پسري از تبار حسين (ع) د ريك خانواده متدين در روستاي كارديكلا بابلكنار متولد شد كه او را سيد محراب نام نهادند او دوران شيرين پرهياهوي كودكي خود را درهمان ديار سپري كرد و از كودكي روح و جسم خود را براي ساختن حماسه اي بزرگ در آتيه پرورش مي داد وي از زمان كودكي انساني ملايم ، باشخصيت و باوقاري بوده و هميشه تلاش وي بر اين نكته بود كه كسي را از خود نرنجاند وي حتي درجدال هاي كودكانه خويش هميشه براي دوستي و تحكيم رفاقت پيش قدم بود وي د رسن 17 سالگي دوره اي كه دوستان نوجوانش هنوز وقت خود را صرف بازي مي كردند راهي تهران و وارد ارتش شد محراب دو سال د رتهران درس خواند و درهمان زمان بود كه توانست صداي ضربان قلبش را بشنود و دين خود را كامل كند . بله محراب جوان در سن 19 سالگي ازدواج كرد و درسال 1353 براي گرفتن مدرك تكنسين فني هليكوپتر راهي اصفهان شد محراب قبل از انقلاب نيز فردي متدين مخالف استكبار روز بود در بهبوهه انقلاب نيز از خود رشادتها و فداكاريهاي مثال زدني به نمايش گذاشت ايشان از اولين گروههايي بودند كه د راصفهان دردسته هاي كوچك و بزرگ به راهپيمائي برعليه رژيم مي رفتند حتي وي با همرزمان خويش با شجاعت از بلند كردن هليكوپتر هاي هوانيروز ممانعت و تمامي تكنسينها از تعمير هليكوپتر ها سر باز زدند تا روز خروج نيروهاي آمريكائي از پادگان كه دوباره به محل خدمت خود بازگشت درتظاهرات هايي كه انجام مي دادند بارها و بارها ايشان هدف گلوله هاي نيروي رژيم بودن كه ايشان با زيركي از اين  مهلكه جان سالم به در بردن تا بتواند با خلوص نيت به فعاليتهاي انقلابي خويش ادامه دهند .
محراب بعد از گرفتن مدرك تحصيلي خود با افتخار به عنوان افسر فني هوانيروز به كرمانشاه منتقل شد تا در آنجا لياقت خود را دوباره به نمايش بگذارد ايشان در كرمانشاه نيز شجاعت و لياقت خود را به نمايش گذاشت و با اينكه خلبان نبود در چندين پرواز سخت و نفس گير كه كسي حتي جرات شركت در آن را به خود نمي داد پا به پاي شهيد شيرودي وارد ميدان نبرد مي شد تا عشق خود به ميهن و رهبر كبير انقلاب را به اثبات برساند محراب خود را سرباز فدائي امام (ره) مي دانست و هميشه در صحبتهاي خودش با نزديكان به اين نكته اشاره مي كرد كه امام (ره) پدربزگ من است هر وقت نام امام (ره) را مي شنيد اشك در چشمانش حلقه مي زد و اگر خداي نكرده كسي برضد نظام و اين بزرگوار حرفي به زبان مي اورد مستقيماً و گاهي اوقات مسلحانه با وي برخورد مي كرد و كسي جرات نمي كرد در مورد انقلاب و امام (ره) بدگويي بكند . ايشان عشق خود به انقلاب و امام (ره) را بارها و بارها درموقعيت هاي مختلف به اثبات رسانيد محراب دو سال را در كرمانشاه گذراند و از آنجا همراه خانواده اش سفري ديگر از كرمانشاه به دانشكده پياده شيراز عزيمت نمود و بعد از پايان دوره در سن 25 سالگي به خدمت مقدس سربازي به لشكر 30 گرگان منتقل شد و مستقيماً از آنجا راهي جبهه هاي نبرد حق عليه باطل گشت محراب هيچ نارضايتي از اين تقسيم نداشت بلكه بسياري از دوستان و همسالان خويش را براي رفتن به جبهه تشويق مي كرد ايشان هيچ وقت از شرايط نابسامان و سختي هاي جنگ گله اي نمي گردو حتي در بعضي از نامه هايي كه براي خانواده خويش مي فرستاد از رفاه و راحتي خويش درجبهه سخن مي گفت كه در واقع چنين نبود محراب يك بار از ناحيه دست مجروح شد و به عقب بازگردانده شد ولي اين مسئله نتوانست شوق و شور او را براي دفاع از وطن كم كند و بار ديگر راهي جبهه ها گشت كه سرانجام در تاريخ 60/1/5 زماني كه بعد از مدت ها نبرد با گرفتن مرخصي راهي شهرش بود با شنيدن اينكه نيروهايش در كمين گرفتار شده اند ساك خود را برزمين گذاشت و راهي ميدان نبرد شد ايشان بعد از رشادتهاي فراوان در رودخانه كرخه از ناحيه پشت مورد اصابت گلوله قرار گرفت و وي را به بيمارستان دزفول انتقال دادند ولي متاسفانه به علت نرسيدن خون به ايشان جان به جان آفرين تسليم كرد و شهيد شد .
خبر شهادت او پرده غم را در ديار وي گسترانيد و سرانجام در يك روز باراني كه آسمان خود را د رغم از دست دادن مردي شجاع مي گريست در شرايطي بسيار سخت به آغوش خاك سپرده شد پيكر سيد محراب را در گرگان ، ساري و بابل باشكوه و استقبال بي نظير مردم تشييع كردند و در زادگاه خويش روستاي كارديكلا به خاك سپردند شهيد در آخرين سفر خود به خانواده خود مكرراً سفارش كرد كه اگر بازنگشتم بر من گريه نكنيد نگذاريد كه دشمنان اشك شما را ببينند و خوشحال شوند .
از خاصه هاي شهيد اين بود كه هيچ وقت امام و را ه امام را فراموش نكنند و هرچه كه وي دستور داد اجراء كند كه صلاح مملكت در آن است و هميشه به ادامه تحصيل و بالا بودن سطح علمي اطرافيان و مخصوصاً فرزندش تاكيد مي كرد .
شهيد بعد از شهادت خويش بارها و بارها دوستان و نزديكان خويش را درعالم خواب از وضعيت خويش درآن دنيا باخبر نمود كه در ُُآرامش و آسايش است و يقيناً با اين كار خود خواسته به ما نشان دهد كه رياضتها و عبادتهاي شهيد بيهوده نبوده و درعالم باقي به ثمر نشسته و مزد كارهاي نيكش را گرفته است .
يادش گرامي و راهش مستدام باد .