نام پدر : شعبان
تاریخ تولد :1339/01/08
تاریخ شهادت : 1363/12/23
محل شهادت : 1

وصیت نامه

*وصیت نامه شهید قربان اردشیری تروجنی*

 

بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم

بنام الله پاسدار حرمت خون شهیدان و درود وسلام به امام زمان(عج) و نایب برحقش امام خمینی و ملت قهرمان وشهید پرور ایران اسلامی و درود بی پایان به خانواده های محترم شهدا وجان برکفان فی سبیل ا..... در جبهه های کربلا ی جنوب وغرب کشور درود به پدر ومادر مهربانم که مرا به تربیت اسلامی رسانده و بزرگم کردن خداوند در سوره نسا ایه 75 به ما این نوید را می دهد که شما مومنان در مقابل شیطان و دشمنان اسلام قرار گرفته اید پس بجنگید بدرستی که مکر و حیله شیطان سست وضعیف است. چنانچه امروز برای مسلمان ها مبین و آشکار است که دشمن خاروزبون اسلام دارد تمام مکروحیله خودش را بکار می اندازد اما به حول وقوه الهی دست عنایت خداوند برسر بندگان خالص بوده و خواهد بود و لذا امام حسین(ع) فرمود:

وَاللهِ لَوْ لَمْ یَکُنْ فِی الدُّنْیا مَلْجَأٌ وَ لا مَأْوَى، لَما بایَعْتُ یَزیدَ بْنَ مُعاوِیَةَ

قسم به خدا اگر دنیا و اخرت جا و مکانی برایم نباشد هرگز بیعت با یزید پسر معاویه نخواهم کرد.

امروز ما هم از این فرمایش و این قیام امام حسین(ع) درس گرفته و می گوییم: ای حسین(ع) عزیز! ما سربازان روح الله و جانبازان حزب الله و یاران جندالله اگر در این دنیا جا و مکانی نداشته باشیم هرگز با امپریالیزم شرق و غرب بیعت نخواهیم کرد و این مسئله مهم را هم باید به یاد داشته باشیم که انسان سرانجام یک بار می میرد چه خوب است در راه خدا کشته شود .

این دومین بار است که وصیت نامه می نویسم چون فکر کردم که شاید این بنده حقیر و پر از گناه و معصیت را خداوند در راه خودش قبول کند. چون خداوند فرمود توبه از گناه خوب است و من هم از گناه هایی که کردم توبه کردم خداوند انشاا...... قبول کند و ما را در راه خودش یعنی فی سبیل.ا.... بشهادت برساند .

ای مردم! اگر می خواهید ائمه معصومین بخصوص سرور شهیدان امام حسین(ع) شفاعت خواهی شما را بکنند باید کار و هدفتان برای خدا باشد، شما که در این دنیای کوتاه مدت مهمان هستید واقعا اعمالتان برای رضای خدا باشد و احترام این خانواده های شهدا را داشته باشید و بدانید آنها همگی در پیشگاه خداوند منزلت و احترام دارند و از هم محلی های خودم می خواهم، دست به دامن اختلاف نزنید و مواظب خون شهدا باشید و بدانید مقاوم آنها آنقدر والاست که از ندای اسلام آمده است که خدای ناکرده گریبان گیر شما در آن دنیا نشود.

 تقاضایم به پدر و مادر و فامیلان و خانواده ام و همه امت حزب الله این است که موقعی که ان شاء الله تعالی شهید شدم راه مرا ادامه بدهید و نگذارید خون ما شهیدان پایمال بشود، چون خون شهیدان خونی است، که نهال پر بار انقلاب اسلامی را آبیاری می کند و اگر ما ان را آبیاری نکنیم خشک می شود و به ثمر نخواهد رسید.

به پدر و مادر و برادران و خواهرانم سفارش می کنم اگر ان شاء الله به آرزویم یعنی شهادت رسیدم و خدای تبارک و تعالی جان ناقابلم را از من حقیر پذیرفت برای من گریه نکنند، اگر می خواهید گریه کنید برای سرور آزادگان حسین (ع) گریه و زاری کنید، چون او در روز عاشورا کسی را نداشته پس برای من ناراحتی نکنید، چون من راهی را انتخاب کرده ام که بهترین راههاست و به بهترین آرزویم رسیده ام.

اما وصیتم به پدر و مادر مهربانم: می دانم بنده حقیر در زندگی برای شما جز زحمت و رنج بیش نبوده ام، ولی خدا را شکر بنمایید که فرزند شما راه اسلام را رفته و شکر خدای را بجای آورید که فرزند شما راه امام حسین (ع) را طی می نماید و با حسین (ع) محشور می شود.

اما وصیتم به خواهرانم و همه خواهران مسلمان این است که: حفظ حجاب کنید این است پیام شهیدان خواهرانم! مهیا برای عملکرد قوانین اسلام باشید.

اما وصیتم به برادران خود و همه برادران دینی این است که: برای پیش برد اهداف عالیه اسلام در ستیز و نبرد با دشمنان خدا همچون کوه استوار و خورشید، درخشان و همچون دریا خروشان باشید. و برای گرفتن انتقام خون من راهی جبهه شوید. و آن دینی که اسلام عزیز به شما احتیاج دارد انجام وظیفه بنمایید و یک عاملش رفتن به جبهه است، و امید است که خون ما شهیدان تحرک دهنده همه شما عزیزان باشد.

از همه شما امت حزب الله و پدران و مادران و همسران شهدا تشکر میکنم به امید پیروزی صد درصد اسلام و ظهور و فرج مولا صاحب الزمان (ع) و طوله عمر رهبر عظیم اشان و خلاصی اسراء و خبر خوش مفقود الاثرها و شفا ی مجروحین و معلولین و به امید زیارت کربلا و حرم امام حسین (ع) و یا دیدار بعدی ما در روز قیامت، ضمنا برای سخنرانی حتما از حاج آقا مرتضوی دعوت کنید، این وصیت نامه را در مورخه 1/11/62 در سنگر حق علیه باطل نوشته شده، در پایان دعایتان همیشه این باشد.

 

خدایا! خدایا! تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار

خداحافظ


زندگی نامه

*زندگی نامه شهید قربان اردشيري تروجني*

 

نام پدر: شعبان

هشتم فروردین 1339 بود. بوي شيريني­هاي محلي در كوچه­هاي «تروجن» از توابع شهيدآباد بهشهر می‌پيچيد، که صداي گريه­ طفلی، مردان و زنان روستا را به خانه «شعبان و آسیه» كشاند. شعبان كودكش را در آغوش كشيد و در گوشش اذان گفت و سپس، نام او را «قربان» گذاشت.

قربان در سايه ­پرمهر پدر و مادری کشاورز و زحمتکش، روزهاي كودكي­اش را گذراند.

او پس از اتمام مقطع راهنمايي، ترک تحصیل کرد تا کمک‌حال خانواده در امور زندگی شود.اگرچه بعدها با ورود به دبیرستان شبانه «ابوریحان بیرونی» در بهشهر ادامه تحصیل داد.

او از همان روزها به فراگيري احكام دين علاقه­ خاصي داشت. آشنايي با قرآن و معارف الهي، از او مردي ساخت كه بعدها همه رفتارش براي رضايت خداوند بود.

خواهرش می‌گوید: «قربان فردی دلسوز و مهربان بود و به پدر و مادر احترام خاصی می‌گذاشت. من و او روزها با هم تا دل جنگل مي­رفتيم تا براي دام­ها علوفه تهيه كنيم. به او مي­گفتم: داداش! چرا راه نمي­آيي؟ مي­گفت: حالم خوب نيست. گفتم: خب چرا با اين‌حال آمدي؟ مي­ماندي استراحت مي­كردي. مي­گفت: نه خواهر! من تا كي بمانم و استراحت كنم. اگر من كار نكنم، پدر مجبور است به جاي من براي علوفه بيايد. دست تنهايي نمي­تواند از پس مخارج خانه بر بيايد.»

برادرش «حسن»نیز در این خصوصمي­گويد: «در كوره­پزخانه كار مي­كرد. گل را آب مي­گرفت و بعد از آن، قالب مي­گرفت. پول جمع مي­كرد تا مادرمان را درمان كند. مادرمان بيماري لاعلاج داشت.»

در بیان تقیدات دینی شعبان، باید گفت که در ادای واجبات و مستحبات می‌کوشید و از انجام محرمات دوری می‌کرد. با قرآن نیز مانوس بود و در عمل به فرامین آن، کوشا.علاوه بر آن، با الگوپذیری از سیره اهل بیت(ع)، همواره در پی کسب کمال معنوی و انسانی بود.

او دو سال خدمت سربازي­اش را در تهران و مشهد گذراند.

در ایام انقلاب، او نیز هم‌پای دیگر مردم کوچه و خیابان، با حضور در راهپيمائي‌ها،فریاد دادخواهی سر داد و خواستار براندازی حکومت جور شد.

هم­زمان با آغاز جنگ، شعبان در فعاليت­هاي فرهنگي و رزمي بسيج حضور پيدا كرد و چندين بار به جبهه ­هاي غرب و جنوب اعزام شد.

در 11 آذر 1360 به عضویت سپاه درآمد و در واحد اطلاعات ـ عملیات سپاه چالوس مشغول خدمت شد.

در خرداد 1361 به مدت سه ماه، دوره آموزشي خود را در پادگان المهدي چالوس گذراند.

در 61/6/15 الی 61/10/24 در پادگان المهدي چالوس، دوره آموزش فرماندهی گروهان را از سر گذراند. شعبان در کسوت مربی و فرمانده گروهان نیز، خدمات ارزنده‌ای از خود ارائه نمود.

او يك‌بار حين آموزش در پادگان المهدي چالوس، از ناحيه پا مجروح و در بيمارستان بوعلي ساري بستري شد.

و سرانجام، شعبان در  63/12/23  با حضور در لشکر 5 نصر خراسان،طی عملیات بدر به درجه والای شهادت نائل آمد. پيكر پاكش نیز با وداع همسرش «سیده رقیه»، در گلزار شهداي «شهيدآباد» به خاك سپرده شد.