نام پدر : آقاعلی
تاریخ تولد :1343/01/03
تاریخ شهادت : 1362/05/30
محل شهادت : شهرک اشتهارد کردستان

وصیت نامه

*وصیتنامه شهید علی مدد ابراهیمی*

 

 

«الذین امنوا و هاجروا و جاهدوا فی سبیل الله باموالهم و انفسهم اعظم درجه عندالله و اولئک الفائزون»

 

آنان که ایمان آوردند و هجرت کردند و کوشش کردند در راه خدا با مال و جانهای خود بزرگتر است نزد خدا و آنان هستند رستگاران مگر شهادت ارثی نیست مولایمان که حیات را عقیده و جهاد می دانستند و در راه مکتب پر افتخار اسلام با خون و جوانان عزیز خود از آن پاسداری می کردند به ملت شهید پرور ما رسیده است (امام خمینی).

سلام به پدر و مادر عزیز و برادران و خواهران مهربان و تمام فامیلان و دوستان عزیز سلام بر ملت شهیدپرور ایران سلام بر شهیدان راه حق و آزادی و سلام بر شهیدان اسلام که این نهضت را از آنها به ارث برده ایم که درطول تاریخ اسلام شاهد نقش چنین شهیدانی بودیم و اکنون نیز هستیم آری خدا به کشته شدگان در راه او پیغام داده است که شما نمرده اید بلکه زنده هستید و روزیتان را نزد من دارید.

بازگشت همه بسوی خدا است و چه بهتر آن موقعی که انسان آن جان را در موقعی بدهد که ارزش آن جان برای اسلام مفید باشد و این جان نا قابل را در راه خدا خواهیم داد.

انسان باید در راه خدا جهادکند که جهاد کردن در راه خدا اجر عظیمی دارد بطوریکه از حضرت علی (ع) نقل شده که ان الجهاد باب من ابواب الجنه فتحه الله لخاصه اولیائه.

همانا جهاد دری از درهای بهشت است دری است که از خداوند در بهشت را بر روی هر کس نگشوده و من امیدوارم که در این راه کوشا باشیم تا بتوانم در کار خودم آن مسئولیتی که به من واگذار گردید به نحو احسن انجام دهم. و درجای دیگر قرآن می فرماید:« ان الله اشترای من المومنین انفسهم و اموالهم بان لهم الجنه و یقاتلون فی سبیل الله»

خداوند جان و مال اهل ایمان را به بهای بهشت خریداری کرده است سعادت انسان در آن است که در راه خدا جهاد کند و از ملل و جانش بگذرد و خدا دوست دارد آنهائیکه در راه پیکار می کنند و از جان و مالشان می گذرند.

من از خداوند بزرگ می خواهم که مرا جزء رهروان راه حسین قرار دهد و مانند همراهان حسین (ع) که در برابر کفر قیام کرده تا آنان را از پای درآوریم.

خدا! از تو خجالت می کشم در روز قیامت سردار شهیدان بدنش پاره پاره باشد و من سالم باشم بار پروردگارا از تو می خواهم که صلاح دانستی شهید شوم ضمن اینکه به تمام مقربانت قسمت می دهم که مرگ در رختخواب را نصیبم نکن و اگر شهادت را نصیبم گردانی بدنم تکه تکه شود تا اینکه در صحرای محشر شرمنده نباشم.

از پدر و مادرم می خواهم که مرا حلال کنند و کارهای بدی که از من سر زده ببخشند و افتخار کنند که فرزندش راه خدا را در پیش گرفته و در این راه جان خود را فدا کرده است.

و از تک تک برادران و خواهران می خواهم که مرا به بزرگی خودشان ببخشند و از تمام فامیلان و محلیهای عزیز و محترم می خواهم که مرا مورد عفو قرار دهند.

از خداوند بزرگ می خواهم که عمر رهبر عزیز ما را تا ظهور حضرت مهدی (عج) طولانی گرداند و هر چه زودتر در ظهور حضرت تعجیل فرماید و امیدواریم هر چه زودتر تمام مسلمانان را از زیر سلطه مستکبران نجات یابند در پایان از دیگر برادران عزیز می خواهم که سلاح به زمین افتاده مرا بر گیرند و بر دشمنان بستیزند و این وصیت که همیشه امام را دعا کنید و دعای کمیل را بخوانید.

 


زندگی نامه

*زندگی نامه شهید علي‌­مدد ابراهيمي مرزي­كلايي*

 

نام پدر: علي

«علي و مرضيه» زندگي­شان را با كارگري و کشاورزی در روستای «مرزی‌کلا» از توابع بابل آغاز كرده بودند که «علي­مدد» در سوّم فروردين 1343 متولد شد.

والدین علی‌رغم کار و تلاش شبانه­روزي، معيشت تنگي داشتند و روزگار براي آن­ها به سختي مي‌گذشت. با این‌حال، با تكيه بر باورهاي شيعي، فرزندان خود را تربيت و بزرگ كردند. در اين ميان، علي­مدد نیز از این زحمات و تربيت پدر و مادر  بهره­مند شد و در هفت سالگي به دبستان «شهید مظفر زمانی» فعلی زادگاهش راه یافت. سپس با پشت سر گذاشتن دوره راهنمايي در مدرسه «امام سجاد» فعلی «درون‌کلای شرقی» بابل، در  رشته ماشين­افزار در هنرستان فنّي «نوشيراني» این شهر مشغول تحصیل شد.

علي­مدد علاوه بر درس خواندن، براي اين­كه بتواند كمك­حال خانواده باشد و خرج تحصيلش را در بياورد، يك چرخ­دستي درست كرده، با آن به روستاهاي اطراف مي­رفت تا گوجه و وسايل ديگر مي‌فروخت.

مادرش در بیان تقیدات دینی فرزندش چنین می‌گوید: «از همان سنين كودكي، همراه من و پدرش به مسجد مي­آمد؛ به‌خصوص ايّام سوگواري حضرت سيّدالشهدا. با اين‌كه روزه بر او واجب نبود، به همراه ما براي سحري بيدار مي­شد و روزه مي­گرفت. بزرگ‌تر که شد، به نماز و قرآن اهمیت بیشتری می‌داد.»

علی‌مدد که هماره خود را به زیور فضایل اخلاقی می‌آراست، در ادب و تواضع نسبت به والدین، زبانزد بود و در اطاعت‌پذیری از آنان، پیشتاز. با دیگران نیز، در نهایت گشاده‌رویی و ملاطفت رفتار می‌کرد و نزدشان از محبوبیتی فراوان برخوردار بود.

برادرش «نورعلي» مي­گويد: «صبور بود و حلال مشكلات ديگران. به ياد دارم يك روز دو نفر از اهالي محل بر سر آبياري زمين زراعي خودشان با هم درگير شدند. علي­مدد با پادرمياني، به دعواي آن‌ها خاتمه داد.»

علی‌مدد که در زمان انقلاب چهارده سال بيشتر نداشت، هم‌پای دیگر مردم آزادی‌خواه در راهپيمائي‌ها شركت مي­كرد.

با تشکیل بسیج، او در 5/6/59 به عضویت شوراي پايگاه محل در آمد و فعالیت‌هایش را در قالب حضور در جلسات قرآنی و آموزش به جوانان از سر گرفت. در انجمن اسلامي نیز، فعاليت گسترده­اي داشت.

علي­مدد اولين مرتبه، پس از سه ماه آموزش در تهران، در بیست سالگي عزم جهاد كرد و راهی منطقه كردستان شد. او در آن‌جا به عنوان فرمانده محور کامیاران زحمات زيادي كشيد. مأموريتش در كردستان، ‌جنگ با كومله و دموكرات بود.

بنا به اذعان مادر، «در کردستان و در آن هوای سرد، لباس خود را به نیروهای تحت امرش می‌داد تا گرم شوند. هر وقت هم به مرخصی می‌آمد، با کمک به بچه‌های بی‌بضاعت، آن‌ها را به درس خواندن تشویق می‌کرد.»

گفته‌های «زمان کارگر» نیز از هم‌رزم آن روزهایش شنیدنی است: «هرگز بدون وضو لباس پاسداری نمی‌پوشید؛ چراکه احترام خاصی نسبت به آن قائل بود. آن زمان که کسی در کردستان با لباس سپاه تردد نمی‌کرد، او به این لباس عشق می‌ورزید و با همین پوشش، در آن‌جا حاضر می‌شد.»

و سرانجام، علی‌مدد در 30/5/62 در شهرك اشتهار كردستان به فیض والای شهادت نائل آمد و پيكر پاکش در گلزار شهداي زادگاهش به خاك سپرده شد.

مرضیه با روایت دیگری از فرزندش، این‌گونه ادامه می‌دهد: «در آخرین مرخصی‌اش، در برداشت شالی به من و پدرش کمک کرد. او همه کیسه‌های برنج را به تنهایی در پشت‌بام خانه انبار کرد. گفتم: پسرم! ان‌شاءالله این محصول خرج دامادی‌ات شود! اما خواست خدا این بود که صرف مراسم شهادتش شود. عکس آن روز علی‌مدد درکنار پدرش و دیگر شالیکاران، آخرین یادگاری به‌جامانده از اوست.»