*زندگی نامه شهید عليمدد ابراهيمي مرزيكلايي*
نام پدر: علي
«علي و مرضيه» زندگيشان را با كارگري و کشاورزی در روستای «مرزیکلا» از توابع بابل آغاز كرده بودند که «عليمدد» در سوّم فروردين 1343 متولد شد.
والدین علیرغم کار و تلاش شبانهروزي، معيشت تنگي داشتند و روزگار براي آنها به سختي ميگذشت. با اینحال، با تكيه بر باورهاي شيعي، فرزندان خود را تربيت و بزرگ كردند. در اين ميان، عليمدد نیز از این زحمات و تربيت پدر و مادر بهرهمند شد و در هفت سالگي به دبستان «شهید مظفر زمانی» فعلی زادگاهش راه یافت. سپس با پشت سر گذاشتن دوره راهنمايي در مدرسه «امام سجاد» فعلی «درونکلای شرقی» بابل، در رشته ماشينافزار در هنرستان فنّي «نوشيراني» این شهر مشغول تحصیل شد.
عليمدد علاوه بر درس خواندن، براي اينكه بتواند كمكحال خانواده باشد و خرج تحصيلش را در بياورد، يك چرخدستي درست كرده، با آن به روستاهاي اطراف ميرفت تا گوجه و وسايل ديگر ميفروخت.
مادرش در بیان تقیدات دینی فرزندش چنین میگوید: «از همان سنين كودكي، همراه من و پدرش به مسجد ميآمد؛ بهخصوص ايّام سوگواري حضرت سيّدالشهدا. با اينكه روزه بر او واجب نبود، به همراه ما براي سحري بيدار ميشد و روزه ميگرفت. بزرگتر که شد، به نماز و قرآن اهمیت بیشتری میداد.»
علیمدد که هماره خود را به زیور فضایل اخلاقی میآراست، در ادب و تواضع نسبت به والدین، زبانزد بود و در اطاعتپذیری از آنان، پیشتاز. با دیگران نیز، در نهایت گشادهرویی و ملاطفت رفتار میکرد و نزدشان از محبوبیتی فراوان برخوردار بود.
برادرش «نورعلي» ميگويد: «صبور بود و حلال مشكلات ديگران. به ياد دارم يك روز دو نفر از اهالي محل بر سر آبياري زمين زراعي خودشان با هم درگير شدند. عليمدد با پادرمياني، به دعواي آنها خاتمه داد.»
علیمدد که در زمان انقلاب چهارده سال بيشتر نداشت، همپای دیگر مردم آزادیخواه در راهپيمائيها شركت ميكرد.
با تشکیل بسیج، او در 5/6/59 به عضویت شوراي پايگاه محل در آمد و فعالیتهایش را در قالب حضور در جلسات قرآنی و آموزش به جوانان از سر گرفت. در انجمن اسلامي نیز، فعاليت گستردهاي داشت.
عليمدد اولين مرتبه، پس از سه ماه آموزش در تهران، در بیست سالگي عزم جهاد كرد و راهی منطقه كردستان شد. او در آنجا به عنوان فرمانده محور کامیاران زحمات زيادي كشيد. مأموريتش در كردستان، جنگ با كومله و دموكرات بود.
بنا به اذعان مادر، «در کردستان و در آن هوای سرد، لباس خود را به نیروهای تحت امرش میداد تا گرم شوند. هر وقت هم به مرخصی میآمد، با کمک به بچههای بیبضاعت، آنها را به درس خواندن تشویق میکرد.»
گفتههای «زمان کارگر» نیز از همرزم آن روزهایش شنیدنی است: «هرگز بدون وضو لباس پاسداری نمیپوشید؛ چراکه احترام خاصی نسبت به آن قائل بود. آن زمان که کسی در کردستان با لباس سپاه تردد نمیکرد، او به این لباس عشق میورزید و با همین پوشش، در آنجا حاضر میشد.»
و سرانجام، علیمدد در 30/5/62 در شهرك اشتهار كردستان به فیض والای شهادت نائل آمد و پيكر پاکش در گلزار شهداي زادگاهش به خاك سپرده شد.
مرضیه با روایت دیگری از فرزندش، اینگونه ادامه میدهد: «در آخرین مرخصیاش، در برداشت شالی به من و پدرش کمک کرد. او همه کیسههای برنج را به تنهایی در پشتبام خانه انبار کرد. گفتم: پسرم! انشاءالله این محصول خرج دامادیات شود! اما خواست خدا این بود که صرف مراسم شهادتش شود. عکس آن روز علیمدد درکنار پدرش و دیگر شالیکاران، آخرین یادگاری بهجامانده از اوست.»