*زندگی نامه شهید برارقلي حسنپور*
نام پدر: عبّاس
چهارده روز از آخرين ماه فصل تابستان 1327 ميگذشت که کودکی به نام «برارقلی» در کاشانه «عباس و لیلا» از منطقه «كياسر» بهشهر متولد شد.
پدرش او را به مكتبخانه فرستاد تا قرآن را فرا بگيرد.
از همان كودكي مؤذن محل بود. از اینرو، بالاي درخت ميرفت و اذان ميگفت تا صدايش به گوش همه برسد. دستي هم در مداحي داشت.
برارقلي خيلي زود از داشتن نعمت پدر محروم شد. برای همین، از آن پس، نانآور خانه شد و در كنار مادرش، مشغول كار. تا جایی که براي كارگري، به گرگان ميرفت تا بتواند براي ديگر خواهر و برادرانش، زندگي آرامي رقم بزند.
در بیان خلقوخوی او باید گفت که نسبت به والدین، مودب و متواضع بود. با دیگران نیز با ملاطفت و گشادهروئی رفتار میکرد.
برارقلی بهخاطر تربیت دینی خانواده، در ادای واجبات و مستحبات میکوشید و از انجام محرمات دوری میکرد.
با شروع انقلاب، در كنار ديگر فعاليتهايش، در راهپيمائيها شركت ميكرد. او همچنین، شبها به خيابان ميرفت و پرچم منافقان را پاره ميكرد؛ و سپس به همراه چند نفر از دوستانش، عكس و اعلاميه امام را پخش ميكرد.
با تشکیل بسیج، به عضويت این نهاد در آمد.
به گفته خانواده، «یکشب که بعد از دستگیری منافقین، در حال برگشت از ماموریت بود، دچار سانحه تصادف شد. وقتی برای عیادتش به بیمارستان رفتیم، دیدیم خیلی ناراحت است. علتش را پرسیدیم، گفت: عراق به ایران حمله کرد. یک رادیو بیاورید تا بدانم که از کجا تا کجا آمده است؟ بعد از مرخصی هم، راهی جبهه شد.»
برارقلي 59/6/1 به عضويت سپاه در آمد.
او دو بار به جبهه اعزام شد؛ تا اینکه در دوّمين اعزامش در 14 بهمن 1359، به فیض شهادت نائل آمد. پيكر پاکش نیز بهعنوان اولین شهید کیاسر، با وداع همسرش «صنمبر اسدپور» و یادگارانش «صابر، فهیمه، مسلم و حسین»، در گلزار شهداي «معصومزاده لرما» به خاك سپرده شد.