نام پدر : قربان
تاریخ تولد :1339/01/01
تاریخ شهادت : 1365/12/10
محل شهادت : شلمچه

وصیت نامه

*وصیتنامه شهید عبدالله حسن نتاج جلودار*

 

بسم الله الرحمن الرحیم

من المومنین رجل صدقوا ما عاهدوا والله علیه فمنهم من قضی نحبه و منهم من ینتظرو ما بدلوا تبدلا (احزاب آیه 23 از قرآن کریم)

برخی از آن مومنان بزرگ مردانی هستند که به عهد و پیمانی که با خدا بستند کاملاً وفا کردند پس برخی برای عهد ایستادگی کردند تا در راه خدا شهید شدند و برخی به انتظار فیض شهادت مقاومت کرده هیچ عهد خود را تغییر ندادند.

حمد و سپاس ذات پاکی را سزاست که خون فضل و کرمش همه خلق را رسیده و دست احسان و بخشش بر همه کس کشیده شده هر چه از او به ما رسد سپاس می گوئیم و در انجام فرمنش صادقانه فقط از او یاری می جوئیم. گواهی می دهم که جز او ما را خدائی نیست و محمد(ص) فرزانه رسول و فرستاده آن آفریدگار یگانه و علی(ع) امام برحق و جانشین و وصی رسول خداست.

اینجانب عبدالله حسن نتاج جلودار فرزند قربان با شماره شناسنامه 12 صادره از حوزه 4 بابل متولد 1339 محله پایین گتاب اینک از آنچه در وجود من شعله ور است برای شما مشتاقان این راه پرفضیلت بیان می کنم تا به آن بیندیشد.

خدایا! عمل مرا خالص گردان دل را به من اندانی دار تا در همه کارها روی به تو آورم به تو توکل کنم و ترا خدایا! عمل مرا خالص گردان زیرا عمل بدون اخلاص پستی چیز دیگری به همراه ندارد.

پروردگارم، تمام آرزوهای دور و دراز دنیا را به خودش واگذارکردم و خودم را به تو ملحق می کنم پس نوبت توست که مرا دریابی و در لقاء خودت جای دهی. الهی می دانم تو مرا پروریدی و بدین درجات رساندی پس حافظ و نگهبان من باش تا این نیروها را در جهت رضای تو و راه انتخابی تو بکار گیرم و این اعمال را از دسترس تیره زهرآگین شیطان رجیم و دشمنان دور بدار.

الهی! در برابر همه نیرنگها و تیره روزیهای دنیا و عقبی به تو پناه می آورم.

الهی! همانگونه که خود می دانی تمام سعی و کوششم بر این بود که در ذکر و حمد تو باشم لکن شیطان رجیم درمن رخنه کرده و مرا به گناه واداشته است. باز به تو امیدوارم که با کرمت این اوقات را به عنوان لحظات شایسته اعمال حسنه نامه اعمال نجات بخش الهی ولی عنایت کن که در آن عشق بر ولایت باشد و همواره رهرو راه رهبری و هرگز این عشق را از ما مگیر تا خدای ناکرده رهبر را تنها و بی رهبرو بیابیم.

الهی! اینک نیازمند آنیم که تو از مادر گذری و بر ما منت گذاری واگر تو بر ما نبخشائی به کجا برویم که از تو والاتر باشد و ما هرچه گشتیم جز واحد و یگانه بودن ترا نیافتیم.

الهی! آن هنگام که تمامی درها بر روی ما بسته می شود تنها درگاه تو است که به محتاجان پناه می دهد  ونیازمندان را مستغنی می سازد. تنها تو ای که می توانیم از تو استعانت بجوئیم بگذر از سر تقصیرات ما زیرا عمری از گناه گذراندیم.

دوستان و برادران! اینک که پنجه مرگ بر سرم افکنده و تار و پود مرا یکسره به چنگال گرفته چاره ای نیست و گریزگاهی نیست تا از آن رهایی یابم به سوی او گام می گیرم تا در کام او فرو روم و هیچگونه ترس و واهمه ای از مرگ ندارم و نداشته ام و همیشه از روی من است که به استقبال مرگ بروم تا از جانب خبائث این دنیا رهائی یابم.

مرگی که نیستی نیست بلکه یک سرچشمه زلالی است که بجهان دیگر راه دارد و از منبع بزرگی روانه می شود و ما عاشقان مرگ در انتظاریم که ما را برباید تا تماشاگر این همه جنایت نباشیم و پنجه در پنجه نگذاشته و به وقایع این جهان بی تفاوت نمانیم.

آری برادران روزی فرا می رسد که دشمن برای انتقام مواضع از دست رفته خودش به هر جنایتی می زند همانگونه که تاکنون بارها تکرار کرده است و برای اینکه به مقاصد شومش برسد از پیرو جوان و کودک درنمی گذرد دست به قتل و غارت و چپاول می زند تا بتواند چند صباحی به زندگی ننگین و خون آلودش ادامه دهد.

اما آنان که در این جهان مظلوم واقع می شوند همان ها هابیلیان هستند که شهد شهادت را از دست قابلیان ربوده و جرعه می نوشند. آری برادران روزی فرا می رسد که چنگال مرگ بر شما خواهد رسید و شما را از دیار نیستی به ابدیت هستی رهنمون خواهد نمود لیکن چه خوش است شهادت را در آغوش بگیرید اینک می روم تا شهادت را همچون کبوتری خوش آهنگ در آغوش بگیرم شهادت را. چون جام شیرین به سرم خواهم کشید تا دوستانم بداند چه لذت بخش است و دشمنانم بدانند چه عاشقی را به آرزویش رسانده اند ما شهادت را بجان می خریم. همانگونه که حسین(ع) و اصحابش خریده اند.

اینک خون سرخ ما در پهن دشت گیتی که صحرایی بس وسیع و بی آب و علف است سرازیر شده تا به چشمه نورانی و زلال برسد که بتواند لحظه ای از عمر سعادت را در خود زنده سازد.

آنچه را که شما و ما قضاوت می کنیم اندک است در برابر دریا شهادت چیزی نیست که هرکس لیاقت آن را بیابد و متعلق به خودش سازد شهادت سعادتی بس عظیم. آخرین تکامل انسان شدن و آخرین دریچه به قرب الی الله باید عاشق شد تا خداوند عاشق انسان شود.

بلی برادران امروز اگر دشمن مرا به اسارت برد و یا این که مرا قطعه قطعه نماید و بدنم را بسوزاند و خاکسترم را به دریا بریزد یا اینکه خاکسترم را به باد دهد باز هم فریاد می زنم الله اکبر خمینی رهبر و دیگر وقت آن رسیده که به ندای حق لبیک بگویم. دیگر وقت آن شده که بگویم یا ثارالله و این بار دیگر نمی توان سکوت کرد و این همه نامردیها و تجاوزات را به چشم دیده ودم برنیاورد دیگر کاسه صبرلبریز شده باید بپا ساخت ودشمن را به سرجایش نشاند یا آنکه از بین برد باید نشان بدهیم ما مردمانی هستیم که ظلم پذیر نیستیم. دیگر طاقت آن نیست که مظلومیت یک مشت افراد بی گناه را ببینیم و دم برنیاوریم ما می جنگیم ما پیروزیم حق با ماست باید جنگید و ریشه کفر را از بلاد مسلمین برکند. برادران و خواهران به ریسمان خداوندی چنگ بزنید از تفرق و جدائی پرهیز کنید زیرا دشمن چنین وضعیتی را مشاهده کند در میان شما رخنه کرده و دوباره بر شما مسلط می گردد و به شما بشارت می دهم که تنها راه نجات انسانها در پناه خدا حرکت کردن است. در پناه خدا گام بردارید که همیشه پیروز هستید ای مسلمانان سلاحهای جنگ را برگیرید و برای جلوگیری از ظلم و تجاوز جهاد کنید و یکسره بیرون آیید و دشمن را به خاک ذلت بنشانید و از هیچ چیزواهمه نداشته باشید و برای از بین بردن ظلم و ظالم قیام کنید خدا با شماست خدمتگذار اسلام باشید و امروز اسلام به شما نیازمند است.

سلام بر شما ای پدران و مادران! که فرزندان خویش را به رزمگاه با خصم زبون فرستاده اید سلام شما که زبان هر گوینده ای قاصر است از گفتن مقام والای انسانی شما و کلام ازگفتن وجود روحانی شما.

سلام و درود خداوند بر شما مادران و پدران که چنین شیرها پرورش داده اید و تحویل جامعه داده اید پدران و مادران شهید داده مبادا دشمن شما را گریان ببیند در آن هنگام است که خنده کذایی بر لبان کثیف او نقش می بندد و چه گریان شما را می نگرد سرور شادی را به دل می گیرد همواره صبر را پیشه خود سازید که خداوند با صابران است.

ای کسانی که عزیز از دست داده اید! غصه مخورید زیرا با ریختن خون اینهاست که اسلام سالم و پابرجاست سلام بر شما برادران و خواهران خوبم امیدوارم که راه سرخ شهادت را که همان سرخ محمد و ال اوست ادامه بدهید و عفاف و حجاب را سرلوحه زندگی خویش قرار دهید امیدوارم که امام را تنها نگذارید و همچون سلیه به دنبال امام باشید.

خدایا! ما را و اعمال ما را بپذیر شفاعت اهل بیت را به ما بپذیر خدایا حفظ کن امام امت را قائم مقام رهری و آنان که برای اسلام و دین خدا خدمت می کنند.

قسمت دیگر از وصیت نامه به زندگی خصوصی من اختصاص دارد از مال دنیا چیزی ندارم جز اندک لوازم زندگی بعد از من تمام وسائل و اساس زندگی متعلق به همسرم می باشد و کسی حق دخل وتصرف در آن نمی باشد. و از حقوق ماهانه آنچه که خدا و قرآن می گوید عمل نمائید تمام کتاب و نوار را اگر مورد استفاده قرار می دهد می تواند از آن بهره برداری کنید وگرنه به کتابخانه بسیج تحویل دهید تا دیگران از آن استفاده نمایند.

قسمت بعدی به همسرم اختصاص دارد همسرم می دانم که تو را تنها گذاشتم اما بدان که همیشه با شما خواهم بود همانگونه که قبلا به شما قول داده ام عمل خواهم کرد. امیدوارم زیاد در رنج و عذاب نباشید و تزکیه و عزت نفس را پیشه خود سازید که تنها راه پیروزی بر طبیعت و عذاب الهی می باشد.

همسرم! تو را به صبر و صلالت دعوت می کنم که خداوند با صابران است امیدوارم در تمام مراحل از زندگی موفق و پیروز باشید همسرم اگر در زندگی مشترک مان برای شما یک همسر شایسته ای نبودم امیدوارم ما را ببخشی و از خداوند برای من طلب مغفرت نمائید. همسرم سعی کن قرآن خواندن را یاد بگیری و بعد از من برایم قرآن بخوانی زیرا دوست داشتم همیشه قرآن بخوانم اما توفیق الهی کمتر نصیب من می شد تا از این روحیه معنوی استفاده کامل ببرم نماز و دعا که سرلوحه و مغز عبادت خداست را به موقع انجام بده که به رستگاری و فلاح برسی همسرم دیگر مزاحم اوقات شریف شما نمی شوم و بعد از من آزادی هر نوع زندگی را برای خود اختیار کن و کسی نمی تواند به شما کاری را تحمیل نماید شما را به خدای یگانه می سپارم.

تذکر برای من یکسال نماز و روزه بدهید. اگر جسدم به دست شما رسید در آرامگاه معتمدی بابل دفن نمائید مسئله بعدی این است که دعای جوشن کبیر را از داخل مفاتیح الجنان بیرون آورید و اوراق آن را در لابلای کفن یا لباس من قرار بدهید و هنگام قراردادن جسدم در داخل قبر با سه تکبیر و بطور آهسته جسدم را به زمین (داخل قبر) بگذارید.

 

والسلام

تاریخ 6/11/65


زندگی نامه

شهید عبدالله حسن­نتاج جلودار

فرزند: قربان

اسم پدرش قربان بود و در روستاي پايين­گتاب بابل از راه كشاورزي امرار معاش مي­كرد. مادرش، ربابه با بضاعت اندك زندگي محمدقلي مي­ساخت و با صبوري او را همراهي مي­كرد. عبدالله در اولين روز فروردين 1339 وارد زندگي ساده­ي قربان و ربابه شد. پس از پشت سر گذاشتن دوران كودكي در مدرسه ابتدايي پايين­گتاب دبستانش را تمام كرد و پس از آن به مدت سه سال دوره راهنمايي را هم در مدرسه روستا پشت سر گذاشت. دبيرستان «قنا» تا پايان تحصيل و اخذ ديپلم رياضي فيزيك حضور او را درك كرد.

دوم دبيرستان بود كه انقلاب به اوج خودش رسيد. او در تظاهرات شهر بابل حاضر مي­شد و در جلسات مذهبي شركت مي­كرد. همواره تلاش مي­كرد بدون مطالعه كلامي نگويد. پس از انقلاب به فرمان حضرت امام، عضو بسيج شد و در پايگاه پايين­گتاب فعاليت چشم­گيرش را آغاز كرد.

برادرش، غضنفر مي­گويد:

«به خاطر فروتني و خون­سردي محبوب خانواده بود و در همه حال تابع دستورات پدر و مادر. كارهايش را خودش انجام مي­داد و هميشه ما را به اسلام و قرآن دعوت مي­كرد و مي­گفت: در سايه قرآن است كه كارها درست مي­شود. امانت­دار بود و حافظ اسرار ديگران. صبور در برابر مشكلات و منظم در كارها. نماز اول وقتش را هميشه مي­خواند و تا جايي كه مي­توانست در نماز جماعت شركت مي­كرد. شهيد بهشتي و استاد مطهري تأثير زيادي در تحول فكري­اش داشتند.»

عبدالله پس از اخذ ديپلم در سنّ 19 سالگي با عنوان مبلّغ به جبهه اعزام شد و پس از آن در اعزام­هاي بعدي با عناوين مسئول پرسنلي گردان مسلم­بن­عقيل و خط­شكن و مسووليت اطلاعات – عمليات حاضر شد. يك بار در اين اعزام­ها حصر آبادان در اثر اصابت تركش خمپاره مجروح شد.

پس از يك وقفه چند ساله در تحصيل، رشته اقتصاد دانشگاه مازندران قبول شد و از آن پس اعزام­هايش از طرف دانشگاه بود تا اين­كه اسفند سال 65 در عمليات كربلاي 5 نداي حق را لبيك گفت و آسماني شد. پيكر پاكش را در گلزار شهداي پايين­گتاب به خاك سپردند.

برادرش در مورد نحوه شهادتش مي­گويد:

«يكي از هم­رزمانش تعريف مي­كرد: عبدالله با عنوان خط­شكن، مين­هاي سر راه را خنثي كرد تا بچه­ها راحت­تر پيشروي كنند. ما زير خاكريز سنگر گرفته بوديم. بعد رو به بچه­ها كرد و با روحيه­ي بالايي كه داشت، گفت: دوستان! هر كس دوست دارد بچه­هايش يتيم شوند، بيايد پيش من و بقيه همان­جا بمانند. موقع عمليات وقتي همه چيز لو رفت، تمام نيروهايي كه من فرمانده گروهان­شان بودم را از همان راهي كه آورد، بدون تلفات بازگرداند. آخرين نفر هم خودش بود كه مورد هدف گلوله 106 قرار گرفت و به شهادت رسيد. پيكرش بين ميدان مين و جاده شلمچه به بصره ماند تا اين­كه در عمليات والفجر 8 وقتي نيروها پيشروي كردند، پيكرش شناسايي و به آغوش خانواده بازگردادنده شد و در گلزار شهداي روستاي پايين­گتاب براي هميشه آرام گرفت.» روحش شاد.